شهدای روحانی :: شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای روحانی» ثبت شده است

شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ

مخبر سیدعبدالکریم فرزند سیدحسن

شهید سیدعبدالکریم مخبر

شهید سیدعبدالکریم مخبر

نــام : سیدعبدالکریم

نـام خـانوادگـی : مخبر

نـام پـدر : سیدحسن

نام مادر : عذرا

تاریخ تولد : 1305/06/06

محل تولد : بروجرد

سـن : ۵۵ سـال

شغل : طلبه

تاریخ شهادت : 1360/09/25

محل شهادت : تهران خیابان عارف شمالی

علت شهادت : ترور توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین)

آرامگاه : گلزار بهشت زهرا(سلام الله علیها) تهران

کد ایثارگری : 6012127

زندگینامه

ششم شهریور 1305 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش سیدحسن و مادرش عذرا نام داشت. به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود. سال 1330 ازدواج کرد و صاحب پنج پسر و یک دختر شد.
شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالکریم مخبر در سال 1305، در شهرستان بروجرد و در خانواده‌ای متوسط دیده به جهان گشود. وی از کودکی علاقه‌ای فراوان به کسب علم داشت. او دوره ی ابتدایی را در شهرستان بروجرد گذراند و هم‌زمان به کارکردن نیز مشغول بود و پس از آن وارد حوزه ی علمیه ی بروجرد شد و از محضر عالمانی مانند حاج سید جواهری و آیت الله بهاء الدین حجتی کسب فیض نمود.

فعالیت‌های مبارزاتی شهید حجت‌الاسلام مخبر با ورود به حوزة علمیه ی بروجرد آغاز شدند. وی در آن زمان که روزها عزاداری برای سیدالشهدا(علیه السلام) از طرف رژیم منع شده بود، از این دستور امتناع کرد و بنابراین مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. از اقدام‌های ویژه ی وی می‌توان به ساخت مسجد امام جعفر صادق(علیه السلام)، مسجد حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و مسجد فاطمیه اشاره کرد.

همچنین وی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مبادرت به تشکیل کمیته و پایگاه بسیج در داخل مسجد نمود و در ادامه ی این تلاش‌ها، از سوی آیت‌الله مهدوی کنی به‌ عنوان سرپرست ستاد 2 منطقه ی 13 کمیته ی انقلاب اسلامی منصوب شد.

حجت‌الاسلام مخبر با نهاد‌ها و سازمان‌های انقلابی جامعه و روحانیت مبارز تهران همکاری می‌کرد و در تشکیل کمیته ی امور صنفی نیز همکاری و همیاری مؤثر و فعال داشت.

وی چندین بار مورد سوء قصد منافقین قرار گرفت تا اینکه سرانجام در شب اربعین حسینی، در 25 آذرماه 1360 توسط مزدوران منافق خلق، شناسایی شد و به درجه ی رفیع شهادت رسید.

شهید مخبر همه ساله در منزل خود از دهم تا ۲۸ صفر شاهد میزبان مراسم سوگواری سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (علیه السلام) بود. بیست و پنجم آذر ۱۳۶۰ نیز طبق معمول هر ساله جمعیت عزاداران و سوگواران حسینی در منزل وی اجتماع کرده و مهیای برگزاری مراسم بودند. یکی از تروریست‌های منافق به بهانه‌ای شهید مخبر را که سرگرم پذیرایی از جمعیت عزادار بود، به سر کوچه می‌کشاند و با شلیک یک گلوله دست پلید خود را به خون پاک و مطهر او آغشته می‌کند و این عالم متقی در اربعین جد بزرگوارش در کنار خیمه ی عزاداری حسینی به لقاء الله می‌پیوندد.

 

این شهید والامقام سرانجام در روز بیست و پنجم آذر 1360 ، در تهران توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین) مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت زهرا(سلام الله علیها) شهرستان تهران  قـطعـه(۲۴)، ردیـف(۱۱۹)، شـماره(۱۰) زیارتگاه شیفتگان و عاشقان ایثار و شهادت است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، جلد دوم ( د ـ ف )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1397، صفحه 1505.

 

 

 

grave shahid

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۴ ، ۱۷:۰۱
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۷ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۰۰ ب.ظ

گودرزی جهانبخش فرزند عبدالمحمد

طلبه شهید جهانبخش گودرزی

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید جهان‌بخش گودرزی


طلبه شهید جهانبخش گودرزی

نام: جهانبخش

نام خانوادگی : گودرزی

نام پدر : عبدالمحمد

نام مادر : ماه دوستی

تاریخ تولد : 1346/06/29

محل تولد : بروجرد روستای ونایی

شغل : روحانی

تاریخ شهادت : 1365/03/02

محل شهادت : حاج عمران

آرامگاه : گلزار شهدای روستای ونایی بروجرد

کد ایثارگری : 6531836

زندگینامه

شهید جهانبخش گودرزی، در روز بیست و نهم شهریور ناه سال 1346، در روستای ونایی از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد،پدرش عبدالمحمد، کشاورز بود و مادرش ماه دوستی نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز دوم خرداد ماه سال 1365، در حاج عمران توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 530.

 

وصیت نامه شهید جهانبخش گودرزی

ان الجهاد باب من ابواب الجنه

با دورود و سلام به پیشگاه مقدس منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج الله و تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش امام امت و پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفر در جهان بدینوسیله اینجانب جهانبخش گو درزی همچون آرزویی که داشتم رسیدم و از خدای بزرگ می خواهم که این بنده ی گناهکار را ببخشد .

پدرجان تا کوچک بودم شما را خیلی اذیت کردم و حال که بزرگ شده ام شما درغم من می سوزید . پدرجان زمانی که اسلام درخطر باشد ما باید مال و جان خود را فدای اسلام کنیم و از مادرم می خواهم که مرا حلال کند چون که خیلی برای من زحمت کشیده است چه قدر شب ها نخوابیده تا مرا بزرگ کرده و از شما می خواهم که درغم من گریه و زاری نکنید.

اگر خواستید گریه کنید به یاد لب های خشکیده امام حسین گریه کنید و چون که اباعبد الله می فرماید : ای شیعیان من هر گاه خواستید گریه کنید برای شهیدان اول برای من گریه کنید چونکه حسین سیدالشهدا است و سرور شهیدان است. پیامی که برای برادرانم دارم این است البته من خیلی کو چکتر از آنم که بخواهم برای شما پیامی بفرستم ،برادران عزیز بیایید و جبهه ها را پر کنید الان موقع امتحان است چون که یکی از فروع دین ما جهاد است و ما باید بیاییم و در راه اسلام جهاد کنیم و جان خود را فدا کنیم . برادران چه مردنی بهتر از شهادت درراه خداست . به خدا قسم بهترین مرگ شهادت در راه خدا است اول و آخر ما باید بمیریم اما بهترین مرگ شهادت است و از خواهران عزیز می خواهم که در پشت جبهه فرزندان خوبی برای اسلام تربیت کنند و راه و رسم اسلام را به آنها یاد دهند و از شما برادران و خواهران می خواهم که برای امام عزیزمان دعا کنید و پشت جبهه ها را حفظ کنید تا ان شاءالله این منافقین کور دل نابود شوند.

والسلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

مهر نهاده به کف پای بر افلاک زدم

مهر گشتم چو تو را ذره شدم بست شدم

منبع  : 

ـــ  سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان

 

 

لیست شهدای روحانی استان لرستان » سردار شهید مصطفی میررضایی (سبزخدا)

 

شهید جهانبخش گودرزی - ونایی

 


           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۴ ، ۲۱:۰۰
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۸ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۱ ق.ظ

عزیززاده علی فرزند حسین

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

شهید علی عزیززاده

 

 

شهید علی عزیززاده

نام : علی

نام خانوادگی : عزیززاده

نام پدر : حسین

نام مادر : صدیقه

تاریخ تولد : 1341/12/20

محل تولد : آبادان

شغل : پاسدار

تاریخ شهادت : 1363/12/21

محل شهادت : آبادان

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6309488

زندگینامه

در روز بیستم اسفند ماه سال 1341 ، در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. پدرش حسین، در شرکت نفت کارگری می کرد و مادرش صدیقه نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند. طلبه علوم دینی و حوزوی بود.

از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. در روز بیست و یکم اسفند ماه سال 1363 ، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. تربت پاک و مطهر او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد قرار دارد.

منبع:

ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان،جلد دوم (ش - ی)، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 949.                   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۴ ، ۱۰:۱۱
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۲ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۹ ب.ظ

صارمی داود فرزند علی احمد

شهید داود صارمی

روحانی شهید داود صارمی

نام : داود

نام خانوادگی : صارمی

نام پدر : علی احمد

نام مادر : ماهرخ

تاریخ تولد : 1345/03/02

محل تولد : بروجرد روستای توده زن

شغل : روحانی

تاریخ شهادت : 1363/03/23

محل شهادت : کردستان منطقه ی پاوه

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6308497

زندگینامه شهید
در روز دوم خرداد ماه سال 1345 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش احمد، کارگر بود و مادرش ماهرخ نام داشت. به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز بیست و دوم اردیبهشت ماه سال 1363 ، در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به دست و پا، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 382.

 

شهید داوود صارمی در سال 1345 در روستای توده زن از توابع بروجرد از پدر و مادری مؤمن بدنیا آمد و دوران کودکی او همچون دیگر کودکان در روستا همراه با طبیعت سپری گشت و دوران ابتدایی را در روستای خود به پایان رساند و اما جهت ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی مجبور بود به روستای مجاور که در 3 کیلومتری آنجا قرار داشت رفت و آمد کند.

او یک دانش آموز متوسط بود اما ایمان، نوع دوستی و صمیمیت وی از برجستگی های ایشان بود.پس از طی دوران راهنمایی مدت 2 سال هم مقطع دبیرستان را پشت سر گذاشت اما با رسیدن به سن تکلیف و آگاهی از مکتب جان بخش اسلام درس را رها کرد و در حوزه علمیه امام صادق بروجرد به عنوان طلبه به سلک روحانیت پیوست و نزد اساتیدی چون مرحوم آیت الله صاحب الزمانی از فضلای این شهر و دیگر علما به کسب معارف اسلامی پرداخت و پیشرفت وی در علوم دینی چشمگیر بود و مورد تشویق اساتید قرار گرفت و مدتی هم در حوزه علمیه آشتیان کسب فیض نمود.

وی حضور در جبهه های حق علیه باطل را وظیفه خود می دانست بر این اساس در سال 1363 به کاروان راهیان کربلا پیوست و در تیپ 72 محرم فعالیت رزمی تبلیغی خود را آغاز نمود و تا اینکه در روز بیست و سوم خرداد ماه سال 1363 در منطقه ی پاوه مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل گشت.


فرازی چند از وصیت نامه شهید

بنام خداوند بخشنده و مهربان

همانا جهاد دری از درهای بهشت است که دری است که خداوند این در بهشتی را بر همه کس نگشوده است.

اینجانب داوود صارمی خدمت پدر عزیزم علی احمد و مادر عزیزم دعا و سلام می رسانم و احوالپرسی میکنم و پس از احوالپرسی سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که همیشة اوقات را به خوبی و خرمی بگذرانید.خدمت برادرانم دعا و سلام می رسانم و احوالپرسی می کنم و پس از احوالپرسی سلامتی شما را از درگاه خدواند متعال خواستارم و امیدوارم که همیشه اوقات را بخوبی بگذرانید، مبادا قرآن خواندن را ترک کنید. خدمت خواهران عزیزم، داماد هایمان و دایی های عزیزم حسن و کریم و رحیم با خانوده دعا و سلام می رسانم و احوالپرسی می کنم و پس از احوالپرسی سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که همیشه اوقات را بخوبی بگذرانید.

خدمت دایی علی الله با خانواده دعا و سلام می رسانم و باری خدمت خاله ها و پسر خاله هایم دعا و سلام می رسانم و باری خدمت مشهدی عزت الله با خانواده اش دعا و سلام می رسانم و باری خدمت تمام اقوام دعا و تمام دوستان و همسایگان دعا و سلام می رسانم و امیدوارم که در زندگی همیشه خوش و خرم بوده و برقرار باشید. اگر از لطف جویای احوالات من را خواسته باشید الحمدالله سلامت هستیم و عمری دعاگوی شما.

مشغول می باشم و اینجا حالمان خیلی خوب است و با برادران در سنگرها هستیم.

 

نامه شهید به خانواده

باری خدمت عمو و پسرعموهایم دعا و سلام میرسانم.باری خدمت خواهرزاده هایم و خدمت تمام اقوام دعا و سلام می رسانم.مادر اینجا با دایی رحیم صد متر فاصله داریم آنها در خط مقدم اول هستند و ما در خط مقدم دوم و پهلوی همدیگر روزها هستیم.

باری پدر و مادر من شما باید خدا را شکر کنید و شما هم می توانید در راه خدا یک چیزی بفرستید و برای جبهه حتی اگر500 تومان بوده بفرستید.از اولیاء دین می فرمایند: «وقتی انسان بمیرد دنباله کارهای نیک او بریده شود جز سه چیز؛ صدقه جاری داشتن و کسانی که از آن بهره مند می شوند و فرزند درستکاری که برای او دعا کند.» و قال رسول الله(ص) می فرماید: « آنانکه جهاد نکرده اند و لااقل اندیشه جهاد را در دل خود نپرورده باشند با نوعی از نفاق خواهند مُرد. »

باری اگر آدرس پدرم را گرفتید بنویسید در نامه.

