فتحی سیروس فرزند محمد
شهید سیروس فتحی
شهید سیروس فتحی
نام : سیروس
نام خانوادگی : فتحی
نام پدر : محمد
نام مادر : اعظم
تاریخ تولد : 1342/10/11
محل تولد : خرمشهر
شغل : بسیجی
تاریخ شهادت : 1361/11/28
محل شهادت : شیب نیسان
عملیات : والفجر مقدماتی
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6122234
زندگینامه
شهید سیروس فتحی در روز یازدهم دی ماه سال 1342 در شهرستان شهید پرور و افتخار آفرین خرمشهر دیده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش اعظم نام داشت. دوران ابتدایی و راهنمایی تا سال دوم دبیرستان را در این شهر طی نمود. شهید از همان زمان با اصول روح بخش تشیع علوی آشنا و مقید به دستورات مذهبی و فرایض دینی گردید و در جلسات قرآن به ویژه مکتب قرآن خرمشهر حضور فعال داشت. در ایام تابستان که از تحصیل فارغ می شد به جمع شیفتگانی که برای احیا و آموزش علوم دینی از قم می آمدند می پیوست و از کلاس های آموزشی استفاده می کرد و بارها مورد تشویق و دریافت جایزه قرار می گرفت.
با شروع توفنده حرکت انقلاب اسلامی به جمع انقلابیون پیوست و همراه با امت حزب الله در راهپیمایی ها و مجالسی که علیه شاه تشکیل می شد شرکت و حضور فعال داشت و با حضور سایر برادران و فعالیت مستمر ایشان یک مرکز فرهنگی در خرمشهر دایر و به اشاعه اسلام و فرهنگ انقلابی در بین جوانان به ویژه هم سن و سالان خود پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی و تخریب و سقوط شهر به همراه خانواده به اهواز مهاجرت و مدتی در این شهرستان ساکن گردید. و پس از مدتی به بروجرد مهاجرت کردند. سیروس، جوانی آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی بود ورود سیروس و خانواده اش به بروجرد در زمانی رخ داد که بازار فعالیت احزاب و گروهک های سیاسی و ضد بشری مانند منافقین در بروجرد داغ بود. آنها به شهر بروجرد آمدند و به همراه خانواده در این شهر ساکن گردیدند و به مبارزه با این گروهک های ضد بشری پرداختند.
در مردادماه سال 1360 با اوج گیری فعالیت ضد انقلاب در غرب کشور، به آن مناطق اعزام گردید و بارها در درگیری ها شرکت داشت و در عملیات های مختلف در منطقه حضور داشت.
یکی از صفات بارز این شهید والا مقام، ایثارگری های او در حق رزمندگان بود و گاها نگهبانی و کارهای روزمره سایر همرزمان را به عهده می گرفت و سعی در خدمت به همرزمان داشت. در سال 1361 دوباره به منطقه اعزام و در تیپ 15 امام حسن (ع) در گردان تخریب مشغول فعالیت شد و چون در امور نظامی علاقه زیادی از خود بروز می داد به عضویت واحد اطلاعات عملیات درآمد و در عین حال به عنوان تخریب چی نیز فعالیت می کرد.
بعد از عملیات بیت المقدس مدت کوتاهی به مرخصی آمد و همراه همرزم شهیدش آرش آزما به زیارت مرقد مطهر امام هشتم امام رضا (ع) رهسپار شد. از مشهد برای بچه های جبهه چند شیشه عطر آورده بود. چون رزمندگان اعتقاد داشتند که شب عملیات شب دیدار عاشق و معشوق است و سعی در پاکیزگی جسم و روح و معطر نمودن خود می کردند.
شهید در عملیات والفجر مقدماتی سه مسئولیت مهم را به عهده گرفته بود؛ اول به عنوان نیروی اطلاعاتی، وظیفه ی شناخت منطقه مورد نظر برای عملیات، دوم به عنوان تخریب چی، باز نمودن معبر در میادین مین و سوم به عنوان رزمنده، سلاح به دست با دشمن به مبارزه می پرداخت. و در همین عملیات در منطقه ی در شیب نیسان در روز بیست و هشتم بهمن ماه سال 1361 هنگام گشودن معبر میدان مین به فیض عظمای شهادت رسید. ولی خانواده از شهادت او بی اطلاع بود.
در حالی که خانواده ی شهید، چشم امید به سلامت و بازگشت شهید را به همراه آزادگان سرافراز داشت، جسم مطهر این شهید، سال ها مهمان بیابان های جنوب بود. عاقبت پس از 8 سال انتظار، جسم مطهرش در روز یازدهم دی ماه سال 1369 انتظار به سر رسید و پیکر مطهرش، به دامان پر مِهر خانواده بازگشت و تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 441.
شهید سیروس فتحی و اژدر بنگال!!
