شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ

نوری محرمعلی فرزند ذبیح الله

نـیـروی زمـیـنـی ارتـش جمهوری اسلامی ایران

شهید محرمعلی نوری

 

شهید محرمعلی نوری

نام : محرمعلی

نام خانوادگی : نوری

نام پدر : ذبیح الله

نام مادر : ام لیلا

تاریخ تولد : 1343/05/25

محل تولد : روستای چهار چریک اراک

سن هنگام شهادت : 19 سال

شغل : خیاط

وظیفه/کادر : وظیفه

سازمان : نزاجا

تاریخ شهادت : 1362/08/04

محل شهادت : مهاباد

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6226202

زندگینامه

در روز بیست و پنجم مرداد ماه سال 1343 ، در روستای چهارچریک از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش ذبیح الله، کارگر بود و مادرش ام لیلا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.

وی در خانواده ای روستایی تربیت شد و همیشه به این زندگی افتخار می کرد. روستای آن ها خیلی از شهر دور بود و زمستان رفت و آمد به سختی انجام می گرفت. او کسی بود که همیشه به نماز، دعا و شکرگزاری به درگاه خداوند متعال مشغول بود.

او با افرادی زندگی می کرد که مومن و متدین بودند. او این عمر گرانمایه را صرف کارهای بیهوده نمی کرد. پس از مدتی راهی تهران شد و در غربت بود و حرفه ی خیاطی را برگزید. روزی صد و سی تومان درآمد داشت و ماهانه هفت صد تومان کرایه می داد و بقیه آن را خرج خود و خانواده اش می کرد.

شهید نوری زندگی ساده ای داشت و از زمانی که می توانست کار کند به کارگری مشغول شد تا بتواند مخارج زندگی را از راه حلال تأمین نماید.

به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در روز چهارم آبان ماه سال 1362 ، در مهاباد توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.


روحش شاد و یادش گرامی باد.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 677.

 

 

 


                                     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۴ ، ۱۱:۱۶
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ

نوری علی حسن فرزند غلامحسن

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سردار رشید اسلام پاسدار شهید علی حسن نوری

سردار رشید اسلام شهید علی­ حسن نوری

فرمانده­ ی دلیر گردان ثارالله از لشکر 57 ابوالفضل (ع) لرستان

 

شهید علی حسن نوری

نام : علی حسن

نام خانوادگی : نوری

نام پدر : غلامحسن

نام مادر : کبرا

تـاریخ تـولـد : 1342/03/01

محل تولد : روستای خشکه دره سفلی ( از توابع سربند شهرستان اراک )

تاریخ شهادت : 1367/03/28

محل شهادت : ارتفاعات قمیش از توابع شهرستان ماووت عراق

مسؤلیت در زمان شهادت : فرمانده گردان ثارالله

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6720487

زندگینامه

در روز اول خرداد ماه سال 1342 ، در روستای خشکه دره سفلی از توابع سربند شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش غلامحسن، کارگر بود و مادرش کبرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.

به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. در روز بیست و هشتم خرداد ماه سال 1367 ، با سمت فرمانده گردان در ماووت عراق در ارتفاعات قمیش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 677.

 

 

 

زندگینامه

شهید « علی­ حسن نوری » در یکم خرداد 1343، در خانواده ­ای مؤمن و در آغوش پدر و مادری فداکار در روستای خشکه دره سفلی از توابع سربند شهرستان اراک دیده به جهان گشود . پدرش غلامحسن، کارگر بود و مادرش کبرا نام داشت.

علی ­حسن نوری در همان اوان کودکی در سن چهار سالگی پدر بزرگوار خویش را از دست داد و غـربت بی­ پدری بر دوشش نشست . اما مادری مؤمن و فداکار با تلاش و استقامت و مقابله با سختی ­ها کمر به مبارزه با مشکلات بست و با تلاش و جدیت جگرگوشه ­هایش را سرپرستی و حضانت نمود . او که استقامت در برابر مشکلات را از سرور خود فاطمه زهرا(س) و مبارزه ­ی با سختی ­ها را ، از زینب(س) آموخته بود با تلاش وافری که داشت ، فرزندان و زندگی خود را اداره می­ نمود .

