شهدای بسیجی :: شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










۳۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای بسیجی» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۲ ق.ظ

فلاحی محمد فرزند ابوالقاسم

شهید محمد فلاحی

شهید محمد فلاحی

نام : محمد

نام خانوادگی : فلاحی

نام پدر : ابوالقاسم

نام مادر : فاطمه

تاریخ تولد : 1343/10/02

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1361/11/22

محل شهادت : فکه

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6122890

زندگینامه

در روز دوم دی ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم، لحاف دوز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم ابتدایی درس خواند. در نجاری کار می کرد.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و دوم بهمن 1361 ، در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 454.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۴ ، ۱۰:۱۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ

فضلی ناصر فرزند عبدالمنعم

شهید ناصر فضلی

شهید ناصر فضلی

نام : ناصر

نام خانوادگی : فضلی

نام پدر : عبدالمنعم

نام مادر : عصمت

تاریخ تولد : 1343/04/14

محل تولد : خرمشهر

تاریخ شهادت : 1361/01/07

محل شهادت : منطقه ی عین خوش ، عملیات فتح المبین

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6122757

زندگینامه

در روز چهاردم تیرماه سال 1343 ، در شهرستان خرمشهر به دنیا آمد. پدرش عبدالمنعم و مادرش عصمت نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز هفتم فروردین ماه سال 1361 ، در عین خوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به صورت، شهید شد. تربت پاک وی در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 450.

 

ناصر فردی بود که همیشه حق را می گفت و طرفدار حق بود در مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شرکت فعال داشت.انسانی خوش اخلاق بود و به مردم مستمند کمک می کرد مادرش را بیشتر از دیگر اعضای خانواده دوست می داشت و باعث ناراحتی برای کسی نمی شد . به خواندن قرآن علاقه داشت و نمازش را اول وقت می خواند . شهید در ابتدا عضو بسیج آبادان بود و بعد از مدتی فعالیت به عضو سپاه درآمد و پاسدار شد.

شهید وقتی که در جبهه بود دوست نداشت که به مرخصی بیاید چون می خواست همیشه در جبهه باشد و وقتی هم که به خانه می آمد خیلی ناراحت بود و می گفت:حالا بچه ها در جبهه می جنگند و من در خانه استراحت می کنم و دوباره به جبهه می رفت .

می گفت: اگر من و تو به جبهه نرویم پس چه کسی باید برود . و سرانجام در تاریخ 1361/1/7 در منطقه عین خوش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

خاطرات شهید ناصر فضلی به نقل از مادر شهید

شهید ناصر فضلی در سال 1343 متولد شدند، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در خرمشهر گذراندند و در سن 16 سالگی با شروع جنگ تحمیلی تحصیل را رها کرده و به جبهه رفته اند. بعد از 1 سال و 8 ماه خدمت در جبهه در سال 1361 در عملیات فتح المبین به شهادت رسیدند.

شهید ناصر فضلی در خانواده ای متدین و مذهبی رشد یافتند و با داشتن پدری معلول و از کار افتاده علاوه بر تحصیل وظیفه اداره خانواده را نیز به عهده داشتند چرا که فرزند بزرگتر خانواده نیز بودند و از طریق کشاورزی مخارج زندگیی را نیز تامین می کردند.


به نقل از خواهر شهید

از لحاظ تقویمی ناصر 16 ساله بود ولی از نظر عقلی بسیار رشد یافته تر و داناتر بود. با شروع جنگ تحمیلی ما تصمیم گرفتیم که از خرمشهر نقل مکان کنیم ولی ناصر با ما نیامد و گفت که باید بمانم و مبارزه کنم و اگر نه دشمن شهر ما را محاصره می کند. در طول این مدت فقط یکبار به بروجرد آمد. آن هم برای بردن شناسنامه بود چون برای اعزام به جبهه داشتن شناسنامه الزامی بود. به طور مداوم و مستقیم در جبهه فعالیت داشتند.

بزرگترین افتخار من این بوده است که من و اسلام و اعتقاد داشتن به خدا را در رفتار برادرم درک کردم و فهمیدم که یک مسلمان واقعی بودن یعنی چه؟

همیشه برایم از احکام صحبت می کرد. در طول روز با ساعت های زیادی را در کنار هم گذراندیم چرا که من و ناصر رابطه ای بسیار دوستانه با هم داشتیم، هر وفت فرصت می کرد برایم از خدا صحبت می کرد و به من می گفت : ناهید شرط خداشناسی، خودشناسی است هر چند که من در آن موقع معنی این جمله را نمی فهمیدم ولی همیشه به این فکر می کردم که خودشناسی یعنی چه تا اینکه ناصر به شهادت رسید و فهمیدم خودشناسی یعنی چهره واقعی خود را شناختن و در راه هدف تلاش کردند.

بعد از شهادت ناصر هم پیش آمد که چندبار خوابش را ببینم یک شب که خوابش را دیدم بعد از اینکه درب کوچه را باز کردم دیدم ایستاده و به اطراف نگاه می کند با تعجب پرسیدم چرا به ما سر نمی زنی، خیلی وقته که چشم براهت هستیم بعد به او تعارف کردم که به خانه بیاید ولی او با خونسردی و خنده گفت خانه من جای دیگریست باید بروم چون دوستانم منتظر من هستند. وقتی از خواب پریدم احساس کردم بوی خوبی در فضای اتاق پیچیده است گویا ناصر به ملاقات ما آمده بود و ما در خواب غفلت بودیم.

شبی هم که ناصر به شهادت رسیده بود شب تحویل سال نو بود و سفره هفت سین در اتاق پهن بود ما بعد از مدتی که نشستیم در کنار سفر خوابمان برود، همان شب هم من ناصر را خواب دیدم.در خواب ناصر مرتب فریاد می زد و خطاب به مادرم می گفت : مادر سوختم، سوختم با فریاد سوختم سوختم ناصر از خواب پریدم دیدم که سفره و وسایل اطراف آن هم آتش گرفته شب وحشتناکی بود. یک حال عجیبی داشتم فردای آن روز چشم انتظار بودم که خبری بیاورند و حدسم درست بود از طرف بنیاد شهید تماس گرفتند و خبر شهادت او را به ما دادند.


