شهید علی کماسی

شهید علی کماسی
نام : علی
نام خانوادگی : کماسی
نام پدر : محمد
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1351/07/01
محل تولد : بروجرد
شغل : دانش آموز
رسته : بسیجی
تاریخ شهادت : 1367/03/28
محل شهادت : در ارتفاعات قمیش عراق
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6716536
زندگینامه
در روز اول مهر ماه سال 1351 ، در روستای کمره علیا از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمد، معمار بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش آموز دوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
بیست و هشتم خرداد 1367 ، در در ارتفاعات قمیش عراق توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به کتف، شهید شد. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 505.

روایت جنگ تن به تن جوانترین شهید بروجرد
برادر شهید علی کماسی ( جعفر کماسی ) از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و برادر شهید علی کماسی روایت میکند: برادرم علی متولد روز اول مهرماه سال 1351 بود. با آغاز جنگ تحمیلی او هم دوست داشت همچون سایر جوانان در جنگ علیه دشمن بعثی حضور داشته باشد اما به دلیل سن کم با حضورش در جبهه موافقت نمیکنند. در نهایت برای آنکه بتواند به جبهه بیاید شناسنامهاش را دست کاری میکند. علی کوچکترین شهید دوران دفاع مقدس در بروجرد است.
علی در روز 28 خرداد ماه سال 1367 در ارتفاع «قمیش» عراق به شهادت رسید. یکی از همرزمانش به نام منصور شهبازی در رابطه با آخرین دقایق زندگی برادرم میگوید: «در منطقهای که ما حضور داشتیم درگیری تن به تن شده بود. پسر خالهام در درگیری با دشمن به شهادت رسیده بود. برای همین اسلحه را پشت کتفم انداختم و دستم را خالی کردم تا با پیکر او پرش کنم که به عقب منتقل شود.
سرم را بالا آوردم دیدم یک عراقی جلویم ظاهر شد تا آمدم اسلحه را بردارم یک گلوله به پایم شلیک کرد. روی زمین افتادم به سمتم آمد و پایش را روی سینهام گذاشت و مجدد گلوله دیگری به دستم شلیک کرد. چند لحظه بعد داغی شعله پوش اسلحهاش را روی پیشانیام حس کردم، ماشه را چکاند ولی خشابش خالی بود. در حال تعویض خشاب بود که مغزش متلاشی شد و به هوا پاشید لحظهای بعد جنازهاش روی من افتاد. به هر زحمتی بود جنازه را از خودم دور کردم. متوجه شدم علی نیروی عراقی را هدف گرفته است.

نفر نشسته سمت راست: شهید علی کماسی در جمع همرزمانش
علی بعد از آن، چهار پنج نفر از نیروهای عراقی اطرافمان را با دو سه عدد نارنجکی که همراهش بود از پا در آورد. با همان جثه کوچک 15 سالهاش دست من را گرفت و پشت یک تخته سنگ کشیدم. خیالش از من که راحت شد تیربار را برداشت و بلند شد. پیاپی شلیک میکرد و بارانی از آتش گلوله را سمت عراقیها گشوده بود. اما چند لحظه بعد تمام بدنش پر از گلوله شد، آخرین گلوله به پیشانیاش اصابت کرد و افتاد.
این آخرین تصویر از آن لحظات است. پس از آن بیهوش شدم و وقتی چشمانم را باز کردم درون آمبولانس بودم. پرسیدم: «علی و پسر خاله ام کجا هستند؟؟» جواب دادند که به دلیل هجوم نیروهای بعثی، پیکر علی و پسر خالهام همان جا باقی مانده است.