شهید علی­ حسن نوری شش ساله بود که همراه خانواده ­اش از زادگاه خویش به ( بروجرد ) مهاجرت نمودند و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در این شهر به اتمام رساند .

شهید نوری از همان اوایل کودکی به خاطر محروم بودن از نعمت پدر ، برای تامین هزینه­ ی تحصیل و امرار معاش خود و خانواده ­اش کار می­ کرد و مانند سرسلسله­ ی آزادمـردان جـهان مولی علی ابن ابیطالب(ع) قوت روزانه را به بازوی پُرتوان خود تامین می­ کرد و هرگاه فراغتی از کار و تلاش می ­یافت ، بلا درنگ به سوی مسجد می­ شتافت و به ذکر و عبادت می ­پرداخت .

از کودکی در مراسم‌های دینی شرکت می‌کرد و فرائض عبادی را با علاقه انجام می‌داد، تحصیلاتش را تا پایان دوره متوسطه ادامه داد و دیپلم گرفت، سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک دختر و یک پسر شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و به جبهه‌های جنگ اعزام شد، در طول مدت حضورش در جبهه، در عملیات‌های مختلفی شرکت کرد و حضور موثری در این عملیات‌ها داشت.

یکی از هم‌رزمانش گفت: در حالی که نیروهایش زخمی و شهید شده بودند، هجمه دشمن گسترده‌تر و حلقه محاصره تنگ‌تر شده بود، یک تنه مقابل چند گردان ایستاد.

علی امانی هم‌رزم شهید علی حسن نوری افزود: بعثی‌ها به چند متری علی‌حسن رسیده بودند، او مهماتی نداشت، خاک و سنگ و کلوخ از روی زمین برمی‌داشت و به سمت دشمن پرتاب می‌کرد.

وی اظهار داشت: قبل از عملیات با همه رزمندگان صحبت می کرد و تاکید می کرد تا شجاعانه و برای رضای خدا در مقابل دشمن بعثی مقاومت کنند.

فرمانده سپاه حضرت ابالفضل العباس (ع) لرستان درباره شهید علی حسن نوری گفت: شهید نوری اسوه تبعیت و ولایت‌مداری بود و آخرین حرفم به علی‌حسن نوری این بود: علی حسن مقاومت کن، و او یک تنه ایستاد تا تیر بر پیشانی‌اش نشست و آخرین شهید سپاهش شد.

سردار مرتضی کشکولی افزود: شهید علی حسن نوری برای رضای خدا و دفاع از مرز و بوم کشورش به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و عاشقانه به دیار معبود شتافت و به شهادت رسید.

وی اظهار داشت: پیکر پاکش همراه با پانزده نفر از هم‌رزمانش بر روی تپه قمیش سلیمانیه عراق ماند، بعد از چند سال به کشور بازگشت و در بروجرد به خاک سپرده شد.

 

عشق به ائمه­ ی اطهار (ع) و سرور آزادگان جهان ، آقا امام حسین (ع) از همان دوران کودکی در درونش شعله­ ور بود و این به سبب اُنس و اُلفت مادر و پدر بزرگوارش با خاندان عصمت و طهارت(ع) بود و او همواره از اعضای فعال هیأت­ های عزاداری و مساجد و تکایا بود .

شهید نوری در کلاس دوم راهنمایی بود که انقلاب اسلامی آغاز شد و شور و شوق و عقیده­ اش او را به جمع انقـلابیون پیوند داد و همـواره در راهپـیمایی­ ها و تظاهـرات و مبارزه علیه رژیم شاه ، حضـوری فـعال داشت .

انقلاب اسلامی با دست برومند جوان­ های پاکباخته هر روز به پیروزی نزدیک­تر می ­شد و او نیز در رسـاندن پیام انقلاب و پخش اعـلامیه­ های حضرت امام (ره) نقش پُر­رنگ و عمده­ای داشت و بالاخره تلاش و کوشش انقلابیون به بار نشست و انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید .

با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهید نوری به جمع پرشور و انقلابی سپاه پیوست . او دارای روحیه و صفات بارز و شایسته ­ای بود که هر کس با او برخورد داشت و یا او را می ­شناخت به واسطه­ ی این صفات حسنه او را تحسین می ­کرد .

در طول عمر اندک اما پر ثمرش مانند چراغی که در ظلمت می­ درخشد ، متواضع و فروتن بود و در یاری به مستمندان و یاری به برادران و خواهران همیشه پیشقدم بود و امر به معـروف و نهی از منکر در سرلوحه ­ی برنامه ­های او قرار می­ گرفت و در برگزاری نماز و مراسم مذهبی همیشه از افراد دیگر مشتاق­ تر و پیش ­قدم بود .

نقل است که روزی بر سر مـزارش پیرزنی درمـانده را دیدند که بسـیار برای او گریه می­ کرد و بسیار ناراحت و غمگین بود ، از او پرسیدند که چه نسبتی با او دارد ؟ پیرزن گفت که : من نسبتی با او ندارم ، اما او را خوب می ­شناختم . پرسیدند از کجا و به چه طریق او را می­ شناختی ؟ که پیرزن در جواب گفته بود : او همیشه به دیدار و دلجویی و کمک مالی پیش من می­ آمد و از زمانی که شهید شده است ، جای خالی وجودش در زندگی من کاملاً هویداست .

او در بین گردان نیز مانند شمعی بود که رزمندگان پروانه ­وار به گرد وجـودش جمـع می­ شدند و با وجود با معرفت و روحیه معنوی او بود که فیض روشنایی یافته و ظلمت­ ها را می­ شکافتند . شهید نوری بسیار شجاع و مبارز و در تواضع و فروتنی فردی بارز و شاخص بود .

شهید نوری در سال 1361 ازدواج نمود و خداوند ثمره­ ی این ازدواج مبارک را دو فرزند قرار داد به نام ­های « فاطمه » و « میثم » که این فرزندان شایسته شهید نوری نیز بسیار خوب ، مهربان ، درس­خوان و مبارز ، تربیت شدند .

او عاشق جبهه بود ، آرامش را در فضای پر تلاطم جبهه­ ها جستجو می ­کرد ، صبر و قرارش در رزم بی­امان با دشمنان دین خدا ، آرام می ­گرفت . او سرداری سلحشور ، مبارزی نستوه و مؤمنی بی­ توقع بود . با اینکه در طول سال­ های 1360 تا 1367 اغلب روزگار و زندگی خود را در جبهه ­ها سپری کرد ، ولی در عین حال همچون پدری دلسوز و متعهد ، علاقه بسیاری به فرزندانش داشت . همیشه آن­ ها را به خیر و نیکی هـدایت و به سوی حق­تعالی سفارش می­ کرد و در زمان­ هایی که در مرخصی بود و به شهر خود و نزد خانواده می ­آمد در آن فرصت­ های کوتاه ، به تمامی امور رسیدگی می ­کرد و بسـتگانش را نیز مورد دلجـویی و ملاطفت قـرار می ­داد . بطوری که اخلاق و رفتار و منش او در میان اعضاء خانواده و بستگان زبانزد بود .

شهید علی­ حسن نوری به همراه تعدادی از نیروهای گردان ثارالله ضمن انجام عملیات و فتح قله ­ی قمیش و استقرار نیروهای گردان بر روی ارتفاع با مجاهدت و شهامتی بی­ نظیر در کنار نیروهای گردان با مقاومتی جانانه ، نیروهای دشمن بعثی را زمین­ گیر می­ نماید ، تا جایی­که مهمات نیروهای گردان به اتمام می­ رسد . با تمام شدن مهمات گردان و شهادت تعدادی از نیروهای گردان ، فرمانده­ ی گردان به همراه تعدادی از دلاوران گردان ثارالله ارتفاع را با مشقت حفظ می­ کنند تا جایی­که مجبور می­ شوند با نیروهای دشمن بعثی با سنگ به مقابله­ ی نابرابر پاسخ دهند و بدون مهمات مقاومت کنند .

