شهدای بسیجی :: شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










۳۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای بسیجی» ثبت شده است

سه شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۹ ق.ظ

معظمی گودرزی محمد فرزند حسن

شهید محمد معظمی گودرزی

شهید محمد معظمی گودرزی

نام : محمد

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : حسن

نام مادر : کبرا

تاریخ تولد : 1343/03/03

محل تولد : بروجرد

شغل: معلم

تاریخ شهادت : 1365/02/30

محل شهادت : حاج عمران

آرامگاه : گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6535015

زندگینامه

در روز سوم خرداد ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. پدرش حسن، کارگر بود و مادرش کبرا نام داشت در دوران کودکی کار اموزش را با فرا گرفتن قرآن مجید آغاز نمود و سپس در دبستان قدس دوران ابتدایی را طی کرد و بعد از آن وارد دبیرستان امام خمینی(ره) شد. این دوره از زندگی شهید، مصادف با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران بود و محمد نیز همچون سایر جوانان مسلمان به فعالیت های انقلاب بر علیه جکومت شاهنشاهی پرداخت. شهید معظمی گودرزی پس از اخذ مدرک دیپلم وارد مرکز تربیت معلم کرمانشاه شد در حین تحصیل در تربیت معلم چندین بار به جبهه های جنگ اعزام گردید. عاقبت در سال 1364 از تربیت معلم فارغ التحصیل شد و با شور و اشتیاق فراوان، به بروجرد بازگشت و معلم شد. پس از آن ازدواج کرد و صاحب سه دختر شد.

در سال 1365 به ندای رهبر خود لبیک گفت و مجدداً به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. و در نهایت در منطقه ی عملیاتی حاج عمران روح ملکوتی اش به آسمان پر کشید و به فیض عظمای شهادت نایل شد.

پیکر وی را در زادگاهش شهرستان بروجرد به خاک سپردند.


روحش شاد و یادش گرامی

 

 

قسمتی از وصیت نامه شهید

ما همه به فرمان بیدار کننده، زمان امام بزرگوار آمده ایم که گامی در این راه برداریم تا اگر خدا بخواهد سفری به سوی اولیاء آغاز کنیم یا به شهادت برسیم و یا پیروزی و ثواب آن را نصیب خود بنماییم.

خانواده ی عزیزم را به خدا می سپارم و از خداوند می خواهم که به خاطر جـدایـی بـیـن مـا صبری بزرگ به ایشان بدهد و از آن ها می خواهم که درک کنند در چه راه بزرگـی قـدم برداشته ام و مرا به خاطر خطاهایی که کرده ام ببخشند و برایم یک ماه روزه بگیرند و از دیگران هم بپرسند، اگر امانتی پیش من دارند تحویل بگیرند.

منبع:
ــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 602.

 

شهید محمد معظمی گودرزی


           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۴ ، ۱۱:۳۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۷ ق.ظ

معظمی گودرزی کیومرث فرزند ولی

شهید کیومرث معظمی گودرزی

شهید کیومرث معظمی گودرزی

نام : کیومرث

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : ولی

نام مادر : عشرت

تاریخ تولد : 1350/01/02

محل تولد : بروجرد

شغل : معلم

تحصیلات : دیپلم

تاریخ شهادت : 1367/03/28

محل شهادت : ارتفاعات قمیش

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6718552

زندگینامه

زمان تولد شهید در ایام بهار بود و خانواده ی او نیز درگیر فعالیت و کارهای کشاورزی بودند که خدا هدیه ای به این خانواده می دهد در روز دوم فروردین ماه سال 1350 ، در روستای گلچهران از توابع شهرستان بروجرد، شهید کیومرث چشم به جهان گشود. پدرش ولی و مادرش عشرت نام داشت. اندکی بعد، پدرش در شرکت ذوب آهن اصفهان مشغول به کار شد و به این دلیل که شغل پدر در ذوب آهن اصفهان بود، خانواده اش به اصفهان مهاجرت می کنند و پس از گذشت حدود یک سال ، دوباره به بروجرد بر می گردند.

 

این شهید عزیز؛ مدرسه ابتدایی را در دبستان زادگاهش در روستای گلچهران گذراند و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی و دبیرستان به بروجرد رفته و در مدرسه علامه مجلسی مقطع راهنمایی و در دبیرستان امام رضا (علیه السلام) مقطع متوسطه را با موفقیت می گذراند. از همان اوان کودکی به انجام واجبات مقید بود و قبل از سن تکلیف به ادای فریضه نماز و روزه خیلی اهمیت می دادند. اکثرا سعی می کرد که نمازها را به جماعت بخواند و در مسجد امام سجاد (علیه السلام) حاضر شود و یکی از افراد علاقمند به حضور در درس اخلاق استاد صاحب الزمانی بود که ضمن گرفتن درس به آن نیز عمل می کرد.

 

او علاقه ای خاص به آموزش و فعالیت های فرهنگی داشت و با لبیک به فرمان امام خمینی مبنی بر کار سوادآموزی وارد این جبهه فرهنگی شد. او نه تنها الفبای فارسی را به فراگیرانش یاد می داد، بلکه در مکتب اسلام نیز مشق زندگی کرد. در روستاهایی که کیلومترها دور از شهر بروجرد بود اعلام آمادگی کرد که در آنجا خدمت کند.

 

شهید معظمی گودرزی آموزشیار داوطلب نهضت سوادآموزی شهرستان بروجرد، که به رغم دورافتاده بودن روستا، تنها آموزشیاری بود که حاضر شده رنج سختی راه، سرمای طاقت فرسا و خطر حمله ی گرگ ها را به جان بخرد، ولی چشمان آیندگانی را به علم و دانش باز کند تا چراغ پر فروغ خواندن و نوشتن برای همیشه روشن بماند.

