گنجی روزبهانی فاطمه فرزند گنجعلی
شهیده فاطمه گنجی روزبهانی

شهیده فاطمه گنجی روزبهانی
نام : فاطمه
نام خانوادگی : گنجی روزبهانی
نام پدر : گنجعلی
نام مادر : حلیمه
تاریخ تولد : 1310/01/05
محل تولد : بروجرد روستای دره گرم
شغل : خانه دار
تاریخ شهادت : 1366/05/09
محل شهادت : مکه
آرامگاه : گلزار بهشت زهرا ( سلام الله علیها) تهران
کد ایثارگری : 6616783
زندگینامه
شهیده فاطمه گنجی در سال 1310 در شهرستان بروجرد در روستای دره گرم در خانواده ای مذهبی و بسیار زحمتکش چشم به جهان گشود. پدرش گنجعلی، کشاورز بود و مادرش حلیمه نام داشت.خانه دار بود.
او دارای اخلاقی نیکو و پسندیده و باگذشت بود و در تمام امور تا آنجا که می توانست به خانواده و اهالی روستا کمک می نمود.نسبت به مسائل دینی و مذهبی با تعصبی خاص برخورد می کرد و وظایف شرعی و دینی خود را به نحو احسن انجام می داد.
وی سال 1329 با ازدواج با همسری متدین و مهربان زندگی مشترک را با او آغاز کرد. و صاحب پنج پسر و چهار دختر شد. در روز نهم مرداد ماه سال 1366 در فاجعه ی مکه مکرمه در سن 56 سالگی ، هنگام شرکت در مراسم برائت از مشرکین توسط نیروهای دولت سعودی به شهادت رسید. او راه خود را انتخاب و با شهادت ثابت کرد که عاشق را تاب ماندن وجود ندارد.
تربت پاک و مطهرش در گلزار بهشت زهرا(سلام الله علیها) تهران قطعه 26 واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 524.
خاطرات شهید فاطمه گنجی به نقل از فرزند شهید
عالی ترین صفات انسانی از اشعه تابناک خورشید و از شیر مادر بوجود می آید که وجود ما را از عشق به زندگی سرشار می کند تا مادری نباشد، نه شاعری خواهد بود و نه دلیری، پس به زن تعظیم کنیم و او را ستایش نماییم، زیرا منبع فناناپذیر حیات است اوست که مردان بزرگ جهان را به وجود می آورد.
فاطمه در سال 1310 در روستای دره گرم بروجرد دیده به جهان هستی گشود. وی از دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)بود و در همه ی کارها با اقتدا به آنها قدم برمی داشت.
او در شرایطی که در روستا بود و نبود امکانات تحصیلی، از درس خواندن باز ماند.ولی علاقه زیادی به یادگیری علم و دانش داشت. خضوع و فروتنی نسبت به والدین را از آیات قرآن آموخته بود و متانت و حجاب را از بانوی اسلام فاطمه الزهرا (س) آرامش گفتاری و شگفتی در رفتار و کردارش پیدا بود که هر مخاطبی را به آرامش می خواند. او که با رمز و راز عاشقی به معبود زنگار از آیینه وجود پاک کرده بود از انسان های مغرور و خودخواه دوری می جست. سپس با ازدواج خود زندگی مشترک را در کنار همسری متدین و مذهبی تجربه کرد.
سرانجام با رفتن به مکه در فاجعه مکه در سن 56 سالگی در تاریخ 1366/05/09 به شهادت رسید و جز بانوان شهید اسلام قرار گرفت. پیکر مطهرش را در بهشت زهرا(سلام الله علیها) تهران خاکسپاری کردند.
خاطره ای از شهیده فاطمه ی گنجی به نقل از همسر شهیده
سال 1366 بود که من و حاجیه خانم فاطمه (همسر شهیدم ) گنجی عازم خانه ی خدا بودیم. شور و عشق عجیبی داشتیم از این لطف و سعادتی که نصیبمان شده بود خیلی خوشحال بودیم فاطمه هم حال وصف نشدنی داشت. از روزی که به خانه ی خدا رسیدیم مدام در حال دعا و زیارت و عبادت بود.