 

خاطرات شهید به نقل از دایی شهید

چندین بار به طلبه شهید داود صارمی قبل از اینکه به جبهه برود گفتم تو سعی کن درس خود را خوب بخوانی و برای رفتن به جبهه حالا وقت داری، ولی ایشان می گفت درس حوزه را همیشه هست اما ممکن است جنگ تمام شود و من نتوانم به جبهه بروم تا اینکه با هم به جبهه اعزام شدیم و وقتی هم به جبهه می رفتیم همیشه یک تبسمی بر لب داشت و مدام ذکر می گفت و کمتر حرف می زد و بعد از اینکه از اهواز به طرف آبادان می رفتیم و خوشحالی را در چهرة او می دیدیم. بعد به او گفتم چه خبر است اینقدر بشاش هستی و گفت به این دلیل که با رضایت پدر و مادرم به جبهه آمده ام و حالتی بسیار معنوی پیدا کرده ام. وقتی که به آبادان رسیدیم بسیار خوشحال شد و گفت بالاخره ما هم به کربلای جبهه های جنگ خواهیم رسید و حدود دو هفته در آبادان بودیم و چون قرار بود که عملیات بشود مدام با بسیجیان در مورد حرکات ورزشی و دو میدانی کار می کردند و بیشتر اوقات قرآن صبحگاهی را برادر داوود صارمی می خواند از سوره هایی انتخاب می کرد که سجده داشتند و بعد از تمام شدن چند آیه سجده می کردند و بعضی از بسیجیان به او می گفتند که چرا سوره ای را که سجده دارد می خوانی چون ما باید همه سجده کنیم که در جواب به آنها می گفتند من که سجده کنم کفاف می دهد و دیگر نیازی به سجده های همگی ندارد.

یک شب جلوی سنگر خط مقدم که داشتند نماز مغرب را می خواندند یک خُمپاره جلوی سنگر منفجر شد که یکی از ترکش های آن بدست طلبه شهید برخورد کرد که از آن خون جاری شد و نماز خود را ادامه داد و در حالی که خون از دست او می رفت. بعد نماز دست او را بستیم و گفتیم به پشت جبهه برو برای پانسمان دستت و او قبول نکرد و گفت اصلاً بر نمی گردم. یک هفته بعد در حالی که عراقی ها آب را رها کردند و قسمت طلائیه کانال دیده بانی و کمین ایران پر شده بود از آب چون منطقه حساس بود و فرماندة خط که مردی بسیار خوب بود گفتند باید کانال و کمین را دوباره بکنیم و همه بسیجیان آمادگی خود را اعلام کردند و شب و روز کار کردیم. شب کار کردن راحت بود ولی روز خیلی مشکل بود، تا سر انسان بالا می رفت بوسیله تک تیرانداز عراقی شهید و یا زخمی می شد که بچه ها دو گروه شدند. تعدادی شب کار می کردند و تعدادی روز و آن هایی که روز کار می کردند یا زخمی داشتند و یا شهید می شدند ولی طلبه شهید هم روز کار می کرد و هم شب و چون قرار بود از آن منطقه عملیات شود می گفت شاید عملیات زودتر انجام شود و خیلی از بسیجیان به او می گفتند شما هم استراحت کنید و قبول نمی کرد و می گفت من خسته نیستم و تا وقتی که کانال به سنگر دیده بانی برسد ایشان شهید داوود صارمی در حالت کار و فعالیت تبسم داشتند و حدود یک هفته مانده به شهادتشان حالتی بسیار معنوی داشتند و مدام شب ها نماز شب می خواند و بعد از نماز ظهر و عصر راز و نیاز می کرد.

یک شب که عراقی ها متوجه شدند که ایرانی ها دارند به طرف جلو کانال می زنند آتش سنگینی روی بچه ها ریختند و آن شب به سختی تمام شد، ولی چون وظیفه بود انجام می دادیم. براس اینکه ما بتوانیم جلو برویم فرمانده از خمپاره انداز تیراندازی خواست که بعد از نیم ساعت درگیری سنگین کم کم عر اقی ها از سنگرهای خود بیرون آمدند و به طرف جلو آمدند و چون آتش سنگین بود چند نفر از بسیجیان شهید شدند، از جمله آرپی چی زن بود و داود وقتی دید که آرپی چی زن شهید شده رفت و تیربار را آورد و در سنگر کمین کردیم و سریع شروع به تیراندازی کرد که یک آرپیچی زن عراقی خیلی سریع بلند شد و به طرف داود نشانه گیری کرد و هرچه داد و فریاد زدیم که داود بشنود و به طرف آرپی چی زن عراقی ها تیراندازی کند اما نشنید و گلوله آرپی چی درست درون ران و کمر او رفت و منفجر شد و قسمت هایی از بدن او به این طرف و آن طرف پرتاب شد و بلافاصله افتاد. وقتی بالای سر او رسیدیم فقط یا مهدی و یا حسین می گفت و با وجود زخم های ناجور مدام ذکر می گفت. وقتی که متوجه شدیم چند ترکش به طرف قلب و سینه او رفته ناامید شدیم و خواستیم آب به او بدهیم اما او قبول نمی کرد و می گفت می خواهم با لب تشنه بمیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۴ ، ۱۹:۲۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ

شهیدی سیداحسان فرزند سیدجعفر

شهید سیداحسان شهیدی

 

شهید سیداحسان شهیدی

نام : سیداحسان

نام خانوادگی : شهیدی

نام پدر : سید جعفر

نام مادر : سیده بی بی عالیه

شغل : روحانی

رسته : بسیجی

سن هنگام شهادت : 21 ساله

تاریخ شهادت : 1366

محل شهادت : منطقه عملیاتی کربلای 5

زندگینامه

شهید سید احسان شهیدی فرزند علامه دکتر سید جعفر شهیدی و سیده بی بی عالیه سعیدی دختر علامه سید غلامرضا سعیدی بیرجندی است .
علامه سیّد جعفر شهیدی در روز بیست و نهم اسفند ماه سال 1297 در بروجرد متولد شد و در روز بیست وسوم دی ماه سال 1386 در تهران وفات یافت. او رئیس مؤسسه لغت‌نامه دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی، استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود.

دکتر شهیدی نه تنها خود شخصیتی فرزانه بود , بلکه فرزندان فرهیخته ای نیز تربیت کرد. سید احسان شهیدی آخرین فرزند مرحوم علامه سید جعفر شهیدی است در سال 1366، در عملیات کربلای 5 شهید و مفقودالاثر می شود ...


علی رغم آن که فرزند دلبندِ استاد شهیدی ، در جبهه های دفاع مقدس ، مفقودالاثر شد ولی با گذشت سالها ، حتی همکاران و هم درسان استاد نیز مطلع نبودند که او نزدیک به 20 سال در فراغ فرزند شهیدش سیداحسان، صبورانه می سورد.