 

این معلم وارسته ارادت خاصی به معصومین (علیهم السلام) به ویژه حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) داشت. حافظ چند جز و چند سوره از قرآن کریم بود و آیات وحی را با صوت دلنشینی تلاوت می کرد. از نظر اخلاقی بسیار ساده، متواضع و صادق بود. ایشان علاوه بر تدریس و فعالیت در نهضت سوادآموزی در اوقات فراغت قرآن را به دیگر اعضای خانواده آموزش می داد.

با احساس نیاز برای حضور در مناطق عملیاتی خود را برای حضور در جبهه های جنگ حق علیه باطل آماده کرد و به عنوان نیروی بسیجی روانه ی مناطق عملیاتی شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در بوکان خود را به صف مقدم و خیل رزمندگان رساند و پس از حضور در محورهای عملیاتی در در روز بیست و هشتم خرداد ماه سال 1367 ، در منطقه ماووت در ارتفاعات قمیش بر اثر اصابت گلوله به سینه و دست، به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد. پیکر پاک شهید پس از هفت سال توسط گروه تفحص شناسایی شده و برای تدفین به زادگاهش آورده شد و در کنار سایر شهدای این خطه از کشور اسلامی در دل خاک آرام گرفت.

تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد شهرستان زادگاهش بروجرد قرار دارد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 602.

 

شهید کیومرث معظمی گودرزی ، گلچهران

 

خاطره ای به نقل از مادر شهید :

پیکر پاک این شهید بزرگوار بعد از چند سال پیش ما برگشت . مادر شهید تعریف می کرد در عالم خواب دیده که پسرش به او گفته مادر جان از بس که از خدا خواستی من برگردم ، مرا آوردند. ولی من دوست داشتم مثل مادرم حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) گمنام باشم.

 

شهید کیومرث معظمی گودرزی - گلچهران

 

گزیده ای از وصیت نامه شهید کیومرث معظمی گودرزی


به نام آن که جسم را بیافرید و روح را در آن بدمید و پس از مدتی آن دو را از جدا ساخت. چقدر شیرین است طعم دوستی را چشیدن و به معشوق خـود پیوستن من رفتم و جهان را بدرود گفتم

ولی شما ای پدر و ای مادرم! قسم به خون پاک شهدا، اولین کسانی را که شفاعت کنم، شما هستید ای جگرگوشه های من مطمئن باشید کـه شـهـدا بـه وعده شان عمل میکنند .... بدانید که خداوند امانتی به شما داده بود و آن را پس گرفت.

اما شما ای برادرانم وصیت میکنم شما را به تقوی و احترام و اکرام والدین، راه مرا ادامه دهید صبور و بردبار باشید مبادا امام را تنها بگذارید تا ندا کرد به فرمانش لبیک بگویید.

شما ای خواهرانم بدانید که حجاب شما کوبنده تر از خون من است.
شما با حفظ حجاب و رعایت عفت می توانید به خون شهیدان ارج بگذارید.

و در ( شهادت مــن ) حزن و اندوه نخورید و خوشحال و مسرور باشید.
از خداوند ذوالجلال مسئلت دارم که به همگی ما توفیق لقای خود را با آغوش باز عطا بفرماید.

بدانید مرگ پلی است بین زندان دنیا و پهنه وسیع بهـشـت. بـه خـدا سوگند علاقه‌ی من به این پرواز، بیش از علاقه ی پرنده‌ی محبوس در قفس به پرواز است. خداحافظ

 

 

 

وصیت نامه ی ( شماره 1 ) شهید کیومرث معظمی گودرزی

بسم الله الرحمن الرحیم

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون.

مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی می خورند.

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان،

به نام آن که جسم را بیافرید و روح را در آن بدمید، و پس از مدتی آن دو را از هم جدا ساخت.

حضرت علی ( علیه السلام ) مولای متقیان که یک عمر در آتش فراق سوخته و شهادتش او را از این آتش رهانیده بود. که با قوت

قلب می گوید فزت و رب الکعبه و اینها همان کسانی هستند که خدا را به طمع بهشت و نهرهای جاری، و باغستان های مالامال از میوه هم عبادت نمی کنند. زیرا آنها وقتی مفاهیی بالاتر از اینها را در نظر گرفتند این نعمت ها ابتدایی ترین و کمترین پاداش آنهاست. این افراد، خدا را برای عالیترین درجه که رضوان خداست، بندگی می کنند. چون که صد آمد، نود هم پیش آنهاست، آنگاه بهشت منزل اول است و در آنجا میل به تداوم رضوان الله است.

ای تبار آراسته به کمال انسانی، صبر پیشه کنید. که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی ها و ناراحتی ها گذرانده و به بهشت پهناور و سعادت و نعمت جاودان می رساند. کدامتان دوست ندارید که از زندان آزاد شوید و به قصری درآیید که در آن مائده ی خلد و سفره ی جاودانی رحمت خدا گسترده باشد و به وجه الله بنگرید.

 

 

 

وصیت نامه ی ( شماره 2 ) شهید کیومرث معظمی گودرزی

بسم الله الرحمن الرحیم

ای پدر و ای مادرم!

امیدوارم به حق زحمت هایتان مرا ببخشید، و حلال کنید. و در فراق من عجز و گریه نکنید، چرا که من به لقاءدوستم شتافتم، امیدوارم بتوانم در قیامت زحمات شما را ، بی خوابی های مادرم و رنج ها و غربت های پدرم، محبت و دلسوزی مادرم و رنج و زحمت پدرم را به وسیله شفاعت جبران کنم،

آفرین بر شما !

به خدا سوگند اولین کسانی را که شفاعت کنم شما پدر و مادرم هستید، فرزندتان را در راه خدا دادید تا دین خدا را زنده نگهدارند.

و شما ای برادرانم!

راه مرا ادامه دهید و ناراحت و غمگین نباشید، و با خواهرهایم مهربان باشید و آنها را دلداری دهید و با خنده رویی جای خالی مرا پر کنید تا نکند خدایی ناکرده خواهرانم احساس تنهایی کنند، و بدانند گر چه من نیستم، خدا که هست. و برادرانم احتیاج های خواهرانم را برآورده کنید، و بر پدر و مادرم مهربان باشید و با یاد خدا و دلداری به آنان وعده شفاعت حسین ( علیه السلام ) را بدهید و همیشه در همه حال و در همه وقت آنها را احترام کنید،

و اما شما ای خواهرانم!