شهید علی­ حسن نوری در تاریخ 28 خرداد 1367 در منطقه ­ی قمـیش ، رحیل عشـق نامش را در زمزمه ­ی ره ­یافتگان وصـال خـواند و در عملیات قمیش مفقودالجسد گردید و سال­ ها پیکر مطهرش در بیابان­ ها ماند .

خانواده او با بردباری هجرتش را تحمل کردند ، تا اینکه در تاریخ 4 مردادماه 1374 پیکر مطهرش را یافتند و بعد از سال ­ها فراق از عزیزانش ، در شهرش بروجرد در کنار همسنگران شهیدش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد به خاک سپرده شد . این عزیز پاکباخته برای همیشه در قلب ما باقی خواهد ماند .

من آن شمعم که خاکستر ندارم شهید عشـقم و پیـکر ندارم

 

سردار شفق صخره های قمیش

چند ماهی است فرماندهی گردان ثارالله شهرستان بروجرد به برادر پاسدار علی­ حسن نوری از رزمندگان سپاه بروجرد محول شده است .

گردان شهر ما پس از پشت سر گذاشتن چندین ماموریت آفندی ( عملیاتی ) مهم به تازه­گی در خط پدافندی « گمو » واقع در کردستان عراق مستقر شده و رزمندگان دلاور گردان شهر ما بعد از عبور از ارتفاعات شمال غرب کشور عزیزمان ایران وارد کردستان عراق شده و به منظور دفاع از کیان کشور بر روی ارتفاعات صعب ­العبور ( سخت گذر ) و سوق ­الجیشی ( استراتژیک ـ راهبردی ) کردستان عراق مستقر شده اند .

سختی کار در خط مقدم سبب شده است گردان­ ها و گروهان­ ها طی جدول زمان­ بندی خاصی از خط مقدم به پشتیبانی جابجا شوند. مقر پشتیبانی لشکر در کنار سد بوکان واقع شده است .

در اواخر بهار سال 1367 خط پدافندی « گردان ثارالله » تحویل گردان محبین می­ شود و نیروها پس از استقرار در قـرارگاه پشتیبانی قـرار است به مـرخصی بروند و بعد از مـراجعت از مـرخصی روی ارتفـاع « هزارکانی » عملیات کنند .

ارتفاع « هزارکانی » یکی از ارتفاعات استراتژیک منطقه است ، که در کنار سایر ارتفاعات استراتژیک منطقه از جمله : ارتفاعات « گمو » ، « گرد رش » و « قمیش » قرار دارد .

هنوز مرخصی گردان قطعی نشده بود که خبری از سقوط ارتفاع شیخ محمد به گوش می ­رسد .

فرمانده­ ی گردان 4 روز مانده به عملیات طی یادداشتی به برادر علی ذوالفقاری مسئول کارپردازی وقت شهرداری بروجرد از او می ­خواهد به دلیل نیاز گردان به وسایل تدارکاتی و پوتین این وسایل یا پول آن را در اختیار مسئول تدارکات گردان قرار دهد .

گردان آماده عملیات است ، پشتیبانی مردمی گردان با همان مردم خوب و ایثارگر شهرستان بروجرد است . ادارات ، ارگان­ ها و نهادهای شهرستان مخصوصاً فرمانداری ، شهرداری و آموزش و پرورش همه و همه ، « ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ » شهرستان را یاری می­ کنند تا کمک­ های لازم به دست رزمندگان برسد .

از طرف دیگر از سوی لشکر به گردان اعلام می ­شود جهت حضور در خط مقدم آماده شوند پس از انتقال یک گروهان از گردان به خط مقدم ، نیروهای این گروهان در کنار فرمانده­ی گردان برادر پاسدار علی حسن نوری و معاون اول گردان برادر پاسدار محمد حسینی خود را به دامنه­ی ارتفاع قمیش می ­رسانند .