 

به نقل از مهندس سیدمحسن جعفری برادر شهید
اوایل جنگ بود و سیداحسان علاقه داشت به جبهه برود و پدر، هم به خاطر علاقه ی پدر و فرزندی و هم به دلیل اینکه ظرفیت های بالای یادگیری را در سید احسان دیده بود؛ تمایل به حضور او در جبهه نداشت. اما از آن جایی که فضای تربیتی و تعامل ما با مرحوم پدر در چنین مواردی بیشتر شبیه به یک فضای گفت و شنود علمی بود تا یک محیط عاطفی خانوادگی، کار به مباحثه کشید و پدر چون مجتهد بودند فرمودند: « این حرفی که می زنم از باب تشخیص فقهی است و شما نباید به جبهه بروی! »


جوابی که برادرم داد این بود:
« اولا در این یک مورد ، امام خمینی رضایت والدین را شرط وجوب تکلیف نمی دانند و دوم این که من مقلد امام هستم و نخستین مسأله از باب دفاع در رساله ی ایشان می گوید که اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن ... و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست. به عنوان یک طلبه با همه احترامی که برای شما قائلم اکنون چنین اتفاقی افتاده و من هم مقلد آیة اللّه العظمی خمینی هستم و به موجب این حکم مکلفم که به جبهه بروم! و حتی با برداشت بنده ، ظاهرا این حکم شامل حال شما هم می شود! » و .......

بعد از این مناظره بود که برادر ما به جبهه رفت و در نهایت هم به شهادت رسید.

منبع : ( سایت شهید آوینی )

 

 

 

شهید احسان شهیدی از نگاه دوستش حجت الاسلام مسعود محفوظی مدرس حوزه و دانشگاه

در دوران طلبگی این شهید همواره و در هر فرصتی همچون علامه شهیدی به مطالعه می‌پرداخت و هیچ‌گاه بروز نمی‌داد که در چه خانواده ی بزرگی پرورش یافته است. سخاوتمند بود و برای همگان کار انجام می‌داد. در حجره س کنار ما طلبه‌ای فقیر اهل کشمیر زندگی می‌کرد. بعد از شهادت او شنیدیم که در تمام این مدت تنها کسی که به او سر می‌زد و کمبود‌هایش را جبران می‌کرد شهید احسان شهیدی بود.

سهید سید احسان شهیدی پیش از ورود به حوزه ی علمیه ، در منطقه ی 8 تهران درس منطق تدریس می کرد. شک ندارم که اگر زنده می‌ماند به فاصله ی چند سال، به مقام اجتهاد می‌رسید. ( محفوظی ششم مهر ماه سال 1394 )

 

چگونگی شهادت
فرزند شهید مرحوم علامه شهیدی در لباس روحانیت و به عنوان « نیروی تبلیغی» در جبهه حاضر شده بود؛ با آنکه پیش از ورود به حوزه ی علمیه آموزش های رزمی را در بسیج فراگرفته بود اما در شب عملیات جزء آمار نیروهای رزمنده نبود، پلاک یا نشانه ی شناسایی دیگری هم نداشت و تا امروز که نزدیک سی سال از شهادتش می گذرد، همچنان مفقودالاثر است و اثری از پیکر پاک و مطهر این طلبه ی بسیجی و روحانی شهید به دست نیآمده است.


منبع : ( سایت خبری تحلیل عصر ایران )

 

به نقل از دکتر سعید جلیلی

« ...... طلبه شهید سید احسان شهیدی فرزند 21 ساله استاد در کربلای 5 شهید شد و پیکر پاکش هیچ‌گاه برنگشت. ...... »

منبع : روزنامه ایران ( شماره : 8104 ، 25 دی ماه سال 1401 )

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۴ ، ۱۰:۱۵
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۳:۴۲ ب.ظ

شریفی علی فرزند حشمت الله

شهدای روحانی بروجرد

شهید علی شریفی

شهید علی شریفی

نام : علی

نام خانوادگی : شریفی

نام پدر : حشمت الله

نام مادر : گلرخسار

تاریخ تولد : 1347/05/01

محل تولد : بروجرد

شغل : روحانی

تاریخ شهادت : 1365/10/29

محل شهادت : شلمچه کربلای 5

زندگینامه

یکم مرداد 1347 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حشمت الله ، مسؤل خدمات حوزه بروجرد بود و مادرش گلرخسار خانه دار بود. تا پایان دوره کارشناسی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح1) پرداخت.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و نهم دی 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش دشمن به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش  بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 362.


آن هنگام که صفحات دفتر ایثار را ورق می‌زنیم، نام دلاور مردی دیگر از شهر شهیدپرور بروجرد، جانمان را روشن می کند.

درسال 1347 دیده به جهان گشود. اسمش را علی گذاشتند چرا که پدرش به مولای متقیان علی عشق می ورزید. نام خانوادگی اش شریفی بود برای اینکه شرافت هر شیعه، محبت علی(علیه السلام) است. پدرش خادم حوزه بود و علی از همان دوران کودکی با محیط مقدس حوزه آشنا گشت. از استعداد و هوش سرشاری برخوردار بود. دوران ابتدایی را در آرزوی ورود به حوزه به اتمام رساند. پس از اتمام دوران راهنمایی وارد حوزه علمیه بروجرد شد و هم زمان با علوم حوزوی در کلاس های تخصصی قرآن کریم که توسط سازمان تبلیغات اسلامی برگزار می شد شرکت نموده و از آن کلاس ها به عنوان مربی قرآنی برگزیده شد.

درسال 1363 از حوزه علمیه بروجرد به حوزه علمیه قم رفت تا بتواند از اساتید برتر حوزه قم استفاده کند. در مدت 3 سال که در قم حضور داشت 2 بار با لشکر 57 حضرت ابالفضل لرستان در سال های 1363 و 1364 به عنوان روحانی رزمی تبلیغی در آن لشکر خدمت نمود.

و مجدد به قم برگشت و تحصیلات حوزوی را تا پایان شرح لمعه ادامه داد و قبل از عملیات کربلای ۴ مجدد به عنوان روحانی رزمی تبلیغی از قم به خوزستان اعزام شده و در خوزستان به لشکر ۱۹ فجر شیراز معرفی شد. در آن لشکر در دوره یک ماهه فشرده به عنوان غواص آموزش دید و در کربلای ۴ همراه با دیگر نیروهای لشکر به عنوان خط شکن غواص در عملیات شرکت کرد و در آن عملیات از ناحیه سر مجروح شد. و در مدت کوتاهی بهبودی حاصل شد و مجدد در عملیات کربلای ۵ به عنوان غواص خط شکن شرکت کرده و تا مرحله سوم عملیات مشغول خدمت بود و در منطقه شلمچه مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در تاریخ بیست و ششم دی ماه سال 1365 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. تا ملکوت پرواز کرد و در گلزار شهدای بروجرد آرام گرفت.