به تقل از مادر شهید:

ناصر برای من تنها یک فرزند نبود حامی و امید من بود.
هیچگاه عبادت خود را ترک نمی کرد و مهمترین سفارش به ما این بود که در شرایط جنگ تا حد ممکن صرفه جویی کنیم، مرتب در زمانهایی که بیکار بود برای جبهه کمک های نقدی و غیرنقدی جمع آوری می کرد. بعد از شهادت ناصر یکبار خوابش را دیدم از من روی برمی گرداند انگار که از دست من ناراحت بود. دنبالش می دویدم و از او می پرسیدم که چرا از دست من ناراحتی گفت: به شما گفت بودم که اگر به شهادت رسیدم گریه و زاری نکنید و خودتان را آزار ندهید سعی کردم انکار کنم ولی او دست به سر و صورتم کشید و خون را نشانم داد.
یکبار هم بعد از چند سال که عروسی برادرش بود با دسته گلی برای تبریک آمده بود.
آرزو داریم تا جوانان راه شهدا را تا آخرین سفر ادامه دهند و فراموش نکنند که شهدا به خاطر خدا و آسایش خلق خدا بود که جان خود را از دست دادند.

 


                    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۴ ، ۰۹:۵۶
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ

فریدونی روزبهانی مرتضی فرزند محمدولی

شهید مرتضی فریدونی روزبهانی

شهید مرتضی فریدونی روزبهانی

نام : مرتضی

نام خانوادگی: فریدونی روزبهانی

نام پدر : محمدولی

نام مادر : فاطمه

تاریخ تولد : 1344/02/01

محل تولد : بروجرد

شغل : کشاورز

تاریخ شهادت : 1365/02/30

محل شهادت : حاج عمران عراق

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6527672

زندگینامه

در روز اول اردیبهشت ماه سال 1344 ، در روستای دره گرگ ( روستای شهید بروجردی ) از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدولی، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز سی ام اردیبهشت ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی مدت ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص، تربت پاکش در گلزار شهدای بروجرد زیارتگاه عاشقات ایثار و شهادت شد.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 450.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۴ ، ۱۴:۳۳
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۲:۲۲ ب.ظ

فرهادی فرامرز فرزند علی

شهید فرامرز فرهادی

شهید فرامرز فرهادی

نام : فرامرز

نام خانوادگی : فرهادی

نام پدر : علی

نام مادر : عصمت

تاریخ تولد : 1338/09/24

محل تولد : تهران

شغل : بسیجی

تاریخ شهادت : 1359/08/30

محل شهادت : بهبهان

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 5908013

زندگینامه

در روز بیست و چهارم آذر ماه سال 1338 ، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش علی، ارتشی بود و مادرش عصمت نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز سوم آبان ماه سال 1359 ، در بهبهان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 448.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۴ ، ۱۴:۲۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۲۸ ق.ظ

فخامتی حمیدرضا فرزند خداداد

شهید حمیدرضا فخامتی

شهید حمیدرضا فخامتی

 

نام : حمیدرضا

نام خانوادگی : فخامتی

نام پدر : خداداد

تاریخ تولد : 1345/16/12

محل تولد : بروجرد

سن : 20 سال

نام پدر : خداداد

نام مادر : ربابه

تاریخ تولد: 1345/06/12

شغل : بسیجی

تاریخ شهادت : 1365/02/27

محل شهادت : فکه

نـحوه شهادت : بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پهلو

آرامگاه : بهشت زهرا (سلام الله علیها)

کد ایثارگری: 6513971

زندگینامه

در روز دوازدهم شهریور ماه سال 1345، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش خداداد، در داروخانه کار می کرد و مادرش ربابه نام داشت. تا اول متوسطه در رشته انسانی درس خواند.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز بیست و ششم اردیبهشت ماه سال 1365، با سمت آرپی جی زن در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پهلو، شهید شد. پیکرتربت پاکش در قـطعـه : 53 ردیـف : 131 شـماره : 1 بهشت‌زهرای شهرستان تهران واقع است.

منبع:

فرهنگ اعلام شهدا: شهرستانهای استان تهران، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 490.

 

 

 

grave shahid

 


          

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۴ ، ۱۰:۲۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۴۰ ق.ظ

فتحی سیروس فرزند محمد

شهید سیروس فتحی

 

شهید سیروس فتحی

نام : سیروس

نام خانوادگی : فتحی

نام پدر : محمد

نام مادر : اعظم

تاریخ تولد : 1342/10/11

محل تولد : خرمشهر

شغل : بسیجی

تاریخ شهادت : 1361/11/28

محل شهادت :‌ شیب نیسان

عملیات : والفجر مقدماتی

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6122234

زندگینامه

شهید سیروس فتحی در روز یازدهم دی ماه سال 1342 در شهرستان شهید پرور و افتخار آفرین خرمشهر دیده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش اعظم نام داشت. دوران ابتدایی و راهنمایی تا سال دوم دبیرستان را در این شهر طی نمود. شهید از همان زمان با اصول روح بخش تشیع علوی آشنا و مقید به دستورات مذهبی و فرایض دینی گردید و در جلسات قرآن به ویژه مکتب قرآن خرمشهر حضور فعال داشت. در ایام تابستان که از تحصیل فارغ می شد به جمع شیفتگانی که برای احیا و آموزش علوم دینی از قم می آمدند می پیوست و از کلاس های آموزشی استفاده می کرد و بارها مورد تشویق و دریافت جایزه قرار می گرفت.

با شروع توفنده حرکت انقلاب اسلامی به جمع انقلابیون پیوست و همراه با امت حزب الله در راهپیمایی ها و مجالسی که علیه شاه تشکیل می شد شرکت و حضور فعال داشت و با حضور سایر برادران و فعالیت مستمر ایشان یک مرکز فرهنگی در خرمشهر دایر و به اشاعه اسلام و فرهنگ انقلابی در بین جوانان به ویژه هم سن و سالان خود پرداخت.