قبل از آنان نیروهای گردان شهدا روی ارتفاع مستقر بوده­ اند که با حجم آتش سنگین دشمن تعداد زیادی از نیروهای این گردان شهید و زخمی شده ­اند .

ارتباط گردان شهدا با لشکر قطع شده که در هر حال نیروهای درگیر که پیشانی و نوک پیکان لشکر در منطقه به شمار می­روند نیاز به پشتیبانی دارند از طرفی احتمال سقوط ارتفاع قمیش دور از ذهن نیست .

قمیش از سمت نیروهای خودی کم شیب و از سوی دشمن دارای شیب بسیار تند با صخره­ های بسیار بزرگ و عمود است .

درگیری به صورت پراکنده ادامه دارد . حدود ساعت 4 بعد از ظهر روز 1367/03/27 فرمانده­ی گردان با حدود 40 یا 50 نفر نیروی رزمنده­ ی پاسدار و بسیجی در کنار پیچ نسبتاً تندی در کمر ارتفاع قمیش ، مستقر شده و ضمن تقویت نیروهای خود از نظر آذوقه و مهمات به سمت ارتفاع حرکت می­ کنند .

برادر پاسدار سعید شریف­ طبع مسئول پشتیبانی گردان به همراه یک دستگاه وانت ( تویوتا لندکروز سوسماری ) به سمت نیروهای گردان شهدا در حال حرکت است .

سعید شریف ­طبع که خودش رانندگی وانت لندکروز را برعهده دارد هنوز متوجه­ ی سقوط ارتفاع قمیش نشده است او در حال حرکت به سمت ارتفاع قمیش است که به طور ناگهانی عراقی ­ها با شلیک پی در پی راه را بر راننده­ ی وانت لندکروز سوسماری می­ بندند .

سعید شریف­ طبع از لندکروز پایین می­ پرد که در همین موقع مورد اصابت گلوله قرار می­ گیرد او با تنی مجروح خود را به سختی به عقب می کشاند .

همه ­ی نیروهای « گـردان شهدا » که قبل از بچه­ های « گـردان ثارالله » روی ارتفاع مستقر شده بودند مانند گل ­های بریده از شاخه­ ، قلع و قمع شده ­اند .

رزمندگان گردان ثارالله درحال پیشروی به سمت قله ­ی قمـیش هستند که ناخودآگاه متوجه­ ی سقوط قله می­ شوند و بناچار بر روی تپه ­ای که در پایین قله­ ی قمیش قرار دارد مستقر می ­شوند .

کالک ( نقشه ­ی عملیاتی منطقه ) به همراه کلت کمری فرمانده­ی گردان در داشبورد تویوتا لندکروز سوسماری پشتیبانی گردان جا مانده است که متاسفانه لندکروز به ارتفاع نرسیده و در بین راه مانده است .

شهید محمد حسـینی معاون اول گردان به همراه برادر پاسـدار صـادق گودرزی جهت برداشـتن ( کالک و کلت ) به سمت پایین ارتفاع حرکت می­ کنند .

بعد از چندین دقیقه تامین و مراقبت و راهپیمایی به وانت لندکروز پشتیبانی گردان می ­رسند .

نیروهای بعثی عراق برای به دام انداختن رزمندگان گردان در اطراف لندکروز کمین گذاشته­ اند تا به محض نزدیک شدن نیروهای ما به لندکروز از نیروهای گردان تلفات بگیرند .

با هوشیاری برادر پاسدار محمد حسینی و دور زدن حوالی لندکروز ، نیروی کمین کرده­ ی کشته می ­شود .

با درایت برادر حسینی معاون گردان ، برادران پاسدار محمد حسینی و صادق گودرزی کالک و سلاح کمری را از وانت لندکروز برداشته مجدداً به سمت ارتفاع حرکت می ­کنند .

روز بعد ، بعد از اذان صبح به فرمانده­ی گردان دستور داده می­ شود که باید بر روی ارتفاع قمیش مستقر شوند.