مولاجان! آنقدر درخانه ات را میزنم تا بازش کنی جوابم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۱۵:۴۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۴۹ ق.ظ

شریف قنوتی محمدحسن فرزند شیخ محمود

شهید حجه الاسلام محمد حسن شریف قنوتی

سردار رشید اسلام شهید « محمدحسن شریف قنوتی »

مسوول لشکر مردمی الله ­اکبر و تأمین و توزیع مهمات

در منطقه­ ی خرمشهر

 

شهید « محمدحسن شریف قنوتی »

 

نام : محمد حسن

نام خانوادگی : شریف قنوتی ( شریف طبع )

نام پدر : شیخ محمود

نام مادر : مکیه ( مکیه عبداللهی )

تاریخ تولد : 1313/04/03

محل تولد : اروند کنار خوزستان

تاریخ شهادت : 1359/07/24

محل شهادت : خرمشهر

آرامگاه : گلزار شهدای آبادان ( دو مقبره یادبود در شهرهای بروجرد و اردکان )

کد ایثارگری : 5906129

 

زندگینامه

در روز سی ام اسفند ماه سال 1313 ، در شهر اروندکنار از توابع شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش محمود، روحانی بود و مادرش مکیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود. در سال 1329 در استان خوزستان ازدواج کرد و صاحب شش پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم مهر 1359 ، با سمت فرمانده گروه های چریکی در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است. او را شیخ شریف نیز می نامیدند.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، جلد دوم ( ش ـ ی ) ، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 800.

زندگی و فعالیت آغازین

محمد حسن شریف قنوتی در روز سوم تیر سال 1313 در اروند کنار خوزستان به دنیا آمد. در دوران کودکی به کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش، عبدالستار اسلامی، سپس عبدالرسول قائمی در آبادان فراگرفت. در سال 1337 با توجه به رونق علمی حوزه علمیه بروجرد دوره سطح و بخشی از خارج را به پایان رساند، سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و محضر درس سید محمدرضا گلپایگانی و نیز سید روح‌الله خمینی، را درک کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت. وی مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت فدائیان اسلام آغاز نمود و همکاری‌های اندکی با آن گروه، به ویژه سید مجتبی نواب صفوی داشت.

او در کنار مبارزات سیاسی فعالیت‌های اجتماعی را نیز ادامه داد و در سال 1337 پس از اتمام درس خارج ، از سوی سید محمدرضا گلپایگانی برای امور تبلیغ به سرنجلک و سپس اردکان فارس اعزام گردید. او چندین سال در روستاها و بخش‌های اردکان فارس به تبلیغ و ترویج احکام اسلامی پرداخت و در کنار آن فعالیت‌های اجتماعی زیادی انجام داد و در روستاها برای مردم مسجد، حمام و دبستان ساخت و در رفع برخی از مشکلات آنان کوشید. او به منظور کمک به معیشت خانواده‌های فقیر صنعت قالیبافی را با ایجاد دارهای قالی در منازل توسعه داد. همین اقدامات سبب شده بود که وی محبوبیت و مقبولیت خاصی در میان مردم آن سامان بیابد.

با شروع نهضت اسلامی به رهبری روح‌الله خمینی در سال 1342 ، فعالیت‌های سیاسی شریف قنوتی شدت بیشتری یافت. این امر سبب شد که ساواک فارس توجه ویژه‌ای به او داشته باشد و فعالیت‌ها و حرکات و رفتارهای او را زیر نظر بگیرد و بارها بازداشت و زندانی گردد. رژیم برای آرام کردن اوضاع مدت کوتاهی بعد او را از زندان آزاد کرد، اما ممنوع‌المنبر نمود.


در اسناد برجای مانده، از ساواک، شریف قنوتی روحانی افراطی پیرو عقاید و افکار خمینی معرفی شده‌است. شریف قنوتی پس از مدتی به عنوان نماینده خمینی در اردکان و حومه برگزیده شد. او وجوهات شرعی را از مردم دریافت می‌کرد و به قم و نجف ارسال می‌نمود. ساواک شیراز موضوع را با ساواک اصفهان در میان گذاشت و عوامل رژیم، شریف قنوتی را با تعدادی اعلامیه دستگیر کرده و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار دادند.
وی پس از مدتی آزاد گردید و بلافاصله به اردکان فارس مراجعت کرد و مورد استقبال مردم آن سامان قرار گرفت.


در سال 1349 ، پس از شهادت سید محمدرضا سعیدی، بار دیگر به دلیل فعالیت‌های سیاسی اش دستگیر و مدتی زندانی گردید. محمدحسن شریف قنوتی در سال 1355 خانواده اش را به بروجرد برد و خود با استفاده از نام مستعار « شریف طبع » فعالیت‌های سیاسی اش را ادامه داد. با اوج‌گیری مبارزات مردمی، بر وسعت فعالیت‌های شریف قنوتی افزوده شد و از آنجا که وی در اردکان، شیراز، یاسوج و اصفهان برای عوامل رژیم فرد شناخته شده‌ای بود، به مسجدسلیمان رفت تا راحت‌تر به فعالیت‌هایش ادامه دهد. او برای آن که به راحتی به دست عوامل ساواک نیفتد، شب‌ها را به همراه عده‌ای از همراهانش در مسجد می‌ماند. پس از مدتی، ساواک مسجدسلیمان از وجود او احساس خطر کرده و برای دستگیری وی اقدام کرد. عوامل رژیم در آبان 1357 شبانه از پشت بام به مسجد ریخته و پس از دستگیری شریف قنوتی به زندان اهواز انتقال دادند. او در زندان هم ساکت نماند و به افشاگری علیه رژیم ادامه داد.

پس از پیروزی انقلاب

شریف قنوتی در روز دوم دی سال 1357 از زندان اهواز رهایی یافت و به بروجرد بازگشت و به سازماندهی راهپیمایی‌ها و مبارزات مردمی پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی، شریف قنوتی بار دیگر به اردکان رفت و بنا به درخواست مردم منطقه، مسئولیت نمایندگی شورای شهر را بر عهده گرفت. او باز هم به فعالیت‌های عمرانی و اجتماعی مشغول شد و به رفع مشکلات فرهنگی مردم پرداخت. شریف قنوتی پس از چندی، به عنوان دادستان انقلاب بروجرد به خدمت مشغول شد.

 

جنگ ایران و عراق

با آغاز جنگ برای اولین بار ستاد کمک رسانی به مناطق جنگی جنوب و غرب کشور را در بروجرد به راه انداخت و در روز سوم مهر 1359 با کاروانی متشکل از چندین کامیون ( به قولی 21 کامیون ) آذوقه اهدایی مردم بروجرد به خرمشهر اعزام گردید. پس از بازگشت، در بسیج نیروهای مردمی و اعزام آنان به جبهه‌های نبرد فعال شد. در اوایل مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و خود لباس رزم پوشید و با تشکیل گروه‌های چریکی الله اکبر و گروهان‌های مقاومت، به دفاع از آن پرداختند. شیخ شریف علاوه بر فرماندهی برخی از محورها در خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات نیروها را هم عهده‌دار بود.