با شروع جنگ تحمیلی و تخریب و سقوط شهر به همراه خانواده به اهواز مهاجرت و مدتی در این شهرستان ساکن گردید. و پس از مدتی به بروجرد مهاجرت کردند. سیروس، جوانی آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی بود ورود سیروس و خانواده اش به بروجرد در زمانی رخ داد که بازار فعالیت احزاب و گروهک های سیاسی و ضد بشری مانند منافقین در بروجرد داغ بود. آنها به شهر بروجرد آمدند و به همراه خانواده در این شهر ساکن گردیدند و به مبارزه با این گروهک های ضد بشری پرداختند.

در مردادماه سال 1360 با اوج گیری فعالیت ضد انقلاب در غرب کشور، به آن مناطق اعزام گردید و بارها در درگیری ها شرکت داشت و در عملیات های مختلف در منطقه حضور داشت.

یکی از صفات بارز این شهید والا مقام، ایثارگری های او در حق رزمندگان بود و گاها نگهبانی و کارهای روزمره سایر همرزمان را به عهده می گرفت و سعی در خدمت به همرزمان داشت. در سال 1361 دوباره به منطقه اعزام و در تیپ 15 امام حسن (ع) در گردان تخریب مشغول فعالیت شد و چون در امور نظامی علاقه زیادی از خود بروز می داد به عضویت واحد اطلاعات عملیات درآمد و در عین حال به عنوان تخریب چی نیز فعالیت می کرد.

بعد از عملیات بیت المقدس مدت کوتاهی به مرخصی آمد و همراه همرزم شهیدش آرش آزما به زیارت مرقد مطهر امام هشتم امام رضا (ع) رهسپار شد. از مشهد برای بچه های جبهه چند شیشه عطر آورده بود. چون رزمندگان اعتقاد داشتند که شب عملیات شب دیدار عاشق و معشوق است و سعی در پاکیزگی جسم و روح و معطر نمودن خود می کردند.

شهید در عملیات والفجر مقدماتی سه مسئولیت مهم را به عهده گرفته بود؛ اول به عنوان نیروی اطلاعاتی، وظیفه ی شناخت منطقه مورد نظر برای عملیات، دوم به عنوان تخریب چی، باز نمودن معبر در میادین مین و سوم به عنوان رزمنده، سلاح به دست با دشمن به مبارزه می پرداخت. و در همین عملیات در منطقه ی در شیب نیسان در روز بیست و هشتم بهمن ماه سال 1361 هنگام گشودن معبر میدان مین به فیض عظمای شهادت رسید. ولی خانواده از شهادت او بی اطلاع بود.

در حالی که خانواده ی شهید، چشم امید به سلامت و بازگشت شهید را به همراه آزادگان سرافراز داشت، جسم مطهر این شهید، سال ها مهمان بیابان های جنوب بود. عاقبت پس از 8 سال انتظار، جسم مطهرش در روز یازدهم دی ماه سال 1369 انتظار به سر رسید و پیکر مطهرش، به دامان پر مِهر خانواده بازگشت و تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 441.

 

 

شهید سیروس فتحی و اژدر بنگال!!

بهمن ماه سال 1361،شبِ عملیاتِ والفجر مقدماتی، رد کردن یکی از گردان های تیپ ( امام حسن مجتبی ) « صلوات الله علیه »، از معبری که از میان میدان مین، تا پشت سیم خاردارهای می رسید، بر عهده ی « سیروس فتحی »، از تخریب چی های زبده ی این تیپ بود.

قرار بود همزمان با شروع « تک »، سیروس با « اژدر بنگال » سیم خاردارهای حلقوی را بشکافـد و بچه ها به خط بزنند. سیروس « اژدر بنگال » را جا داد میان حلقه های سیم خاردار، اما هر چه گشت، کیسه ی « ماسوره » را پیدا نکرد. زمان به سرعت می گذشت و تا چند دقیقه ی دیگر، باید راه نیروها به سمت جلو باز می شد . « سیروس فتحی » بعد از آن که از پیدا کردنِ ماسوره های « اژدر بنگال » ناامید شد، رفت کنار بی سیم چی و گفت با « مرتضی رنجبر » تماس بگیرد . آن شب، « مجید شمشکی » فرمانده ی گردان تخریب بود و « مرتضی رنجبر » معاونش. « سیروس » جریان را به « رنجبر » گزارش داد و کسب تکلیف کرد. در آن لحظه ی حساس، کاری از دست مرتضی برنمی آمد. فقط گفت:
« سیروس جان! جان بچه های مردم دست توئه. از هر راهی که به نظرت می رسه، بفرستشون جلو. رمز رو که بگن، پشت سیم خاردار به دام می افتید. گردان های چپ و راستتون هم می رن جلو و پهلو می دن به دشمن. اون بچه ها امانت هستن دستت. یه کاری بکن »
سیروس با شنیدن صدای انفجار و تیراندازی از اطراف، متوجه شد که عملیات آغاز شده و دیگر زمانی ندارد. بلافاصله، ماسوره ی تارنجک چهل تکه ای را که همراه داشت باز کرد و با بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن، آن را در جای ماسوره ی « اژدر بنگال » جا انداخت. حالا دیگر « اژدر بنگال » به راحتی عمل می کرد و راه نیروها به سمت جلو باز می شد، فقط یک مسئله وجود داشت. ماسوره ی « اژدر بنگال »، فتیله ای بود . بیست ثانیه فرصت می داد تا نفرات از آن فاصله بگیرند، اما ماسوره ی نارنجک، در عرض چهار ثانیه عمل می کرد و زمانی برای گریز و جان به در بردن نمی داد.
هیچ کس نمی دادند، « سیروس فتحی » تخریب چی 19 ساله ی « تیپ امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) »، وقتی ضامنِ ماسوره ی نارنجکی را که به « اژدر بنگال » بسته بود، کشید، دستش لرزید یا نه. فقط چهار ثانیه بعد، انفجارِ « اژدر بنگال » راه را باز کرد و نیروهای گردان، از کنار جسم پاره پاره ی سیروس، به خط دشمن زدند.