یکروز هنگامی که مشغول طواف دور خانه ی خدا بودیم صدای گریه ی دلسوز و ناله ی سوزناکی به گوش می رسید وقتی که برگشتم و خوب گوش دادم صدای او بود که داشت گریه می کرد و ناله می زد و می گفت خدایا ترا قسم به عظمت و جلالت ،به بزرگی و شکوهت تا مرا نبخشی از دنیا نبر . با دیدن و شنیدن حال او و خلوص نیتش به او حسودیم شد. نمی دانم چرا ولی احساس عجیبی به من دست داد.
روز راهپیمایی فرا رسید.حاجیه خانم فاطمه و هم اتاقی هایش از بالا به پایین امدند و من هم در پایین منتظرش بودم . گفتم تو هم می ایی به راهپیمایی؟ اصلا حرفی نزد ،لبخندی زد و با سر جوابم را داد و این اخرین دیدار ما بود. انروز همگی به صفوف راهپیمایی پیوستیم و بعد از آن جنایت و فاجعه ای که عمال و کارگزاران سعودی انجام دادند .
بر اثر اصابت چند سنگ که از طرف شرطه های سعودی به سوی مردم پرتاب شد،سر من از چند باحیه شکسته شده و 19 بخیه هم خورد.
از آن روز به بعد تا 11 روز تمام بیمارستان ها ،درمانگاه ها و سردخانه ها و خلاصه هر جایی که ممکن بود برای پیدا کردن او گشتیم ولی افسوس . زائران ایرانی به کشور مان برگشتند من از آنجا به خانه ی فرزندانم زنگ زدم و گفتم:که چه اتفاقی افتادهاست و تا زمانی که او را پیدا نکنم به ایران بر نمی گردم .
یکروز که دیگر خسته و ناراحت بودم یکی از مسئولین به سراغ من آمده و گفت بیا تا به بیمارستان و سرد خانه ی الغریز در منطقه ی العلوم برویم.من با او راهی شدم البته با حالی که اصلا گفتنش برایم ممکن نیست آنقدر نگران و ناراحت بودم که بی اختیار گریه می کردم می دانستم که برای او اتفاقی افتاده و به شهادت رسیده است ولی خوب خودم را دلداری می دادم و می گفتم که شاید او مجروح شده و در جایی دیگر است و من نمی دانم و از او خبر ندارم.
با یکی از مسئولین ایرانی به بیمارستان العزیز رفتیم کشوهای سردخانه که بالای اسمشان نام سعودی دارند همان اقایی که اسمش را نمیدانم برایم می خواند و می گفت:این است و من می گفتم نه.
خلاصه گفت چند تا شهید هم داریم که اسمشان معلوم نیست و عکس های آن ها را به ما نشان دادند با دیدن عکس های آنها او را شناختم و فهمیدم که خودش هست،گفتم آقا این است. به زبان عربی به آقایی که آنجا بود گفت:کشو را باز کن و مرا صدا زد و جلو رفتم در کشو را کشیده و صورتش را نگاه کردم خودش بود چقدر مظلوم چقدر پاک و ساده.
بعد از اینکه در کشو را باز کردند نور خورشید روی صورتش افتاده بود خودش بود و فهمیدم که او چه سعادتی داشته چقدر لایق بود که در ان مکان مقدس و این چنین مظلوم به شهادت رسیده است.
بعد از 11 روز مقداری از یکی از دوستانم که در کاروان دیگری بود قرض گرفتم و پیکر مطهر او را به ایران بر گردانده و در گلزار شهدای بروجرد و در کنار شهدای گلگون کفن ایران به خاک سپردم .
همسر شهید آهی کشید و گفت از فاطمه ( حاجیه خانم ) هر چه بگویم کم است او پاک و آراسته بود من هم در فاجعه ی خونین مکه خودم مجروح شدم و از ناحیه سر چند شکستگی و بخیه خوردگی پیدا کردم ولی چون که لیاقت شهادت را نداشتم این فیض بزرگ نصیب من نشد .
تاریخ شهادت 1366/05/28 الان هم خدا را شکر هیچ هم ناراحت نیستم.
مـحل مـزار : بهشت زهرا (سلام الله علیه) تهران
قـطعـه :۲۶ ردیـف : شـماره :