در فراق من بی تابی نکنید. و صدای خود را بلند نکنید بدانید من هر لحظه شما را می بینم، ای کاش می دانستید که من در میان رحمت خداوند قرار گرفته ام ولی شما نمی دانید. خصوصیات حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) را یاد بگیرید و به آن عمل کنید. و تسبیحاتش را فراموش نکنید که ثواب هزار رکعت نماز دارد، و به برادرانم طعنه نزنید و به همدیگر دلداری دهید، مبادا گریه کنید زیرا دشمن با ناراحتی شما خوشحال می شود.

از خداوند ذوالجلال مسئلت دارم که به همگی ما توفیق لقای خود را با آغوش باز عطا بفرماید، بدانید مرگ پلی است بین زندان و پهنه ی وسیع بهشت است.

به خدا سوگند! علاقه من به این پرواز ، بیش از علاقه ی پرنده محبوس در قفس به پرواز است.

خداحافظ !

مطالب زیاد است ولی بر اثر کمبود وقت نمی توانم آنها را بیان کنم و اگر اشتباهی است ببخشید.

 

وصیت نامه ی ( شماره 3 ) شهید کیومرث معظمی گودرزی

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

( قران کریم )

به نام آن که جسم را بیافرید و روح را در آن بدمید و پس از مدتی آن دو را از هم جدا ساخت.

سپاس بر خدای جل جلاله، که بر ما منت نهاد و اسلام را بر ما هدیه کرد.

دنیا محل گذر و مصلی اولیاء الله است،

میدان آزمایش است، تا بندگان مخلص تمیز داده شوند. انسان پس از چند صباحی زندگی در این دنیا به سوی او باز می گردد، چه خوش است انسان شهادت را انتخاب کند، که بالاتر از آن هیچ نیکی نیست، خوش است فرشتگان هل هله کنان و با مسروریت تمام به پیشواز و استقبال بیایند و شهدا را تا دیدار پروردگار همراهی کنند.

چقدر شیرین است طعم دوستی او را چشیدن و به معشوق خود پیوستن،

من رفتم و جهان فانی را بدرود گفتم .

ولی شما ای پدر و ای مادرم قسم به خون پاک شهدا، اولین کسانی را که شفاعت کنم، شما هستید.

ای جگر گوشه های من مطمئن باشید که شهدا به وعده شان عمل می کنند.

من چگونه از شما تشکر کنم جز اینکه وعده ی دیدار در بهشت به شما بدهم.

بدانید که خداوند امانتی به شما داده بود و آن را پس گرفت، مبادا ناراحت شوید و در عروج من شیون و ناله کنید. چرا که شهدا غرق در رحمت الهی هستند و این گریه و زاری ندارد، به جای آن مجلس جشن و شادی بگیرید و به یکدیگر تبریک بگویید؛

و اما شما ای برادرانم !

وصیت می کنم شما را به تقوی و احترام و اکرام والدین. راه مرا ادامه دهید. صبور و بردبار باشید، مبادا امام را تنها گذارید، و تا نداکرد به فرمانش لبیک بگویید،

و شما ای خواهرانم!

بدانید که حجاب شما کوبنده تر از خون من است. و شما با حفظ حجاب و رعایت عفت می توانید به خون شهیدان ارج بگذارید، و حزن و اندوه نخورید و خوشحال و مسرور باشید و به یکدیگر تبریک بگویید، نه تسلیت. مبادا شما گریه کنید چرا که دشمنان با ناراحتی شما خوشحال می شوند پس مجال گریه و زاری نیست،

از خداوند ذوالجلال!

مسئلت دارم که خداوند به پدر و مادرم صبر و اجر عنایت کند و به همگی تان صبر عنایت بفرماید.

خداوندا !

تو را شکر می کنم از اینکه چنین پدر و مادریی به من دادی تا فرزندانشان را این گونه تربیت کنند، تا موجب خوشنودی و رضایت تو باشند.

ضمناً حقوق اسفند و بسیج من را به بیچارگان و تهیدستان بدهید تا اگر حقی بر من است ادا شود.

خداحافظ :

شاد، عابد، پیروز، موفق، و با تقوی و سرحال و مسرور و شادمان باشید.

نیمه شعبان - 1408 ه - ق

 

 

 

 

 

 

 

شهید کیومرث معظمی گودرزی

 


                

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۴ ، ۱۱:۲۷
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۲ ق.ظ

معظمی گودرزی فرهاد فرزند اللهیار

شهید فرهاد معظمی گودرزی

شهید فرهاد معظمی گودرزی

نام : فرهاد

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : اللهیار

نام مادر : عزت

تاریخ تولد : 1342/06/30

محل تولد : بروجرد

سن هنگام شهادت : 19 سال

دسته اعزامی : بسیج

تاریخ شهادت : 1361/02/22

محل شهادت :خرمشهر جزیره ی ام الرصاص

عملیات : بیت المقدس

آرامگاه : گلزار بهشت زهرا (سلام الله علیها) تهران

کد ایثارگری : 6128569

زندگینامه

در روز 30 شهریور سال ۱۳۴۲، در بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش اللهیار و مادرش،عزت نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. مکانیک بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۶۱، در جزیره ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت زهرا(سلام الله علیها) تهران قـطعـه ۲۶، ردیـف :۲۰ ، شـماره :۵۲ واقع است.