 

شهید سیروس فتحی

بهمن ماه سال 1361،شبِ عملیاتِ والفجر مقدماتی، رد کردن یکی از گردان های «تیپ امام حسن مجتبی(صلوات الله علیه»، از معبری که از میان میدان مین، تا پشت سیم خاردارهای می رسید، بر عهده ی «سیروس فتحی»، از تخریب چی های زبده ی این تیپ بود.

قرار بود همزمان با شروع «تک»، سیروس با «اژدربنگال» سیم خاردارهای حلقوی را بشکافد و یچه ها به خط بزنند. سیروس «اژدربنگال» را جا داد میان حلقه های سیم خاردار، اما هر چه گشت، کیسه ی «ماسوره» را پیدا نکرد. زمان به سرعت می گذشت و تا چند دقیقه ی دیگر، باید راه نیروها به سمت جلو باز می شد . «سیروس فتحی» بعد از آن که از پیدا کردنِ ماسوره های «اژدربنگال» نا امید شد، رفت کنار بی سیم چی و گفت با فرمانده اش «مرتضی رنجبر» تماس بگیرد و جریان را به او گزارش داد و کسب تکلیف کرد. در آن لحظه ی حساس، کاری از دست مرتضی برنمی آمد. فقط گفت:
« سیروس جان! جان بچه های مردم دست توئه. از هر راهی که به نظرت می رسه، بفرستشون جلو. رمز رو که بگن، پشت سیم خاردار به دام می افتید. گردان های چپ و راستتون هم می رن جلو و پهلو می دن به دشمن. اون بچه ها امانت هستن دستت. یه کاری بکن»
سیروس با شنیدن صدای انفجار و تیراندازی از اطراف، متوجه شد که عملیات آغاز شده و دیگر زمانی ندارد. بلافاصله، ماسوره ی تارنجک چهل تکه ای را که همراه داشت باز کرد و با بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن، آن را در جای ماسوره ی «اژدربنگال» جا انداخت. حالا دیگر «اژدربنگال» به راحتی عمل می کرد و راه نیروها به سمت جلو باز می شد، فقط یک مسئله وجود داشت. ماسوره ی «اژدربنگال»، فتیله ای بود . بیست ثانیه فرصت می داد تا نفرات از آن فاصله بگیرند، اما ماسوره ی نارنجک، در عرض چهار ثانیه عمل می کرد و زمانی برای گریز و جان به در بردن نمی داد.
هیچ کس نمی دادند، «سیروس فتحی» تخریب چی 19 ساله ی «تیپ امام حسن مجتبی(صلوات الله علیه)»، وقتی ضامنِ ماسوره ی نارنجکی را که به «اژدر بنگال» بسته بود، کشید، دستش لرزید یا نه. فقط چهار ثانیه بعد، انفجارِ «اژدربنگال» راه را باز کرد و نیروهای گردان، از کنار جسم پاره پاره ی سیروس، به خط دشمن زدند.

 

زندگی نامه این شهید بزرگوار:

شهید سیروس فتحی در سال 1342 در شهرستان شهید پرور و افتخار آفرین خرمشهر دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی و راهنمایی تا سال دوم دبیرستان را در این شهر طی نمود. شهید از همان زمان با اصول روح بخش تشیع علوی آشنا و مقید به دستورات مذهبی و فرایض دینی گردید و در جلسات قرآن به ویژه مکتب قرآن خرمشهر حضور فعال داشت. در ایام تابستان که از تحصیل فارغ می شد به جمع شیفتگانی که برای احیا و آموزش علوم دینی از قم می آمدند می پیوست و از کلاس های آموزشی استفاده می کرد و بارها مورد تشویق و دریافت جایزه قرار می گرفت.

با شروع توفنده حرکت انقلاب اسلامی به جمع انقلابیون پیوست و همراه با امت حزب الله در راهپیمایی ها و مجالسی که علیه شاه تشکیل می شد شرکت و حضور فعال داشت و با حضور سایر برادران و فعالیت مستمر ایشان یک مرکز فرهنگی در خرمشهر دایر و به اشاعه اسلام و فرهنگ انقلابی در بین جوانان به ویژه هم سن و سالان خود پرداخت.

با شروع جنگ تحمیلی و تخریب و سقوط شهر به همراه خانواده به اهواز مهاجرت و مدتی در این شهرستان ساکن گردید. سیروس، جوانی آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی بود و در آن زمان که بازار فروش دروغ ها و تهمت های گروهک های سیاسی و ضد بشری مانند منافقین داغ بود به شهر بروجرد آمدند و به همراه خانواده در این شهر ساکن گردیدند و به مبارزه با این گروهک های ضد بشری پرداختند. در مردادماه سال 1360 با اوج گیری فعالیت ضد انقلاب در غرب به این منطقه اعزام گردید و بارها در درگیری ها شرکت داشت و در عملیات های مختلف در منطقه حضور داشت.

یکی از صفات بارز این شهید والا مقام، ایثارگری های او در حق رزمندگان بود و گاهاً نگهبانی و کارهای روزمره سایر همرزمان را به عهده می گرفت و سعی در خدمت به همرزمان داشت. در سال 1361 دوباره به منطقه اعزام و در تیپ 15 امام حسن (ع) در گردان تخریب مشغول فعالیت شد و چون در امور نظامی علاقه زیادی از خود بروز می داد به عضویت واحد اطلاعات عملیات درآمد و به عنوان تخریب چی در این واحد نیز فعالیت می کرد.