بهمن ماه سال 1361،شبِ عملیاتِ والفجر مقدماتی، رد کردن یکی از گردان های تیپ ( امام حسن مجتبی ) « صلوات الله علیه »، از معبری که از میان میدان مین، تا پشت سیم خاردارهای می رسید، بر عهده ی « سیروس فتحی »، از تخریب چی های زبده ی این تیپ بود.
قرار بود همزمان با شروع « تک »، سیروس با « اژدر بنگال » سیم خاردارهای حلقوی را بشکافـد و بچه ها به خط بزنند. سیروس « اژدر بنگال » را جا داد میان حلقه های سیم خاردار، اما هر چه گشت، کیسه ی « ماسوره » را پیدا نکرد. زمان به سرعت می گذشت و تا چند دقیقه ی دیگر، باید راه نیروها به سمت جلو باز می شد . « سیروس فتحی » بعد از آن که از پیدا کردنِ ماسوره های « اژدر بنگال » ناامید شد، رفت کنار بی سیم چی و گفت با « مرتضی رنجبر » تماس بگیرد . آن شب، « مجید شمشکی » فرمانده ی گردان تخریب بود و « مرتضی رنجبر » معاونش. « سیروس » جریان را به « رنجبر » گزارش داد و کسب تکلیف کرد. در آن لحظه ی حساس، کاری از دست مرتضی برنمی آمد. فقط گفت:
« سیروس جان! جان بچه های مردم دست توئه. از هر راهی که به نظرت می رسه، بفرستشون جلو. رمز رو که بگن، پشت سیم خاردار به دام می افتید. گردان های چپ و راستتون هم می رن جلو و پهلو می دن به دشمن. اون بچه ها امانت هستن دستت. یه کاری بکن »
سیروس با شنیدن صدای انفجار و تیراندازی از اطراف، متوجه شد که عملیات آغاز شده و دیگر زمانی ندارد. بلافاصله، ماسوره ی تارنجک چهل تکه ای را که همراه داشت باز کرد و با بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن، آن را در جای ماسوره ی « اژدر بنگال » جا انداخت. حالا دیگر « اژدر بنگال » به راحتی عمل می کرد و راه نیروها به سمت جلو باز می شد، فقط یک مسئله وجود داشت. ماسوره ی « اژدر بنگال »، فتیله ای بود . بیست ثانیه فرصت می داد تا نفرات از آن فاصله بگیرند، اما ماسوره ی نارنجک، در عرض چهار ثانیه عمل می کرد و زمانی برای گریز و جان به در بردن نمی داد.
هیچ کس نمی دادند، « سیروس فتحی » تخریب چی 19 ساله ی « تیپ امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) »، وقتی ضامنِ ماسوره ی نارنجکی را که به « اژدر بنگال » بسته بود، کشید، دستش لرزید یا نه. فقط چهار ثانیه بعد، انفجارِ « اژدر بنگال » راه را باز کرد و نیروهای گردان، از کنار جسم پاره پاره ی سیروس، به خط دشمن زدند.
شهید سیروس فتحی
بهمن ماه سال 1361،شبِ عملیاتِ والفجر مقدماتی، رد کردن یکی از گردان های «تیپ امام حسن مجتبی(صلوات الله علیه»، از معبری که از میان میدان مین، تا پشت سیم خاردارهای می رسید، بر عهده ی «سیروس فتحی»، از تخریب چی های زبده ی این تیپ بود.
قرار بود همزمان با شروع «تک»، سیروس با «اژدربنگال» سیم خاردارهای حلقوی را بشکافد و یچه ها به خط بزنند. سیروس «اژدربنگال» را جا داد میان حلقه های سیم خاردار، اما هر چه گشت، کیسه ی «ماسوره» را پیدا نکرد. زمان به سرعت می گذشت و تا چند دقیقه ی دیگر، باید راه نیروها به سمت جلو باز می شد . «سیروس فتحی» بعد از آن که از پیدا کردنِ ماسوره های «اژدربنگال» نا امید شد، رفت کنار بی سیم چی و گفت با فرمانده اش «مرتضی رنجبر» تماس بگیرد و جریان را به او گزارش داد و کسب تکلیف کرد. در آن لحظه ی حساس، کاری از دست مرتضی برنمی آمد. فقط گفت:
« سیروس جان! جان بچه های مردم دست توئه. از هر راهی که به نظرت می رسه، بفرستشون جلو. رمز رو که بگن، پشت سیم خاردار به دام می افتید. گردان های چپ و راستتون هم می رن جلو و پهلو می دن به دشمن. اون بچه ها امانت هستن دستت. یه کاری بکن»
سیروس با شنیدن صدای انفجار و تیراندازی از اطراف، متوجه شد که عملیات آغاز شده و دیگر زمانی ندارد. بلافاصله، ماسوره ی تارنجک چهل تکه ای را که همراه داشت باز کرد و با بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن، آن را در جای ماسوره ی «اژدربنگال» جا انداخت. حالا دیگر «اژدربنگال» به راحتی عمل می کرد و راه نیروها به سمت جلو باز می شد، فقط یک مسئله وجود داشت. ماسوره ی «اژدربنگال»، فتیله ای بود . بیست ثانیه فرصت می داد تا نفرات از آن فاصله بگیرند، اما ماسوره ی نارنجک، در عرض چهار ثانیه عمل می کرد و زمانی برای گریز و جان به در بردن نمی داد.