شهید فرهاد معظمی گودرزی -تهران

قسمتی از وصیت نامه شهید:

اگر تمامی غم های دنیا را به جانمان اندازند می ایستیم ، دست یکدیگر را می فشاریم ، جهاد می کنیم و در سختی ها یکدیگر را تسلی می دهیم. منبع سایت بهزیستی

شهید فرهاد معظمی گودرزی -تهران


              

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۴ ، ۱۱:۲۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۱۸ ق.ظ

معظمی گودرزی علیرضا فرزند سلیمان

شهید علیرضا معظمی گودرزی

شهید علیرضا معظمی گودرزی

نام : علیرضا

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : سلیمان
نام مادر : سکینه

تاریخ تولد : 1347/04/05

محل تولد : بروجرد روستای قائد طاهر

شغل : بسیجی

تاریخ شهادت : 1365/10/07

محل شهادت : شلمچه عملیات کربلای 4

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6535009

زندگینامه

پنجم تیر 1347 ، در روستای قائدطاهر از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سلیمان، کارگر بود و مادرش سکینه نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفتم دی 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.                           

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 601.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۱۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۰:۴۷ ق.ظ

معظمی گودرزی علی احمد فرزند علی محمد

شهید علی احمد معظمی گودرزی

 

شهید علی احمد معظمی گودرزی

نام : علی احمد

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : علی محمد

نام مادر : خانم

سن هنگام شهادت : 28 سال

تاریخ تولد : 1331/09/01

محل تولد : بروجرد

شغل : معلم

رسته : بسیجی

تاریخ شهادت : 1360/05/16

محل شهادت : دشت عباس

آرامگاه : گلزار بهشت شهدا بروجرد

کد ایثارگری : 6012606

زندگینامه شهید علی احمد معظمی گودرزی

شهید علی احمد معظمی گودرزی در روز اول آذر ماه سال 1331 ، در شهرستان بروجرد در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش علی محمد و مادرش خانم نام داشت. تاپایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان معلم بسیجی در جبهه حضور یافت.

در روز شانزدهم مرداد ماه سال 1360 ، در دشت عباس توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 600.

 

 

وی در دوران کودکی و نوجوانی فردی کاملا"با استعداد بود در سن 7 سالگی روانه دبستان شد. دوران ابتدایی را به پایان رساند اما به علت فقر و عدم استقلال مالی خانواده اش مجبور شد درس را رها کند و به کار مشغول شود که به خانواده اش کمک کند.ابتدا به چندین کارمشغول بود ولی چون سطح درآمد آنها کم بود وی را راضی نمی کرد.
تا اینکه موقعیت نظام وظیفه پیش آمد شهید در هنگ ژاندارمری شهر خویش را معرفی کرد بعد از 3 ماه به خدمت فراخوانده شد. شهید دوران آموزشی را در کرمان گذراند و سپس در لشگر 92 زرهی اهواز مشغول شد طی این مدت وقتی شهید ظلم و جور حکومت ستم شاهی را می بیند چندین بار فرار می کند به صورتی که شهید در مدت خدمت طی شش سال برای نظام پوسیده شاهنشاهی خدمت نمود. در سال 1356 خدمت او به پایان رسید و چون خانواده مستضعفی داشت در پیش وجدان خویش بسیار ناراحت بود که چرا من بیکار باشم و با توجه به حرفه ای که داشت در کارگاه نجاری مشغول شد.

در اواخر سال 1357 جهت استخدام در آموزش و پرورش ثبت نام نمود. پس از 2 سال کار پیمانی استخدام آموزش و پرورش شد. وقتی انقلاب به پیروزی رسید شهید سر از پا نمی شناخت. شهید فردی بود پایبند به مذهب و ایمان.روحیه ی بسیار قوی داشت با دوستان و خویشان خود کاملا"حالتی تحسین برانگیز داشت همیشه یاور ضعیفان و فقرا بود به آنان کمک می کرد چه از نظر مادی و معنوی.

جنگ که شروع شد شهید را به جبهه خواستند شهید با اینکه سرکار بود با دل و جان قبول کرد و طولی نکشید که با دیگر برادران هم رزم خود به جبهه رفتند و مدتی در جبهه جنگید و بعد از چندی برای پیشروی به خط مقدم جبهه می روند چون نوبت به نوبت سنگر می کنند و از پشت جبهه آب می آورند نوبت که به آب آوردن او می شود چند قدم که می رود صدامیان وی را در روز شانزدهم مرداد ماه سال 1360 در منطقه دشت عباس مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می دهند و به شهادت می رسد .

تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.

 

عکس شهید علی احمد معظمی گودرزی

 

 

شهید علی احمد معظمی گودرزی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۰۴ ، ۱۰:۴۷
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ

معظمی گودرزی عباس فرزند علی

شهید عباس معظمی گودرزی

شهید عباس معظمی گودرزی

نام : عباس

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : علی

نام مادر : فاطمه

تاریخ تولد : 1340/07/01

محل تولد : بروجرد

شغل : کارمند دادستانی

تاریخ شهادت : 1361/04/25

محل شهادت : کوشک ( عملیات رمضان )

تاریخ تفحص : 1397/11/04

آرامگاه : گلزار شهدای اشترینان از توابع بروجرد

کد ایثارگری : 6128568

زندگینامه

شهید عباس معظمی گودرزی، در روز اول مهر ماه سال 1340 ، در روستای گلچهران از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش شاعلی و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. کارمند دادستانی بود.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز اول مرداد ماه سال 1361 در عملیات رمضان در گردان میثم سپاه محمد رسول الله (صل الله علیه وآله و سلم ) مجروح و اسیر شد، اما در همان زمان اسارت و قبل از انتقال به کشور عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت. عاقبت در روز چهارم یهمن ماه سال 1397 با تلاش گروه‌های تفحص شهدا پس از 36 سال به کشور بازگشت و از طریق کارت شناسایی هویتش مشخص شد.

 

شهیدی که پس از 36 سال به کشور بازگشت

شهید عباس معظمی گودرزی، فرزند شاه‌ولی، اول فروردین ماه سال 1340 در منطقه اشترینان شهرستان بروجرد در استان لرستان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و بعد به مشاغلی همچون کارمند و متصدی پرداخت. هنوز ازدواج نکرده بود که از طریق لشکر 27 محّمد رسول الل ه(صل الله علبه و آله و سلم ) به جبهه اعزام شد. سرانجام در سن 21 سالگی در 25 تیرماه سال 1361 در منطقه « شلمچه » مفقودالاثر شد.