بعد از عملیات بیت المقدس مدت کوتاهی به مرخصی آمد و همراه همرزم شهیدش آرش آزما به زیارت مرقد مطهر امام هشتم امام رضا (ع) رهسپار شد. از مشهد برای بچه های جبهه چند شیشه عطر آورده بود. چون رزمندگان اعتقاد داشتند که شب عملیات شب دیدار عاشق و معشوق است و سعی در پاکیزگی جسم و روح و معطر نمودن خود می کردند. شهید در عملیات والفجر مقدماتی سه مسئولیت مهم را به عهده گرفته بود؛ اول به عنوان نیروی اطلاعاتی، وظیفه شناخت منطقه مورد نظر برای عملیات، دوم به عنوان تخریب چی، باز نمودن معبر در میادین مین و سوم به عنوان رزمنده، سلاح به دست با دشمن به مبارزه می پرداخت.

جسم مطهر این شهید سال ها در بیابان های جنوب بود در حالی که خانواده امید برگشت ایشان را به همراه آزادگان سرافراز داشتند. بعد از 8 سال چشم انتظاری خانواده جسم مطهرش در تاریخ 1369/10/11 به دست خانواده رسید و انتظار به سر رسید و در گلزار شهدای بروجرد ( بهشت شهدا ) به خاک سپرده شد.

 

روحش شاد و یاد و خاطره اش گرامی .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۴ ، ۱۰:۴۰
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ

فتح الهی یارمحمد فرزند عبدالمحمد

شهید یارمحمد فتح الهی

شهید یارمحمد فتح الهی

نام : یارمحمد

نام خانوادگی : فتح الهی

نام پدر : عبدالمحمد

تاریخ تولد : 1346/00/00

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1361/11/09

محل شهادت : فکه

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

زندگینامه

شهید یارمحمد فتح الهی در سال 1346 در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود . پدرش عبدالمحمد نام داشت . دانش آموز بود

به عنوان نیروی بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز نهم بهمن ماه سال 1361 در حالی که فقط پانزده سال سن داشت در فکه به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد . تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد قطعه ی شهدا ردیف: 23 شماره : 5 واقع است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۴ ، ۱۰:۱۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۹:۲۰ ق.ظ

فتاحی روزبهانی علی محمد فرزند صحبت الله

شهید علی محمد فتاحی روزبهانی

شهید علی محمد فتاحی روزبهانی

نام : علی محمد

نام خانوادگی : فتاحی روزبهانی

نام پدر : صحبت الله

نام مادر : کبرا

تاریخ تولد : 1344/06/02

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1362/09/30

محل شهادت : چزابه

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6218280

زندگینامه

در روز دوم شهریورماه سال 1344 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش صحبت الله، کشاورز بود و مادرش کبرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز سی ام آذر ماه سال 1362 ، در چزابه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 440.
                                                           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۴ ، ۰۹:۲۰
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
جمعه, ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

غریق خسرو فرزند تقی

شهید خسرو غریق

شهید خسرو غریق

نام : خسرو

نام خانوادگی: غریق

نام پدر : تقی

نام مادر : ربابه

تاریخ تولد : 1340/06/28

محل تولد :بروجرد

تاریخ شهادت : 1360/09/09

محل شهادت : بستان

آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان خرم آباد

کد ایثارگری : 6009496


زندگینامه

شهید گرانقدر خسرو غریق در روز بیست و هشتم شهریور ماه سال 1340 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش تقی، کارگر بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز نهم آذر ماه سال 1360 ، در بستان بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار شهدای شهرستان خرم آباد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 432.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۴ ، ۱۱:۳۷
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
جمعه, ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

غرسبان روزبهانی محسن فرزند علی

شهید محسن غرسبان روزبهانی

شهید محسن غرسبان روزبهانی

 

نام : محسن

نام خانوادگی : غرسبان روزبهانی

نام پدر : علی

نام پدر : مهین بانو

تاریخ تولد : 1347/04/20

محل تولد : بروجرد

دانشگاه : امام صادق (ع) قم

مقطع تحصیلی : کارشناسی

رشته تحصیلی : معارف اسلامی ـ علوم سیاسی

تاریخ شهادت : 1366/01/20

سمت : تیربارچی

مکان شهادت : شلمچه

عملیات : کربلای 8

نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری :  6613889  

زندگینامه

دوم تیر 1347 ، در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش علی و مادرش مهین بانو نام داشت. دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه امام صادق بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستم فروردین 1366 ، با سمت امدادگر در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پا و سر، شهید شد. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 432
.
 

 

محسن دوم تیرماه سال 1347 ، در شهرستان بروجرد در خانواده‌ای مذهبی و متوسط در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش علی و مادرش مهین بانو نام داشت. او اولین فرزند خانواده بود. به همین علت همه اقوام و خویشان به او علاقه زیادی داشتند. سال آخر ابتدایی او مصادف بود با نخستین سال پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی. در اوایل انقلاب به مدرسه راهنمایی رفت و به همراه عده‌ای از دوستانش انجمن اسلامی مدرسه را تشکیل و فعالیت های چشمگیری را انجام داد. در ضمن خواندن درس و گرفتن نمرات عالی اوقاتی را هم به مطالعه کتاب های متفرقه می‌پرداخت.

در همان سنین، کتابخانه‌ای با بیش از ۲۰۰ جلد کتاب در منزل تشکیل داده و بچه‌های محله را جمع کرده بود و به آنها کتاب های مذهبی می‌داد و به تعلیم مسایل دینی می‌پرداخت.

به خاطر فعالیتش در انجمن اسلامی، او و تنی چند از دانش آموزان را برای بازدید از جبهه و دیدار از رزمندگان به خوزستان بردند. در تابستان ها که تعطیل بود در کلاس های قرآن، احکام و عقیدتی شرکت می‌کرد و در چندین اردوی تابستانی حضور فعال داشت. دوره دبیرستان نیز، در انجمن اسلامی فعالیت زیادی داشت و علاوه بر برجستگی هایی که در دوران تحصیل داشت، در بیشتر اوقات، مسؤولان امور تربیتی دبیرستان در برخورد با موانع و مشکلات از فیض وجودش نهایت استفاده را می‌بردند و نیز از اعضای کادر پایگاه مقاومت به حساب می‌آمد. کمتر می‌توان این صفات ویژگی ها را در یک شخص جمع کرد که هم در خانه اسوه به شمار آید و هم در اجتماع از الگوهای بارز محسوب گردد و در عین حال شخصیت گمنام و ناشناخته‌ای داشته باشد. مدت ها باید بگذرد تا شان و قدرش به جامعه ما نمایان شود.