 

شهادت

دستور پیشروی یگان‌های دشمن به سوی خرمشهر، در روز بیست و چهارم مهر ماه سال 1359 صادر شد و خیابان چهل متری این شهر، به‌عنوان خیابان مرکزی، شاخص تقسیم نیروها و محورها قرار گرفت. با گذشت ساعاتی از روز، در حالی‌ که مدافعان اندک شهر به مقابله مشغول بودند، یگانی از نیروهای دشمن با راهنمایی ستون پنجم، خود را به خیابان چهل متری رساند و با استقرار تیربار در چند نقطه و موضع‌گیری تک تیراندازان در ساختمان‌های مسلط بر این خیابان، محور مرکزی و اصلی‌ترین راه پشتیبانی و رفت‌وآمد نیروهای مدافع را بستند. دشمن، ماشین حامل شریف قنوتی را در این خیابان هدف قرار داد. پس از اصابت هفت یا هشت گلوله به بدن شهید، ماشین با آرپی‌جی هدف قرار گرفت و واژگون شد. دشمن که از همان ابتدا در پی دستگیری شریف قنوتی بود، او را اسیر کرد و با سر نیزه کلاشینکف، به شقیقه او ضربه زد و او را به شهادت رساند. محمدحسن قنوتی اولین روحانی شهید شده جنگ ایران و عراق است

مرقد شریف

مرقد شیخ شریف در گلزار شهدای آبادان واقع شده‌ است. با این وجود دو مقبرهٔ دیگر برای یادبود در شهرهای بروجرد و اردکان ساخته شده‌ است.

یادمان

مدارس و بلوارهایی در اهواز و اردکان برای بزرگداشت به نام وی نامگذاری شده‌است. فیلم سینمایی شیخ شریف با بازی جعفر دهقان در نقش شهید شریف طبع و کارگردانی اسماعیل فلاح پور

 

 

زندگی نامه شهید « محمدحسن شریف قنوتی »

شهید « محمدحسن شریف قنوتی » در سال 1313 در خانواده­ای مـذهبی در منطـقه­ ی ( اروند کنار از توابع شهرستان آبادان ) دیده به جهان گشود . بعدها بار مسوولیتی را که از زمان هابیل نسل به نسل گشته بود بر دوش کشید و با آگاهی خود سعی در آگاه نمودن سایرین داشت .

او از همان اوان کودکی با اصول و مفاهیم اسلامی برای تبلیغ و ترویج احکام اسلامی به روستاها و بخش­ های ( اردکان فارس ) سفر نمود و در هر روستایی که می­ رفت برای مردم مسجد و حمام و دبستان می­ ساخت . از کارهای خیر شهـید قنوتی در اردکان می­ توان به تشکیل صندوق قرض ­الحسنه ، ساخت مسجد و حمام اشاره نمود . تمام خانواده­ های آن منطقه وی را می­ شناختند و با او رابطه­ ی دوستانه و صمیمانه ­ای داشتند . به طوری که هنوز هم بعد از گذشت سال­ ها ، خاطراتش در ذهن مردم منطقه­ ی اردکان به یادگار باقی مانده است .

شهید شریف قنوتی با وجود جو حاکم در زمان رژیم منحوس ستم شاهی ، در مساجد به سخنرانی و آگاه نمودن مردم می­ پرداخت . با شروع جریان انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب ، شهید قنوتی نیز مبارزاتش را علنی نمود و با یاری همرزمانش در آن برهه از زمان اقدام به پخش اعلامیه­ ها و رساله­ ی امام در میان مردم نمود .

شهید قنوتی شب­ ها در منزل خود با دوستانش تشکیل جلسه می­دادند و به گفتگو و مباحثه پیرامـون مسایل اسلام به ویژه شناخت بیشتر دستورات قرآن کریم می­ پرداختند . او همیشه در کارهای خیر پیش قدم بود و همین امر سبب شد که او به همراه مردم خَیّر و نیکوکار منطقه­ ی ( اردکان ) ، مهدیه و حوزه علمیه را در این شهر بنا نهند . در آن زمان به دلیل فعالیت­ های مردمی و آگاهی بخشی این شهید ساواک اردکان وجـود او را خـطر بزرگی می­ دانست ، لذا او را دسـتگیر و به سـاواک منطقه ­ی ( شیراز ) تحویل دادند . در بین راه از او خواستند که لباس روحانی را از تن بیرون آورد ، ولی او از این عمل سرباز زد و خـطاب به مأمورین می­ گوید : « بزرگترهایتان از این لباس و روحانیت وحشت دارند ، شما که جای خود دارید . »

همچنین ساواک از او می­ خواهد که ندامت نامه بنویسد ،

ولی او می­ گوید : « من کاری نکرده ­ام که بابت آن پشیمان باشم . » تا اینکه بر اثر سر و صدایی که عشـایر شـیراز براه انداختند ، سـاواک مجـبور به آزادی او می­ شود ولی او را ممنوع ­المنبر می ­کنند . همسرش نقل می­کند که او در پایین منبر می­ نشست و سخنرانی می ­کرد . بعد از مدتی او شهرتش را عوض کرد و همراه خانواده به شهر بروجرد نقل مکان نمود .

ولی او آرام ننشست و در بدو شروع انقلاب به مسجد سلیمان رفته و مردم آنجا را نیز بر ضد رژیم آماده می ­کرد که همین امر منجر به دستگیری مجدد وی توسط ساواک گردید و پس از دستگیری به زندان اهواز منتقل شد . در زندان اهواز او و دوستانش اقدام به اعتصاب غذا می­ کنند . در روز عاشورا یکی از نوکران رژیم اسلحه را به طرف او نشانه می­ رود و او را تهدید به مرگ می­ کند که شهید قنوتی فریاد می­ زند :

« عاشور است و ما تشنه ی شهادتیم و از مرگ باکی نداریم .»

در سال­ های قبل از پیروزی انقلاب ، شهید قنوتی همواره به خاطر اقداماتش توسط ساواک دستگیر و زندانی می ­شد و بارها به شهرهای مختلف تبعید گردید .

با شـروع انقلاب به رهبری حضرت امام خمینی (ره) شهید قنوتی نیز که آرزوی چنین روزهایی را داشت به بروجرد برمی ­گردد و در صفـوف متحد مردم شرکت می­ کند و اکثر تظاهرات را سازماندهی و حـضور مردم را در جریان انقـلاب نظم می ­دهد .

همسرش در این رابطه می­ گوید : « شب­ ها با قم و تهران تلفنی تماس می­ گرفت و برای راهپیمایی­ ها شعار تهیه می ­کرد و یا از دوستان خود برای خواندن و پخش اعلامیه­ های امام کمک می­ گرفت . »

هنگامی که شاه خائن از ایران رفت و خشم و مبارزات مردم به ثمر نشست و طلوع پیروزی را دیدند ، شهید قنوتی می ­گفت : « تازه سختی­ ها شروع شده ، مـا باید کشـته­ ها بدهیم تا حکـومت اسـلامی برقـرار شود . »

او سختی­ هایی را می­ دید که در پناه آن آسایش و سعادتی ( فَان مَع العُسر الیُسرا ) باشد . یعنی با هر سختی به راستی آسایش و با هر آسایشی سختی در پی است .