او در عملیات رمضان مجروح و اسیر شد، اما در همان زمان اسارت و قبل از انتقال به کشور عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت.

با تلاش گروه‌های تفحص شهدا در بهمن ماه سال 1397 پس از گذشت 36 سال به کشور بازگشت و از طریق کارت شناسایی، هویتش مشخص شد. و پس از تشییعی با شکوه، تربت پاک او در گلزار شهدای اشترینان زیارتگاه خیل عظیم عاشقان ایثار و شهادت شد.

 

36 سال چشم انتظاری برای خانواده شهید عباس معظمی روز‌های تلخ و سختی را رقم زد. پدر تا رمق داشت منطقه به منطقه در پی گمشده‌اش بود و مادر دست بر دعا که خبری از فرزندش بشنود. برادر شهید می‌گوید تنها چند روز قبل از شناسایی پیکر برادر شهیدم، مادر بر سجاده نماز از خدا عاجزانه خواست تا زنده‌ام روی فرزندم را ببینم. چند روز بعد از سپاه تماس گرفتند و خبر دادند که شهیدتان شناسایی شده است و این بار سجده‌های شکر مادرانه بود که دلمان را از شادی و شور و حالش به وجد آورد.

سیره شهید

برای آشنایی با زندگی و سیره شهید با محمد معظمی گودرزی برادر شهید همکلام شدیم.
پیکر مطهر برادر شما بعد از 36 سال شناسایی شد. در این مدت پدر شهید هم به رحمت خدا رفت. ابتدا می‌خواهم از حال و هوای خانواده به ویژه پدر و مادرتان در طول این سال‌های طولانی بگویید.
دراین سال‌ها خانواده روز‌های سختی را سپری کرد. پدرم چشم انتظار از دنیا رفت. اگر از همان ابتدا می‌دانستیم که عباس شهید شده است کمی اوضاع خانواده در فراق برادرم بهتر بود. چشم انتظاری پدر و مادرم گاه با شنیدن شایعاتی همراه می‌شد که آن‌ها را بیشتر دچار استرس و نگرانی می‌کرد. مثلاً کسی می‌آمد و می‌گفت: عباس را در میان اسرای فلان اردوگاه عراق یا در فلان منطقه جنگی دیده است. همین خبر موجب می‌شد تا پدرم راهی آن منطقه شود و بعد از کلی تحقیق و جست‌وجو متوجه می‌شد که این خبر همچون دیگر خبر‌ها کذب و شایعه بوده است. هر کسی نشانی به خانواده می‌داد پیگیر می‌شدیم تا شاید بتوانیم برادرم را پیدا کنیم. امید زیادی داشتیم که عباس در میان اسرا باشد. برای همین پدرم یک رادیو داشت که از خودش جدا نمی‌کرد. برنامه‌های رادیو را گوش می‌کرد تا شاید نام عباس را درمیان آزاده‌ها بشنود، یا عباس هم مانند دیگر اسرا خودش را از رادیو معرفی کند. آن زمان یک برنامه رادیویی بود که اسرا خودشان را در آن برنامه معرفی می‌کردند و خانواده‌ها متوجه اسارت فرزندانشان می‌شدند. پدرم مدت‌ها منتظر بود تا عباس خودش را از طریق رادیو معرفی کند. تمام عمرش را در جست‌وجو بود که نشانی از برادرم بگیرد. تا اینکه چشم انتظار از دنیا رفت.

مادرم همیشه می‌گفت: من عباس را در راه امام حسین (علیه السلام ) داده‌ام. من او در راه خدا داده‌ام. من که تنها مادر شهید نیستم هر کس سهمی در این جنگ داشت و سهم من هم شهادت عباسم بود. مادرم لیاقت مادر شهید بودن را داشت. به رغم همه دلتنگی‌ها و دوری از فرزند، صبوری می‌کرد. در همه این سال‌ها خواب و خوراک نداشت. تا اینکه چندی پیش خبر شناسایی پیکرش را به ما دادند. بعد از برگزاری مراسم تشییع، پیکر شهید را در بهشت شهدای شهرستان بروجرد به خاک سپردیم.


چطور از شناسایی پیکرشان مطلع شدید؟
چند روز قبل از شناسایی برادرم به خانه مادرم رفتم. در حال اقامه نماز بود. بعد از اتمام نماز متوجه حال و احوالش شدم. گفتم مادر چه شده است؟ گفت: می‌شود تا من هم نمرده‌ام یک بار دیگر عباس را ببینم؟ گفتم مادرجان! عباس شهید شده است. 36 سال گذشته است. گفت: تو مرا ناامید می‌کنی؟ گفتم نه ناامیدت نمی‌کنم، اما عباس نیست ما همه جا را گشتیم. عباس جاویدالاثر است. خدا شاهد است تنها به فاصله چند روز بعد از سپاه با من تماس گرفتند و گفتند که پیکر برادرتان شناسایی شده است. من خودم به مادر گفتم نمی‌شود، اما عباس بعد از 37 سال آمد. مادرم بسیار زن ساده و صادقی است. 80 سال دارد و همیشه همه چیز را در راه رضای خدا می‌خواهد. در مورد برادرم عباس هم همینطور برخورد و او را برای رضای خدا هدیه کرد.


شناسایی از طریق آزمایش دی‌ان‌ای بود؟
شناسایی پیکر برادرم از طریق کارت شناسایی پرس شده‌ای بود که تا حدودی سالم مانده بود. البته مادرم آزمایش دی‌ان‌ای هم داده بود.


پدر شما در زمان رژیم سابق یک فرد نظامی بود. چطور با اعزام فرزندانش به جبهه موافقت کرد؟
درست است که پدرمان دوران شاه نظامی بود، اما فردی مقید و مذهبی بود. بعد از انقلاب هم تا سال 1361 در ارتش حضور داشت که دیگر بازنشسته شد. عباس جوان فعال و انقلابی بود. با تشکیل بسیج بلافاصله بسیجی شد و در پایگاه امام سجاد (علیه السلام ) محله‌مان فعالیت‌کرد. دو سال بعد مرا که سه سال از او کوچک‌تر بودم با خودش به بسیج برد. عباس شبانه‌روز در بسیج فعالیت می‌کرد.