فرمانده گردان برادر پاسدار علی­ حسن نوری .

معاون گردان برادر پاسدار محمد حسینی .

فرمانده­ ی یکی از گروهان­ های گردان ، برادر پاسدار حسن روزبهانی ، فرمانده­ ی دسته ­ی یکم برادر پاسدار صادق گودرزی و فرمانده­ ی دسته­ ی دوم برادر پاسدار محمد پاپی ­نژاد به همراه تعداد کمی رزمنده ­ی بسیجی و سرباز وظیفه قبل از طلوع آفتاب جهت فتح ارتفاع قمیش ، به سمت ارتفاع حرکت می ­کنند .

برادر پاسدار محمد حسینی در پیشانی و نوک پیکان نیروهای گردان ، گردان را به سمت ارتفاع قمیش هدایت می ­کند.

در مسیر راه نیروهای گردان با نیروهای دشمن درگیر می­ شوند که تعدادی از نیروهای گردان از جمله برادر پاسدار محمد پاپی­ نژاد زخمی می ­شوند .

نبرد سختی همچنان ادامه دارد تا اینکه تعداد اندکی از نیروهای گردان ثارالله موفق می­ شوند به قله ­ی قمیش برسند .

تا نیروها در ارتفاع مستقر می­ شوند تقریبا هوا روشن شده است .

دشمن نیروهای زیادی را به منطقه گسیل داشته است .

جنگ و خونریزی همچنان ادامه دارد و گردان همچنان تلفات می­ دهد .

هر از گاهی رادمردی دلیر سر بر خاک می­ گذارد و در خون خویش سجده می­ کند .

رزمندگان دلاور گردان شهر ما با نبردی جانانه سعی در حفظ ارتفاع دارند .

برای فرمانده­ی گردان ثارالله چند نفر نیروی رزمنده ­ی پاسدار و بسیجی به تعداد انگشتان دست باقی مانده است.

او یار دیرین و معاون خود برادر پاسدار محمد حسینی را نیز به همراه دارد .

همین اندک نفرات با صلابت ارتفاع قمیش را تا طلوع خورشید روز بیست و هشتم خرداد ماه سال هزار و سیصد و شصت و هفت هجری شمسی حفظ می­ کنند .

قمیش هنوز سقوط نکرده است ، امّا مهمات بچه­ های پای­کار به اتمام رسیده است .

با طلوع آفتاب که زمین کاملاً روشن می شود مهماتی برای رزمندگان گردان باقی نمانده است .

رزمندگان دلاور گردان به لحاظ اشرافی که از بالای ارتفاع به دشمن دارند مجبور می­ شوند ارتفاع را با پرتاب سنگ حفظ کنند و با سنگ بجنگند .

شدت آتش آتشبارهای دشمن بالاست و حجم آتش زیاد است .

برای آنان امکان عقب نشینی و برگشت نیست چرا که تحت هر شرایطی باید ارتفاع قمیش را حفظ کنند تا نیروهای کمکی برسند . متاسفانه با برتری آتش دشمن نیروهای پشتیبانی و کمکی هنوز به منطقه عملیاتی نرسیده ­اند .

چند نفر جنگ­آور دلیر در کنار فرماندهان دلاور خویش شهیدان علی­ حسن نوری و محمد حسینی آخرین فرماندهان شهید گردان ثارالله با دفاعی جانانه از اسلام و انقلاب دفاع می­ کنند و دلاورانه میدان را رها نمی ­کنند .

دشمن که نفوذ به ارتفاع را بی­ نتیجه می­ بیند با آتشی پُر حجم کل ارتفاع را می­ پوشاند به نحوی­که وجب به وجب ارتفاع را با انواع و اقسام گلوله­ ها پوشش می­ دهد .

صدای انفجار زمین و زمان را در بر گرفته است .

آفتاب در حال طلوع است .

خورشید پر فروغ گردان در کنار معاون و نیروهای دلاورش همگی با هم غروب می­ کنند .