بعد از پایان دوره دبیرستان، در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته علوم جانوری دانشگاه شهید بهشتی قبول شد و همزمان در کنکور دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) نیز شرکت کرد و قبول شد. بیش از پنج ماه از تحصیل او در «دانشگاه امام صادق(علیه السلام)» نگذشته بود که عشق به «دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام)» در وی فزونی یافت و صبر را جایز ندانست و برای اولین بار از طرف دانشگاه داوطلب شد و پای بر خاک گلگون خوزستان نهاد.

بیش از چهل روز از حضور او در جبهه نگذشته بود که در «عملیات کربلای 8 » در «محور شلمچه» و در تاریخ 1366/01/20 به شهادت رسید و به دیدار معشوق شتافت. جالب اینکه پس از شهادت او ما تازه فهمیدیم که با مراکز مختلفی از جمله روابط عمومی سپاه، پایگاه مقاومت و اکثر نهادها در ارتباط بوده است. و حتی نزدیکترین خویشاوندان او از این کارها خبر نداشتند; چون می‌خواست بدون ریا و تظاهر به خدمت در راه اسلام و اطاعت از امام خمینی قدس سره بپردازد.

از خصوصیات اخلاقی محسن می‌توان ایمان، شجاعت، عزت نفس، صبر دربرابر ناملایمات، حب و بغض برای خداواز همه مهم‌تر عشق به شهادت و شرکت در نمازهای جمعه و جماعت و جلسات مذهبی را نام برد. محسن انسانی بود خودساخته; کسی که از رفاه طلبی بیزار بود و با صراحت کامل امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و به رغم اینکه بیش از نوزده سال سن نداشت، از عرفان خاصی برخوردار بود.

او با کوله‌باری از رنج و محنت در عمر کوتاهش توشه‌ای گران برای آخرت برگزیده و از بهترین یاران پاک اسلام و امام بود. شخصیت وی از چنان عمقی برخوردار بود که ما از شناخت وی عاجز بودیم. در دورانی که با ما بود، مجموعه حرکات، بلند نظری‌ها واخلاصش را بی تعمق گذارندیم. ولی پس از شهادت او زوایایی از آن همه تقوا بر ما روشن شد.

 

او بیستم فروردین 1366 ، با سمت امدادگر در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پا و سر، شهید شد.

تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است


یادش گرامی و نامش جاودان و راهش پر رهروباد

 

 

 

بعد از دوره ی متوسطه در کنکور شرکت و در رشته علوم جانوری دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و همزمان نیز در کنکور دانشگاه امام صادق(ع) شرکت و در رشته علوم سیاسی پذیرفته شد و مفتخر به شاگردی در مکتب امام صادق(ع) گشت.

 

 

مدت 5 ماه بود که در دانشگاه تحصیل می کرد که به جبهه اعزام و بعد از 40 روز در عملیات کربلای 8 در محور شلمچه در مورخ 1366/01/20 به فیض شهادت نائل آمد.

 

خاطرات خانواده شهید محسن غرسبان روزبهانی

راوی : خانواده شهید

این شهید بزرگوار انسانی بود خود ساخته کسی که از رفاه طلبی بیزار بود و با صراحت کامل امر به معروف و نهی از منکر می کرد. شخصیت وی از چنان عمقی برخوردار بود که ما از شناخت وی عاجز بودیم. مجموعه حرکات، بلند نظری ها و اخلاص هایش را بی تعمق گذراندیم اما به محض از دست دادن او و به دلیل احساس خلاء وجودش ، وسعت تقوایی او ، بر ما روشن شد.

جالب این که پس از شهید شدن وی تازه ما فهمیدیم که ایشان با مراکز مختلف از جمله روابط عمومی سپاه، حزب جمهوری اسلامی، امور تربیتی پایگاه مقاومت و اکثر نهادها در ارتباط بوده و حتی نزدیک ترین کسانش به وی از این کارها خبر نداشتند.

جزء تیم پایگاه مقاومت مسجد و مدرسه بوده است و همیشه در پایگاه مقاومت به سر می برد و در دبیرستان جز انجمن اسلامی بوده است و زمانی که شهید شد عده ای می آمدند و می گفتند: این شهید معلم قرآن فرزند من بوده است. چون می خواست بدون ریا و تظاهر به خدمت در راه اسلام و حمایت از امام خمینی بپردازد.

 

خاطره مادر شهید محسن غرسبان روزبهانی

راوی : مادر شهید

روزی که می خواست به جبهه برود به من گفت: هر کس که از این خانه برود خداوند جایگزین آن است. خدا همیشه در این خانه هست و جای مرا پر می کند. همیشه بعد از نماز با خداوند راز و نیاز کن و همیشه به یاد خدا باش.

به من می گفت: مادر اگر شما از رفتن من جلوگیری نمایید پیش فاطمه زهرا(س)خجل خواهید بود لذا من از رفتن او جلوگیری نمی کردم.