وقتی خواست به جبهه برود ابتدا پدرم مخالفت کرد، اما ما می‌گفتیم مگر می‌شود همه ما در خانه بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و فقط نظاره‌گر تجاوز دشمن باشیم. پدر می‌گفت: من خیلی برای شما زحمت کشیده‌ام نمی‌خواهم اتفاقی برایتان بیفتد. برادرم هم می‌گفت: مگر می‌خواهیم چه کار کنیم؟ باید برویم و از دین و کشورمان دفاع کنیم. پدرمان مخالف فعالیت‌های بسیجی و جهادی ما نبود، اما نگران از دست دادن ما بود که طبیعی هم بود.

شرایط اوایل انقلاب شرایط خاصی بود و ما که در بسیج بودیم مثل کسانی که در جبهه بودند در معرض شهادت قرار داشتیم. من آن زمان 16 سال داشتم که همراه دوستانم در محله گشت می‌زدیم. آن روز‌ها برقراری امنیت در شهر‌ها به دست بسیج و سپاه بود. من خودم مسلح بودم. اسلحه را که اندازه قدم بود، روی دوشم می‌انداختم و با دیگر بسیجی‌ها گشت می‌زدیم. بعد هم که راهی جبهه شدیم.


چند نفر از اعضای خانواده‌تان در جبهه بودند؟
برادرم متولد سال 1340 بود. من سه سال از عباس کوچک‌تر بودم. سه نفر از برادر‌ها با هم در جبهه بودیم. من شش ماه، برادر دیگرم سه سال و عباس هم که تنها هشت روز بعد از حضور در جبهه به شهادت رسید. واقعاً نمی‌دانیم چه چیزی در وجود ایشان بود که خیلی زود به این مقام دست یافت.

سال 1359 یا 1360 بود که عباس برای کار به تهران آمد. ابتدا به ما گفت که استخدام نیروی هوایی شده است. ما هم فکر می‌کردیم که در تهران است. مرداد ماه سال 1361 بود که یکی از بچه‌های سپاه من را سوار موتور کرد و در مسیر از من پرسید می‌دانی عباس در جبهه حضور دارد؟ گفتم عباس تهران است به جبهه نرفته است. گفت: عباس در جبهه بوده و مجروح هم شده است. با شنیدن این خبر همراه یکی از بچه‌های بسیج به اهواز رفتیم تا خبری از عباس بگیریم. وقتی به منطقه رفتیم متوجه شدم که عباس در عملیات رمضان مفقودالاثر شده است. بعد از برگشتن همراه پدرم به دادستانی رفتیم و از دادستانی نامه گرفتیم که بتوانیم به مناطق جنگی برویم و از عباس خبر بگیریم.


عباس در دادستانی مشغول کار بود؟
ما تا قبل از شهادتش نمی‌دانستیم که در دادستانی کار می‌کند. اول فکر می‌کردیم در نیروی هوایی است، اما ایشان در دادستانی مشغول خدمت بود که می‌فهمد قرار است نیرو به جبهه اعزام کنند. کارش را رها می‌کند و مرداد سال به جبهه می‌رود. همه این موارد را هم با مطالعه وصیت نامه‌ای که قبل از اعزامش نوشته بود متوجه شدیم. عباس رفت و بعد از هشت روز حضور در جبهه شهید شد.


از نحوه شهادتش اطلاع دارید؟
بله، بعد از عملیات بیت‌المقدس و آزاد‌سازی خرمشهر عملیات رمضان انجام شد. رزمنده‌ها در این عملیات نتوانستند به اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کنند. در خلال عملیات فرمانده از 170 نفر از نیرو‌های داوطلب می‌خواهد وارد خط دشمن شوند و تانک‌های عراقی را شکار کنند تا امکان پیشروی را از نیرو‌های بعثی بگیرند. فرمانده به همه بچه‌ها می‌گوید این مأموریتی که شما می‌روید شاید راه بازگشت نداشته باشد. چون شما باید 20 کیلومتر وارد خاک عراق شوید. به رغم این خطرات، هیچ کدام از رزمنده‌ها پا پس نکشیدند و عقب‌نشینی نکردند و وارد خاک عراق شدند. عباس هم در این گروه بود و بعد از انجام مأموریت مفقود شد.


همه ۱۷۰ نفر به شهادت رسیدند؟
من و پدرم همه جا را گشتیم. تنها یک نفر از آن 170 نفر توانسته بود جان سالم به در برد و بازگردد. ما آن رزمنده را در سومار ملاقات و از وضعیت عباس سؤال کردیم. او گفت: همه بچه‌ها یا شهید یا مجروح شدند و نتوانستند خودشان را به عقب برسانند. عباس هم در میان مجروحان بوده است. تنها کسی که توانست به عقب برگردد من بودم. همین صحبت‌ها بهانه‌ای شد تا پدر و مادر سال‌ها چشم انتظار بازگشت عباس در میان آزاده‌ها باشند، اما عباس شهید شده بود.


عباس چگونه برادری برای شما و چگونه فرزندی برای پدر و مادرش بود؟
ما پنج برادر و چهارخواهر بودیم. عباس فرزند اول خانواده بود. اگر بگویم اخلاق و رفتارش با همه خواهر‌ها و برادر‌ها فرق داشت شاید باورتان نشود و بگویید حالا که شهید شده است از او تعریف و تمجید می‌کنید، اما باید بگویم عباس به هدفی که داشت، رسید.