رزمندگان گردان یکی پس از دیگری به شهادت می ­رسند و ارتفاع قمیش برای همیشه سقوط می­ کند .

تلالو نور زرفام خورشید بر لباس ­های سبز و خاکی می­ تابد و سکوتی عجیب صخره­ های سخت قمیش را فراگرفته است .

تنها فرمانده­ ی زخمی و مجروح میدان نبرد برادر پاسدار حسن روزبهانی به اسارت در می ­آید .

بیست و هشتم خرداد 1367، با سمت فرمانده گردان در ارتفاع قمیش از توابع شهرستان ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید علی ­حسن نوری

بسم اله الرحمن الرحیم

« إِنَّ الَّذینَ آمَنوا وَالَّذینَ هاجَروا وَجاهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرجونَ رَحمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفورٌ رَحیمٌ »

سوره­ ی مبارکه­ ی بقره آیه 216

( کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جـهاد نموده ­اند ، آن­ ها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است . )

با درود و سلام بر امام عصر (عج) و نایب برحقش امام خمینی و با دورود و سلام بر خانواده محترم شهدا .

می­ خواهم وصیت نامه بنویسم !

ولی نمی ­دانم از کجا شروع کنم ، از کربلای امام حسین(ع) شروع کنم یا از کربلای ایران ، از مظلومیت اباعبدالله(ع) بنویسم یا از مظلـومیت ملت ایران ، آیا مگر بارها نمی­ گفتیم ! ای کاش در صحنه­ ی کـربلا بودیم و امـام حسـین(ع) را یاری می­ کردیم . الان صحنه­ ی کـربلا « دوباره» در تاریخ تکرار می­ شود . الان پسر فاطمه(س) امام امت ، اعلام کرده که اگر تمامی کفر علیه ما برخیزند . خـودم به هـمراه بسیجی ­ها به مقـابله برمی­ خیزیم .

عزیزان نگذارید پرچم و سلاح برادرتان بر زمین افتد و بر زمین بماند .

عزیزان؛ خوبان خداوند رفتند و آن­ها هم که مانده ­اند ، مسوولیتی بس سنگین روی دوششان است .

پیغمبر (ص) می­ فرمایند :

« دوران آخر زمان که فرا رسد ، شهادت، خوبان امت مرا گلچین می ­کند »

آیا مگر امام حسین(ع) قبل از حرکت از مدینه به طرف کـربلا نمی ­دانست به شهـادت می ­رسد و اهل بیتش را به اسارت می­ برند ؟ مگر نمی ­دانست که سـیلی به دخترش می ­زنند ، مـگر نمی ­دانست که خـواهرش را تازیانه می زنند که خـواهرش اعلام می ­کند « یا جدّا » اگر نامحرمان اینجا نبودند ، پیراهنم را بالا می ­زدم و جای تازیانه را به شما نشان می ­دادم . چرا ؛ می­ دانست . امام حسین با تمامی این مسایل پای به میدان گذاشت و گفت اگر دین جدم جز با کشته شدن من استوار نمی ­گردد ، ای شمشیرها مرا دریابید .

 

رویید گل شـقایق از خاک شهید

باریده پیـام از لـب پاک شهـید

با عـطر صـنوبران خونـین شوید

با دست خدا پیکر صد چاک شهید

چرا ما نباید خانواده و مشکلات و مسایل دنیوی را رها کنیم و به جبهه بشتابیم ؟ باید با تمام قدرت به یاری اسلام بشتابیم . اگر امروز با قدرت اسلام را یاری کردیم ، اسلام در سراسر جـهان گسـترش پیدا می ­کند و اگر خدا نکرده اسلام را یاری نکنیم ، اسلام محـو می ­شود و باید تا ابد در ظلمت زندگی کنیم که ننگ از این زندگی بهتر است .

اسلام بعد از شهادت اباعبدالله گسترش پیدا کرد و خون اباعبدالله باعث پیشرفت اسلام گردید .

سخنی با برادران پاسدار دارم

عزیزانی که امام امت فرمودند : ای کاش من هم یک پاسدار بودم .