 

 

 

وصیتنامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلاً» (الاحزاب / ۲۳)
با یاد و نام حضرت حق تعالی. به نام او که حبیب قلوب صادقین و غایت آمال عارفین و ولی مؤمنین و غیاث مستغیثین است و با سلام به حضرت خاتم الانبیاء محمد صلی الله و علیه و آله و حضرت صاحب الزمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) و با سلام به رهبر و سالار و سرور و تاج سرمان حضرت امام خمینی (روحی فداه) و با سلام به همه امت اسلامی، آنان که فداکارانه جان و مال و اولاد در راه خدا دادند و از پای نیفتادند و درخت تنومند اسلام را باور کردند.
زمانی که قصد آمدن به جبهه را داشتم، در حالتی تردید آمیز و با حالتی مضطرب به اتاق آمدم و قرآن را برداشتم و به سوی حضرت خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه و آله توجه پیدا کردم و از ایشان خواستم تا مرا راهنمایی کنند و وقتی قرآن را باز کردم به این آیه برخورد کردم... «من المؤمنین رجال...»
خیلی تعجب کردم و با خود گفتم خدایا من کجا و این آیه کجا! این آیه درباره آن راست قامتان همیشه تاریخ است، آنان که جز خدا ندیدند و جز برای او کار نکردند. به هر حال این آیه را چراغ سبزی برای آمدن به جبهه گرفتم و هم اکنون هم فکر نمی‌کنم سعادت شهادت را داشته باشم. خدایا من هیچ وقت قابلیت شهادت را ندارم و اما اگر رحمت تو باشد، این سعادت را پیدا خواهم کرد. چرا که «رحمتک وسعت کل شیء » خدا یا گلهایمان را بردی، پاکانمان را فراخواندی، حال چه می‌شود خاری را هم به مهمانی خود فراخوانی و از خوان رحمتت در جوار اولیاءت روزی‌اش دهی؟ حسین جان! ای که قلب ما سوخته عشق توست، چه کنم اگر چه شیعه واقعی تو نیستم اما عاشق توام. چه می‌شود موقع مرگ سر این غلامت را بر زانو بگیری و روز ورود هم ما را شفاعت کنی؟...
به خانواده مخصوصاً پدر و مادرم سلام می‌رسانم و از آنها می‌خواهم صبر را پیشه خویش سازند. مادر جان، چگونه جواب زحمات تو را می‌توانم بدهم؟ به هیچ وجه نمی‌توانم. فقط از شما طلب بخشش دارم و اگر به فیض عظیم شهادت رسیدم، نمی‌گویم گریه نکنید اما به یاد آقا حسین ( علیه السلام ) گریه کنید اینجا وقتی کسی مجروح شده بر زمین می‌افتد، بچه‌ها دورش را می‌گیرند و مواظبتش می‌کنند. به یاد آن آقایی باشید که وقتی به زمین افتاد، یار و یاوری نداشت که سرش رادر دامان بگیرد.
پدر عزیز و بزرگوارم، از شما هم طلب حلالیت دارم. از برادرانم می‌خواهم که خود را با سلاح علم و عشق و ایمان مجهز کنند. از کلیه دوستان و آشنایان می‌خواهم که مرا حلال کنند و همچنین در تهذیب نفس و جهاد اکبر و جهاد اصغر کوشا باشند و امام، اسلام و انقلاب را یاری کنند. قرآن زیاد بخوانید و در حفظ و عمل به آن بکوشید. در نمازهای جماعت مساجد شرکت کنید و این برکت الهی را از دست ندهید. با یاد خدا کارهایتان را انجام دهید و از همه می‌خواهم که برای این بنده حقیر طلب مغفرت نمایند.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرﴽ
محسن غرسبان 1366/01/17

 

خصوصیات شهید

محسن دوران کودکی را همچون دیگران به بازی گذارند و غافل از تعهدگاه ازل ; اما او لبیک گوی ازلی میدان جهاد و رسالت بود و نمی‌دانست با آنکه «ندای رسالت» را لبیک گفته است، سبیل رسالت را به هدایت نور می‌جوید و سعادتمند می‌گردد. شخصیت اجتماعی محسن بر همین سیاق در شرف تکوین و نقش پذیری بود. او می‌رفت روز به روز جایگاه خود را در طبقات جامعه بجوید و چه زیباست و بر همین مسیر، گام برمی د‌اشت. اصولاً آنکه برای منظوری برگزیده و بر انجامش گمارده می‌شود، ناخواسته و با «اشارتی ربانی» بر همان طریق گام می‌نهد و رنگ آن می‌پذیرد و نشانی از آینده موعودش می‌شود. او نشاندار طریق خویش می‌گردد و اطرافیان متاثر از شخصیتش، او که رنگ و بوی تعهد و انجام وظیفه بر خود می‌پذیرفت، مورد توجه اطرافیان و آشنایان قرار گرفت. چرا که خدا چنین خواسته است ; آنکه همنشین نور است و خداوندگار، نور را پشتیبان او قرار داده، در جمع محیط، نورزده چونان ستاره‌ای درخشان ره می‌پوید ; «وجعلنا له نوراً یمشی به فی الناس...» (الانعام/ ۱۲۲)

و پویش او پویشی خورشیدی می‌شود ; پویشی که سرمشق و تعلیمی است برای اطرافیان، آنانی که گوشی شنوا و قلبی سمیع دارند ; «... لقوم یتفکرون ... و لقوم یسمعون... لقوم یعقلون...».

محسن دریافته بود که «مجاهدان» را بر «قاعدین» فضلی است عظیم ; «و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرﴽ عظیما» (النساء / ۹۵) او دریافته بود واژه «تعهد» در قاموس حرکت معنا می یابد، در قاموس هویت واقعی اسلام.

این معنا در ذات هم او که بررسالت اذن یافته، نهفته است و در مسیر تکاملش بتدریج ظهور می‌یابد. بدین گونه محسن نیز مهبط این رسالت و این ظهور بود. تعهدگرایی او در نوجوانی خود را نشان داد. محسن در اوایل رشد، در نوجوانی علاقه‌ای جدایی ناپذیر به نماز جماعت داشت: «هویت جمعی » را بر «انزوا» ترجیح می‌داد.

او فهمیده بود که برای گزاردن تعهد، گذار از «انزوای سکون» به «حضور جمعی جهاد» ضروری است.

و اصولاً بر پایه حضور جمعی است که بتدریج «امت» بنا می‌یابد. و برهمین سبیل است که محسن منتخب «هویت جمعی» را در آغاز خویش، در «نماز جماعت» می‌یابد و هیچ از او جدا نمی‌شود، چه قبل از جهاد و چه حین جهاد. در مسجد و در دانشگاه ... او حضور «وفا» بود در زمانه «سیطره جفا»

از دیگر مربیان روح جهادگر او «حقیقت پویای قرآن» است که محسن حرکت و جهاد را وامدار اوست ;
«ونفخت فیه من روحی...» (الحجر / ۲۹) آری محسن همنشین «قرآن» و شاگرد مطیع آن بود، و همین مجالست و اطاعت و «افاضات پرواز بخش قرآن » بود که او را به «حضور» رسانید.