با شروع جنگ تحمیلی بین اسلام و کفر ـ جنگی که امام آن را برای ملت نعمت می­ دانست ـ او هم عمل صالح خویش را تشخیص داد و این در شرایطی بود که همزمان با شروع جنگ اختلافات داخلی و جریانات انحرافی قوت می ­گرفت که وی این مسئله را زود شناخت و در جواب دوستش که به او گفت : حکم جهاد در مورد همه نیست و تو باید در حوزه بمانی گفت : امروز روز امتحان است و با همین فکر بود که خود او اولین ستاد کمک رسانی به مناطق جنگی را در بروجرد تشکیل داد و جزء اولین گروه داوطلب از همان ستاد برای کمک به جبهه­ های حق علیه باطل به کربلای خوزستان رفت و شاید مردم شهرهای ایران ، چهره ­ی نورانی و مقدس او را در تلویزیون همراه با کامیون­ های آذوقه­ ی اعزامی به مناطق جنگی ، دیده و صحبت­ های مخلصانه ­ی او را از یاد نبرده باشند .

در شهر ( خـونین­ شـهر) ، شهر عشـق و خون به صف مقدم جبهه می­رود و ( لشکر الله ­اکبر ) را که همگی از نیروهای بسیجی و مردمی بودند و به عشق حاکمیت اسلام و آزادی کربلای خونین شهر به جبهه آمـده بودند را سازماندهی می­ کند و به عنوان مسوول نبردهـا در مناطق جنگی ، زبانزد نیروهای اسـلام می­ گردد .

جانبازی­ های این لشکر که هدفشان الله و سلاحشان ایمان و رهبرشان خمینی بود ، هنوز در ذهن تمامی رزمندگان به یادگار نقـش بسته است . یکی از دوستان شهید قنوتی می ­گوید : « که من فکر نمی­ کنم کسی از آنان زنده باشد . چون عشق به شهادت و مبارزه با صدامیان کافر در وجود همگی­شان دیده می ­شد . » شـاید اگر جـریانات سـازشـکارانه ( بنی صدر ) نبود ، ما هم امثال « شریف طبع » و یارانش را از دست نداده بودیم و خرمشهر هم سقوط نمی­ کرد .

همسر شهید می­ گوید : « بعد از رفـتن او به جبـهه ما او را دیگر ندیدیم ولی دوسـتانش که به ما سر می ­زدند ، می­ گفتند که او برای بردن آذوقه به جبهه در خطرناک­ ترین مسیرها ، خود در پشت ماشین به رانندگی می­ پرداخت . دوسـتان و همرزمانش نقل می­ کنند که در عملیات جلوگیری از سقوط شهر خرمشهر ، او با سلاحش آنقدر تیراندازی می­ کند که بدنه سلاح قرمز می­ شود و در نبردهایش در جبهه و مقـاومت در مقـابل دشمن روحیه­ ی او در بین رزمندگانی که از شهر خرمشهر دفاع می­ کردند ، به گـونه ­ای بود که هـمواره در میان همرزمانش از او نقل می ­کردند . وی در بدترین شرایط جنگ و در بدترین مسیرها سعی در رساندن مهمات به دست رزمندگانی که جلوی دشمن را سد کرده بودند ، می­ کرد تا با این عمل از سقوط شهر جلوگیری کند . »

در یکی از این ماموریت­ های مهمات­ رسانی ، هنگامی که داشت به طرف مقر خود برمی ­گشت در خـیابان 40 متری نیروهای عـراقی­ ها او را در درون ماشـین ، به رگبـار می­ بندند . او برای دفاع از خود از ماشین خارج می ­شود ، ولی این مزدوران باز هم دست از جنایات خود برنداشته و از پشت سر تمام بدنش را مورد اصابت گلوله قرار می­ دهند و بعد بالای سـرش آمده و با نیزه سرش را بریده و عـمامه و سر بریده ­اش را برمی­ دارند و فریاد می­ کشند : ( ان قتلت واحد الخمینی ) یعنی یکی از خمینیان را کشتیم .

آری ... او نیز همچون مولایش حضرت عباس( علیه السلام ) به شهادت رسید . با این تفاوت که حضرت عباس( علیه السلام ) در رسانیدن آب به طفلان به شهادت رسید و او در حین رسانیدن مهمات به یاران امام و همرزمانش به آرزوی دیرینه ­اش دست یافت و به درجه رفیع شهادت نایل شد .

یکی از پسرانش با بیان خاطره­ ای از پدر می­ گوید : « بعد از اینکه پدرم به خونین­ شهر رفت ، من نیز به دنبال او به آن منطـقه رفتم ولی او را پیدا نکردم و در هـمانجا به مبارزه پرداختم ولی در همان زمان تیر خوردم و از ناحیه دست مجروح شدم و مرا به بیمارستان بردند ، وقتی که پدرم مطلع شد و به دیدن من آمد گفت : شهادت سعادتی است که نصیب هر کسی نمی­ شود ، به راستی که اینگونه است . »

 

گزیده ­ای از سخنان شهید محمدحسن شریف­ طبع ( شریف­ قنوتی ) :

« امروز روز امتحان است ، برای خدا کار کنید و خود را به سختی بیندازید و جسم­تان را پرورش ندهید که این جسم فانی است و به زیر خاک می ­رود . »

شهادت سعادتی است که نصیب هر کسی نمی­ شود و خون پاک و مطهر می­ خواهد .

 

نامش جاودان و یادش گرامی باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۱۱:۴۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۴۲ ق.ظ

زرگریان علی فرزند علی اکبر

شهید علی زرگریان

شهید علی زرگریان

نام : علی

نام خانوادگی : زرگریان

نام پدر : علی اکبر

نام مادر : اشرف

تاریخ تولد : 1346/01/12

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1394/07/03

محل شهادت : مکه ـ منا


زندگینامه


دوازدهم فروردین 1346 در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی اکبر نام داشت. بعد از گذراندن مقطع کلاسیک راهی حوزه علمیه شد. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح3) پرداخت. روحانی کاروان حجاج بود. با سمت روحانی کاروان به همراه حاجیان استان لرستان راهی مکه مکرمه شد. سوم مهر 1394 در حادثه منا و بر اثر ازدحام جمعیت حجاج به شهادت رسید. پیکر مطهرش بعد از تشییع در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

دوازدهم اردیبهشت 1346، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش علی اکبر، مغازه دار بود و مادرش اشرف، خانه داری می کرد. در خانواده ای مذهبی و انقلابی پرورش یافت. از هوش و استعداد بی نظیری برخوردار بود. به طوری که در چهار پنج سالگی به مدرسه رفت. دوران تحصیل را با موفقیت پشت سر گذاشت. تا پایان مقطع کارشناسی ارشد در رشته فقه و اصول درس خواند.


در دوران جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی و نیروی رزمی حدود ۲۴ ماه در جبهه حضور داشت. بارها بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، مجروح شد. بعضی از ترکش ها تا پایان عمر در بدنش باقی ماند و باعث رنج و درد دائمی او بود.