من در دوران کودکی و نوجوانی خیلی بازیگوش بودم، من را نصیحت می‌کرد. برای من مانند پدر بود. همیشه می‌گفت: باید با اخلاق باشی. امروز که صحبت‌ها و نصایح او را مرور می‌کنم با خود می‌گویم چطور می‌شود جوانی به سن و سال او به این فضایل اخلاقی دست پیدا کرده باشد. اصلاً با بقیه ما قابل مقایسه نیست. لیاقت اینکه بگویم برادرش هستم را ندارم، اما خدا او را عاقبت بخیر کرد.


شهید عباس معظمی در وصیتنامه‌اش به چه نکاتی تأکیدکرده بود؟
عباس در وصیت نامه‌اش به پیروی از ولایت فقیه تأکید بسیار داشت. پیش از آن هم همواره به ما سفارش می‌کرد امام را تنها نگذارید. این را در عمل هم ثابت کرد. من یک بار بیشتر نتوانستم وصیت نامه‌اش را بخوانم. برایم سخت بود. برادرم در بخشی از وصیت نامه‌اش نوشته است: « از پدر و مادرم می‌خواهم که من را حلال کنند. از شما می‌خواهم در شهادت من گریه و زاری نکنید. چه بهتر است که آدم در راه خدا کشته شود تا اینکه در رختخواب بمیرد. پس گریه نکنید بهتر آن است که آدم در راه دفاع از دینش بمیرد. »


چه خاطره‌ای از برادر شهیدتان در ذهنتان ماندگار شده است؟
این خاطره را هیچ‌گاه از یاد نمی‌برم. به ویژه در ایام بهمن ماه و سالگرد پیروزی انقلاب با خود مرور می‌کنم و به داشتن برادری، چون او می‌بالم. پدرم از نظامیان دوران شاه بود. نام کوچک ایشان «شا علی» بود. با توجه به مخالفت پدر و خانواده در سال 1358 مبادرت به حذف کلمه شا از نام پدر کرد. عباس تمام تلاش خود را کرد تا کلمه شا را از شناسنامه خودش بردارد. آنقدر به ثبت احوال رفت و آمد تا موفق شد. می‌گفت: نمی‌خواهم کلمه شاه در شناسنامه من باشد. در حال حاضر نام پدر در شناسنامه ما «شا‌علی» است و در شناسنامه عباس «علی».

منابع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 600.

ـــ روزنامه جوان

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۴ ، ۱۱:۳۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۸ ق.ظ

معظمی گودرزی شاه علی فرزند سردار

شهید شاه علی معظمی گودرزی

شهید شاه علی معظمی گودرزی

نام : شاه علی

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : سردار

نام مادر : ملیحه

تاریخ تولد : 1342/11/17

محل تولد : بروجرد

شغل : کارگر

تاریخ شهادت : 1363/10/19

محل شهادت : زبیدات عراق

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6313053

زندگینامه

در روز هجدهم اسفند ماه سال 1342 ، در روستای قائدطاهر تابعه شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سردار، کارگر بود و مادرش ملیحه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کارگر مرغداری بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز نوزدهم دی ماه سال 1363 ، در زبیدات عراق بر اثر اصابت ترکش به دست و پا، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 599.
       

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۴ ، ۱۱:۲۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۹:۵۹ ب.ظ

معظمی گودرزی رحم خدا فرزند جهانگیر

رحم خدا معظمی گودرزی

رحم خدا معظمی گودرزی

نام : رحم خدا

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : جهانگیر

نام مادر : فرهنگ

تاریخ تولد : 1300/01/07

محل تولد : بروجرد

تاریخ اسارت : 1361/11/18

محل اسارت : فکه

تاریخ شهادت : 1366/05/11

محل شهادت : زندان های الانبار عراق

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 0000000

زندگینامه

در روز هفتم فروردین ماه سال 1300 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش جهانگیر و مادرش فرهنگ نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. کشاورزی می کرد. در سال 1330 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز هجدهم مرداد ماه سال 1361 ، در عملیات والفجر مقدماتی در منطفه ی فکه به اسارت نیروهای عراقی درآمد و در روز یازدهم مرداد ماه سال 1366 ، در زندان های الانبار عراق بر اثر شکنجه به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

 

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 599.

 

 

 

 


             

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۴ ، ۲۱:۵۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ

معظمی گودرزی ذوالفقار فرزند نامدار

شهید ذوالفقار معظمی گودرزی

شهید ذوالفقار معظمی گودرزی

نام : ذوالفقار

نام خانوادگی : معظمی گودرزی

نام پدر : نامدار

نام مادر : قمر

تاریخ تولد : 1311/04/07

محل تولد : بروجرد
شن هنگام شهادت : 54 سال

شغل : خواربارفروش

تاریخ شهادت : 1365/02/30

محل شهادت :‌ حاج عمران

آرامگاه  : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6535004

زندگینامه
هفتم تیر 1311 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش نامدار، کارگر بود و مادرش قمر نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. خواربارفروش بود. سال 1346 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی ام اردیبهشت 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا، استان البرز، تنظیم مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 597.

                                

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۴ ، ۲۱:۴۶
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ

معظمی گودرزی‌ خسرو فرزند علی حسین

شهید خسرو معظمی گودرزی‌

وصیت نامه شهید

شهید خسرو معظمی گودرزی
نام : خسرو

نامخانوادگی: معظمی گودرزی

نام پدر : علی حسین

نام مادر : محترم

تاریخ تولد : 1345/12/15

محل تولد : آبادان

شغل : دانش آموز

تاریخ شهادت : 1362/05/13

محل شهادت : حاج عمران

نام عملیات : عملیات والفجر 3

آرامگاه : گلزار شهدای امام زاده محمد شهرستان کرج

کد ایثارگری : 6223657

زندگینامه

شهید « خسرو معظمی گودرزی » در روز پانزدهم اسفند ماه سال 1345 ، در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش علی حسین و مادرش محترم نام داشت. دانش آموز اول متوسطه بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز سیزدهم مرداد ماه سال 1362 ، در پیرانشهر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به پا، شهید شد. تربت پاکش در گلزار شهدای امامزاده محمد شهرستان کرج واقع است

در خانواده‌ای کارگری با اعتقادات قوی مذهبی به‌ دنیا آمد و پدرش علی حسین راننده شرکت نفت و اهل روستای قائد طاهر بروجرد بود. دوران کودکی را تا سن یک سالگی در آبادان بود. در سال 1346 پس از اخراج پدرش از شرکت نفت، همراه با خانواده ، به‌ تهران و بعد از آن به‌ کرج نقل مکان کردند. این شهید دوران تحصیلش را در کرج گذراند.