... و نیز صله ارحام به عنوان نمود و ظهوری از «هویت جمعی اسلام» مورد توجه او بود. محسنی که مهر تعهد بر ناصبه وجود داشت.

به «اذن ازلی» رو به گزاردن تعهد گذارد و گامهای نخست را در انجام رسالتش در نوردید ; انجمن اسلامی دبیرستان، پایگاه مقاومت بسیج، تا دانشگاه، «دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) »، «نهادینه شدن تعهد»، «انسجام عشق». او بدین تلاشها و حضورها، برای خویشتن بال و پر عشق فراهم می‌کرد تا شایسته پرواز شود، تا از صداقت معنا گیرد و حامل قدوم صدق شود... عشق را بال و پری می‌باید... او «اسماعیل‌وار» می‌رفت تا طریق ابراهیم پوید و به اخلاص تام تقریب جوید:
«قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین...»(الانعام / ۱۶۲)

او از نور بود و با نور آشنا شد; او خورشیدی شدن را خوب می‌فهمید; همنشین «درد» بود و زخم خورده زمانه خویش... او در فصل بهار زاده شده بود و روییدن را می‌فهمید. در فصل رویش صداقتها و تحت ولایت «صدیق خدا»، تشنه روییدن بود، در فراسوی مرزهای خمودی و سکون. او در قاموس حیات، واژه هجرت راجست و هم او را بر گرفت «خذ الکتاب بقو‌ه...» (مریم / ۱۲). او مهاجری شد که «ماندن» را بر نمی‌تافت; اما در رهروی خویش خالص بود و ره به قدم صدق می‌پویید و جزای صادق نیز، پروازی است عاشقانه به اشاره رب راهی صد ساله را. آری شهید محسن غرسبان هجرت نمود. او نه بعد از عمری تلاش، که در منازل آغازین سیر تعهدش به جذبه «رب معشوق» ... و عاشق... ترجمان عشق شد و رفت. او به شهودگاه ابدی پرواز کرد و ما را در گام نهادن بر سبیل رسالتش امانتدار، و در استقامت پوییدن این طریق دشوار، وظیفه‌دار نمود. حال چگونه؟ ! این ما و این رسالت و این سبیل روشن رسالت.


دعوی چه کنی، داعیه داران همه رفتند رو بار سفر بند که یاران همه رفتند
روحش شاد

 

 

خاطراتی از شهید به روایت آقای فکری

آشنایی با شهید

هر دو اهل بروجرد بودیم. اولین بار که شهید غرسبان را دیدم، در «مسجد حضرت سجاد علیه السلام» بود. نشاط و اخلاص خاصی که در عبادت او موج می‌زد، مرا به او مشتاق نمود. جوانی بود متعهد، اهل بذل و شوخی و در عین حال علاقه‌مند به تحصیل و دارای اراده‌ای بسیار قوی.

دو خاطره

دو خاطره از ایشان به یاد دارم. یک خاطره مربوط به قبل از شهادت ودیگری،

بعد از آن است قبل از شهادت یکی از دانشجویان که الان جانباز است و همراه شهید غرسبان در عملیات کربلای ۸ شرکت داشت، این خاطره را برایم نقل کرد. ایشان می‌گفتند که; ما در گردان سید الشهدا علیه السلام بودیم. روز قبل از شهادت محسن نزدیکی‌های اذان ظهر داخل سنگر شدم. شهید غرسبان در آنجا خوابیده بود. همانطور که من از بالای سرایشان رد شدم، دیدم ایشان در خواب یکدفعه با حالت عجیبی گفت: «لا اله الا الله.» من احساس کردم که در موقع گفتن «لا الله الا الله» یک پیامی را به گفتند; یا احساس می‌کرد که آخرین لحظات زندگیش را سپری می‌کند. از طرف دیگر ایشان قبل از آمدن به جبهه، نزد یکی از بزرگان استخاره کردند که آیه‌ای با این مضمون آمده بود که به مقام فلاح و رستگاری بشتاب.
که اگر این بشارت استخاره، با آن ذکر «لا اله الا الله» را در کنار هم قرار دهیم، شاید به این نتیجه برسیم که شهدا بودند; که خداوند چنین نعمتی را برای ایشان مهیا کرده است.


اما خاطره دیگر مربوط است به خوابی که بعد از شهادت ایشان دیدم. روزی که عملیات کربلای ۸ شروع شد من در منطقه‌ای در نزدیکی ماووت، بنام «اسلام آباد» بودم. یک حالت کدورت روحی به جهت عدم شرکت در عملیات در من ایجاد شده بود. کارهای معمولی را تا غروب انجام دادم و خوابیدم. در خواب دیدم از منطقه برگشته و نزدیکی های صبح به دانشگاه رسیدم. به طرف بلوک های هشت گانه حرکت کرده، وارد اتاقمان شدم. در خواب دیدم که در اتاق باز است و دوست هم اتاقی من نشسته و مشغول خوردن صبحانه است. وارد شده، پرسیدم بقیه دوستان کجا هستند؟ او یکی یکی نام دوستانی را که شهید شده بودند بیان کرد. پرسیدم غرسبان چطور؟ گفت: «غرسبان هم شهید شد.» پانزده الی بیست روز از این ماجرا گذشت. فرصت مرخصی پیدا کردم و با قطار به تهران آمدم. صبح بود که به دانشگاه رسیدم ; یعنی همان زمان که در خواب دیده بودم. به طرف بلوک ها آمدم. دیدم در اتاق باز است و همان دوستی که در خواب دیده بودم، نشسته و مشغول صبحانه است. همانجا فهمیدم که غرسبان شهید شده است. وقتی قضیه را از او پرسیدم، عین آن جملاتی را که در خواب گفته بود برایم بازگو کرد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۴ ، ۱۱:۳۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.