روحانی کاروان، بسیار خوش رو و خوش اخلاق، مهربان، انعطاف پذیر، راستگو، متواضع و امانتدار بود. با مراجع تقلید ارتباط نزدیک داشت و صندوق دار یکی از مراجع بزرگ بود. مقید و وقت شناس بود و برنامه ریزی دقیقی برای انجام کارهایش داشت. اصول و ضوابط کار را به طور جدی رعایت می کرد. اهل معاشرت بود و به همین دلیل دیگران به حرف های او گوش می کردند. به پدر، مادر و اساتید خود بسیار احترام می گذاشت. با وجود اینکه پرمشغله بود، همیشه نماز خود را اول وقت می خواند.


به دلیل خوشرویی، طرفداران زیادی در بین جوانان و دانشجویان داشت. بسیار آراسته لباس می پوشید و همین نکته بر جاذبه اش می افزود. اهل مطالعه بود و کتاب های مذهبی و تفسیر قرآن می خواند.


ثمره ازدواج وی یک دختر و دو پسر بود. بر تربیت و آموزش اسامی فرزندان و تحصیل آن ها تأکید داشت.


بسیار منظم بود. برای تمام کارهای خود با خانواده مشورت می کرد و در کنار آن ها بود. در حل مشکلات صبوری می نمود و هرگز گرفتاری های کاری را به محیط خانه نمی آورد. آرزوی پیشرفت فرزندانش را داشت و برای آن ها دعای عاقبت به خیری می کرد.


سفر به مکه را دوست داشت و در کاروان با محبت و تواضع به حجاج کمک می کرد. دو هفته قبل از آخرین سفرش، به مرور خاطرات جبهه پرداخت. عکس های آن دوران را نگاه کرد و گفت که خواب دیده در منطقه عرب به شهادت می رسد. هنگام خداحافظی با خانواده، برای انجام فرایض شرعی، نماز اول وقت، راست گویی، امانت داری و احترام به والدین و استاد سفارش و تأکید می کرد.


به گفته همراهان سفر، قرار بود همگی با هم ختم یاسین به جا آورند، شهید علی زرگریان بیست و پنجمین ختم را خواند. پس از ختم مقابل خانه کعبه ایستاد و از خدا خواست مرگش در مکه باشد.


دوم مهر 1394، هنگام انجام اعمال حج در منا به شهادت رسید. پیکر وی در گور جمعی قبرستان معیسه به خاک سپرده شد.
از او سخنرانی های زیادی باقی مانده است. برادرش محمدصادق در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده است و برادرش کریم حق جو نیز از جانبازان غیور می باشد. )



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۴ ، ۱۱:۴۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ

روستایی دره میانه احمد فرزند محمدحسین

طلبه شهید احمد روستایی دره میانه

 

شهید احمد روستایی دره میانه

نام : احمد

نام خانوادگی : روستایی دره میانه

نام پدر : محمدحسین

نام مادر : بتول

تاریخ تولد : 1344/01/14

محل تولد : بروجرد روستای دره میانه

شغل : روحانی

تاریخ شهادت : 1365/10/04

محل شهادت : شلمچه

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6517690

زندگینامه

چهاردهم مرداد 1344، در روستای دره میانه از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدحسین، کشاورز بود و مادرش بتول نام داشت. طلبه دوره مقدماتی در رشته علوم دینی و حوزوی بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم دی 1365، با سمت تک تیرانداز در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 294.

شهید احمد روستایی دره میانه

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۴ ، ۰۹:۵۴
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۲:۵۸ ب.ظ

ذولفی عین الله فرزند نورخدا

شهید عین الله ذولفی

شهید عین الله ذولفی

نام : عین الله

نام خانوادگی: ذولفی

نام پدر : نورخدا

نام مادر : قدم خیر

تاریخ تولد : 01/11/ 1346

محل تولد: بروجرد روستای گل رزد

تحصیلات : حوزوی

شغل : طلبه

رده خدمتی : داوطلب مردمی

قشر : طلاب و روحانیون

تاریخ شهادت : 1362/12/05

محل شهادت : هورالهویزه

نام عملیات : خیبر

آرامگاه :  بروجرد گلزار بهشت شهدا بروجرد

کد ایثارگری : 6210233

زندگینامه

یازدهم فروردین 1346 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش نورخدا، کارگر بود و مادرش قدمخیر نام داشت. در حد راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. طلبه بود. 

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم اسفند 1362 ، باسمت دیده بان در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 261.

 

شهید عین‌الله ذولفی در یازدهمین روز از فروردین ماه سال 1346 در روستای گل زرد از توابع شهرستان بروجرد متولد شد. در سال 1350 به اتفاق خانواده به شهر بروجرد مهاجرت کردند. او تحصیلات ابتدایی را در آن شهر پشت سر گذاشت و هم‌زمان در حجره پدرش کار می‌کرد. علاقه‌اش به زادگاهش سبب شد در ایام تعطیلات تابستان به مزرعه باز گردد و در روستا مشغول کشاورزی شود. دوره راهنمایی را در مدرسه 22 بهمن پشت سر گذاشت و از نوجوانی در انجمن اسلامی‌ مدرسه در کنار برادرش فعالیت می‌کرد.

پس از پایان دوره راهنمایی در حوزه علمیه بروجرد ثبت‌نام کرد و در مدرسه حضرت ولی‌عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشغول به تحصیل شد. هم‌زمان با تحصیل در حوزه، حفظ قرآن کریم را آغاز کرد و تا زمان شهادت به آن ادامه داد. در پایان سال 1360 از سوی بسیج عازم جبهه شد و در تیپ امام حسن(علیهم السلام) به عنوان دیده‌بان و مسئول خمپاره 120 فعالیت می‌کرد. پس از نزدیک به یک سال خدمت داوطلبانه و دو بار مجروحیت در جبهه سرانجام در پنجم اسفند ماه سال 1362 در حین عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.

عین الله ذولفی

 

وصیت نامه

بسم‌الله الرحمن الرحیم

به خدا ارزش این امام(قدس سره شریف) را بدانید، به خدا این امام(قدس سره شریف) بود که ما را از منجلاب فساد نجات داد. همیشه در نماز‌هایتان امام(قدس سره شریف) را دعا کنید و نماز جمعه‌ها را به پا دارید چون جنگ برای نماز است، این همه جوان که می‌دهید، به خاطر نماز است. این وصیت‌های شهدا را عملی کنید و بخوانید و عملی کنید.

خانواده عزیزم! اگر من شهید شدم، مرا حلال کنید و در غم من لباس سفید بپوشید، چون عروسی من موقعی است که در خون خود بغلتم و دست و پا بزنم.

ای برادرم، هر کاری که می‌کنید برای خدا، هر نفسی که می‌کشید برای خدا، هر عملی که انجام می‌دهید برای خدا باشد.

خدایا تو گفتی: )ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ).[1] بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. حالا آمده‌ام، اگر در راه اسلام لیاقت شهادت را دارم، شهادت را نصیبم گردان.

ای خواهران! بهشت زیر پای مادران است و شما در مقابل خون شهیدان مسئولید. پس با حجاب خود از خون شهیدان پاسداری کنید.

 

1. سوره غافر، 60.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۴ ، ۱۴:۵۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.