هیچ کس نمی دادند، «سیروس فتحی» تخریب چی 19 ساله ی «تیپ امام حسن مجتبی(صلوات الله علیه)»، وقتی ضامنِ ماسوره ی نارنجکی را که به «اژدر بنگال» بسته بود، کشید، دستش لرزید یا نه. فقط چهار ثانیه بعد، انفجارِ «اژدربنگال» راه را باز کرد و نیروهای گردان، از کنار جسم پاره پاره ی سیروس، به خط دشمن زدند.
زندگی نامه این شهید بزرگوار:
شهید سیروس فتحی در سال 1342 در شهرستان شهید پرور و افتخار آفرین خرمشهر دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی و راهنمایی تا سال دوم دبیرستان را در این شهر طی نمود. شهید از همان زمان با اصول روح بخش تشیع علوی آشنا و مقید به دستورات مذهبی و فرایض دینی گردید و در جلسات قرآن به ویژه مکتب قرآن خرمشهر حضور فعال داشت. در ایام تابستان که از تحصیل فارغ می شد به جمع شیفتگانی که برای احیا و آموزش علوم دینی از قم می آمدند می پیوست و از کلاس های آموزشی استفاده می کرد و بارها مورد تشویق و دریافت جایزه قرار می گرفت.
با شروع توفنده حرکت انقلاب اسلامی به جمع انقلابیون پیوست و همراه با امت حزب الله در راهپیمایی ها و مجالسی که علیه شاه تشکیل می شد شرکت و حضور فعال داشت و با حضور سایر برادران و فعالیت مستمر ایشان یک مرکز فرهنگی در خرمشهر دایر و به اشاعه اسلام و فرهنگ انقلابی در بین جوانان به ویژه هم سن و سالان خود پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی و تخریب و سقوط شهر به همراه خانواده به اهواز مهاجرت و مدتی در این شهرستان ساکن گردید. سیروس، جوانی آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی بود و در آن زمان که بازار فروش دروغ ها و تهمت های گروهک های سیاسی و ضد بشری مانند منافقین داغ بود به شهر بروجرد آمدند و به همراه خانواده در این شهر ساکن گردیدند و به مبارزه با این گروهک های ضد بشری پرداختند. در مردادماه سال 1360 با اوج گیری فعالیت ضد انقلاب در غرب به این منطقه اعزام گردید و بارها در درگیری ها شرکت داشت و در عملیات های مختلف در منطقه حضور داشت.
یکی از صفات بارز این شهید والا مقام، ایثارگری های او در حق رزمندگان بود و گاهاً نگهبانی و کارهای روزمره سایر همرزمان را به عهده می گرفت و سعی در خدمت به همرزمان داشت. در سال 1361 دوباره به منطقه اعزام و در تیپ 15 امام حسن (ع) در گردان تخریب مشغول فعالیت شد و چون در امور نظامی علاقه زیادی از خود بروز می داد به عضویت واحد اطلاعات عملیات درآمد و به عنوان تخریب چی در این واحد نیز فعالیت می کرد.
بعد از عملیات بیت المقدس مدت کوتاهی به مرخصی آمد و همراه همرزم شهیدش آرش آزما به زیارت مرقد مطهر امام هشتم امام رضا (ع) رهسپار شد. از مشهد برای بچه های جبهه چند شیشه عطر آورده بود. چون رزمندگان اعتقاد داشتند که شب عملیات شب دیدار عاشق و معشوق است و سعی در پاکیزگی جسم و روح و معطر نمودن خود می کردند. شهید در عملیات والفجر مقدماتی سه مسئولیت مهم را به عهده گرفته بود؛ اول به عنوان نیروی اطلاعاتی، وظیفه شناخت منطقه مورد نظر برای عملیات، دوم به عنوان تخریب چی، باز نمودن معبر در میادین مین و سوم به عنوان رزمنده، سلاح به دست با دشمن به مبارزه می پرداخت.
جسم مطهر این شهید سال ها در بیابان های جنوب بود در حالی که خانواده امید برگشت ایشان را به همراه آزادگان سرافراز داشتند. بعد از 8 سال چشم انتظاری خانواده جسم مطهرش در تاریخ 1369/10/11 به دست خانواده رسید و انتظار به سر رسید و در گلزار شهدای بروجرد ( بهشت شهدا ) به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یاد و خاطره اش گرامی .