او در دوران انقلاب، همراه با خانواده ، در تظاهرات شرکت می‌کرد. دوران زندگی او تا نوجوانی اش ، با سختی بسیار گذشت . به همین دلیل او در دوران نوجوانی، برای کمک به خانواده و همچنین برای تامین مخارج تحصیل خود کار می‌کرد.

دانش‌آموز اول متوسطه بود که به‎ عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز سیزدهم مرداد 1362، در حاج عمران عراق با اصابت ترکش به پا شهید شد. تربت پاکش در گلزار شهدای امامزاده محمد شهرستان کرج واقع است.

خانواده شهید می‌گویند: او فردی بسیار مهربان و مودب بود و دوست داشتنی‌ترین بچه خانواده بود، بسیار مهربان و فرمانبردار بود و نسبت به والدین خود احترام بسیار می‌کرد و هیچ‌گاه کسی را از خود آزرده‌خاطر نمی‌کرد و همه اهل فامیل وی را دوست داشتند.

برادر وی شهید حیدر معظمی گودرزی نیز در روز هفتم اسفند ماه سال 1361 در منطقه ی زبیدات عراق به شهادت رسیده است

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا، استان البرز، تنظیم مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 443.

وصیت‌نامه ی شهید

به نام الله پاسدار حرمت خون تک تک شهیدان

و به امید اینکه خداوند مرا تا آخرین لحظه عمرم بر عقیده‌ام استوار بدارد

و با سلام به پیشگاه حضرت مهدی صاحب‌الزمان و منجی عالم بشریت

و با درود بر رزمندگان اسلام که با خون پاک و عزم راسخشان برای براندازی تمامی ظلم‌ها و کاخ‌های استکباری در راه خدایشان قیام کرده‌اند

و با سلام و درود بیکران بر این مردِ حق، پیر جماران، حضرت نائب الامام خمینی که طاغوت با اسم مبارک او به لرزه درمی‌آید؛ وصایا و سفارشات خود را آغاز می‎کنم.

برادران و خواهران !
می‌خواهم انگیزه‌ام را در مورد به‌ جبهه رفتنم بنویسم. انگیزه من شاید (همان باشد) تمامی این جان برکفان در جبهه به خاطر آن جهاد کرده‌اند و تا آخرین لحظه از عمر پاکشان هم بر آن پایدار و مصمم بمانند، ولی چیزی که باعث رفتن من به جبهه بود؛ ظلم و زوری بود که در کشورهای زیر سلطه از آن آفریقایی گرفته تا فلسطینی و آن فلسطینی گرفته تا عراقی در بند، روا می‌شود.

به نظر شما، چه کسی باید آنها را نجات دهد و آیا ملتی جز ملت ایران، در این جهان تاریک در نظر دارید، شما کدامین ملت را دیده‌اید؛ به خاطر ظلمی که به مردم دیگر نقاط جهان چه مسلمان و چه غیرمسلمان می‌شود، تظاهرات کنند و یکپارچه پشتیبانی خود را از آنان اعلام کند.

آری، همین بود که من فکر کردم که تنها راهی را که می‌توانم دِین خود را به خدا و خلق خدا ادا کنم؛ رفتن به جبهه است و فعلاً تنها راه نجات مردمِ دربند جهان، حضور همین جبهه‌های نور علیه ظلمت است.

پدر و مادر عزیزم،

از اینکه مرا تا به این سن و سال پرورش داده‌اید تا سرانجام فرزندتان را برای اسلام هدیه کنید، نمی‌دانم که چگونه تشکرکنم تا رضایتتان را جلب کنم.

سخنی با پدر؛

پدر جان، زحمات بیکرانی که برای پرورش و پیشبرد نیکی فرزندانت کشیدی ، همیشه در ذهنم بود و حتی یک لحظه از یادم نمی‌رفت و آن همه زجرهایی که در سرما و گرما، برای فرزندانت تحمل نمودی تا اینکه سرانجام ابراهیم‌گونه اسماعیل ات را به‌خداوند اهدا نمودی. ان شاءالله که خداوند از شما قبول کند.

سخنی با برادر؛

برادرم حمزه، شما را هم فراموش نکردم و خیلی‌خیلی تشکر می‌کنم، تشکر به‌خاطر اینکه در همان مدتی که در کنارتان زندگی می‌کردم، بسیاری چیزها را از شما یاد گرفتم که شاید اگر جایی دیگر بودم هیچ‌وقت بعضی از مسائل برایم روشن نمی‌شد. برادرم سفارشی که به شما دارم؛ این است که تا آنجا که می‌توانید به جلسات قرآن که هر هفته برگزار می‌شود، ادامه دهید و مردم را هم به این امرِخیر تشویق نمایید.

چند وصیتی را هم در مورد خودم دارم که ان شاءالله عمل خواهید کرد:

اول اینکه نمازها و روزه های قضایم را به‌جا آورید و اگر شد حتما مرا پهلوی برادر شهیدم حیدر دفن کنید. برای مراسم من زیاد خرج نکنید و حداکثر صرفه‌جویی را به‌عمل بیاورید. مقداری هم پول دارم که آن هم اختیارش با مادرم است و روی سنگ قبرم این جمله از امام حسین را بنویسید. « ان الحیاة عقیدة و جهاد»

 

آخرین وصیتم به دوستان و آشنایان این است که:

بردار از جا، سلاح من را * آتش‌زن کاخ ظالمان را.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والسلام

 

 

سنگ مزار شهید خسرو معظمی گودرزی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۴ ، ۲۱:۴۱
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.