برادران عزیزم : مبادا خدای نکرده صمیمیت از بین شما برداشته شود . سعی کنید صمیمیت­ تان همیشه حفظ شود . دومین مسئله ، نگذارید اسلحه همرزمانتان بر زمین بیفتد . راه آن­ها را ادامه دهید و شما از داوطلبین حضور در جبهه­ ها باشید .

به خدا قسم مال و زرق و برق دنیا همه از بین رفتـنی است ، آن چیزی که باقی می­ ماند ، اعـمال شـما می­ باشد که به فریاد شما می­ رسد . نکند هر موقع به شما اعلام کردند که بروید جبهه ، برای رفتن به جبهه بهانه بیاورید که اگر چنین باشد ، بدانید که پاسدار نیستید و به خون شهداء خیانت کرده ­اید .

هیچ مشکلی نباید مانع شود که اسلام را یاری نکنید که اگر یاری نکنید ، تا ابد در ظلمت باید زندگی کنید و باید جوابگوی شهداء باشید که مردانه جنگیدند و شهید شدند . اینها از همه چیز خود گذشتند و به خاطر رضای خداوند و تحقق اسلام شهید شدند .

مادرم ؛ مرا حلال کن .

چرا ؟ چون آن طوری که اسلام گفته است به شما خدمت نکردم . شما هم برایم پدر بودید و هم مادر . امیدوارم که مرا حلال کنید و صبور باشید . خداوند همیشه با صابرین است .

به دو فرزندم هم بگویید : که پدرتان در راه رضای خداوند و برای پیشبرد اسلام شهید شده است .

برادرم ، نگذار فرزندانم کمبود بی پدری را احساس کنند . خداوند یار همگی شما باشد برای شفاعت این حقیر دعا کنید از کلیه­ ی اقوام آشنایان برایم حلالیت بطلبید .

 

بنده­ ی خدا

علی حسن نوری

اواخر سال 1362

 

خاطرات سردار سرافراز شجاع سپاه اسلام شهید علی حسن نوری

از لسان رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس افشین معظمی گودرزی

دو دسته از گردان ثارالله به تعداد 52 نفر در پایین ارتفاع قمیش مستقر شدیم .هیچ یک از افراد نسبت به وضعیت منطقه اطلاعات کافی نداشتند . شب های قبل تپه در دست نیروهای 57 بوده شب فبل عراق حمله کرده بود و گردان مستقر روی قمیش با دادن تلفات زیاد عقب نشینی کرده بود . تعدادی از نیروهای لشگر نصر مشهد سعی در بازپس گیری قله داشتد ولی موفق نبودند . تعداد زیادی از شهدا و مجروحین 57 و نیروهای مشهد روی تپه یا قله بودند . در این حال ارتفاع کامل در تصرف نیروهای عراقی بودند ولی نیروهای گردان ثارالله وشاید ان موقع هیچ کس به این امر مهم اگاهی نداشتند؟ بنده از طرف علی حسن به همراه شهید ساکی . شهید رحمانپور . شهید کیومرث معظمی گودرزی و شهید کماسی مامور تهیه مهمات برای نیروها شدیم که با مراجعه به انبار مهمات که در پایین تر تپه قرار داشت رفتیم ولی متاسفانه هیچ گونه مهماتی نبود ؟ فقط مقداری کنسرو و کمپوت انجا بود که همه مواد غذایی را جمع اوری و به محل استقرا گردان آوردیم . حالا دیگه عراقی ها فهمیده بودند . ماشین لنکروز را به رگبار گرفتند . ماشین ماند بین ما و عراقی ها داخل ماشین نقشه منطقه . کد و رمز بیسم بود . شهید حسینی با فداکاری و گذشتن از کمین عراقی ها و به هلاکت رساندن تعدادی از آنها ماشین را تخلیه نمود و کل اسناد را آورد. ساعت بسرعت سپری می شد هوا کاملا تاریک شده بود .

علی حس نوری نیروها را به دو دسته تقسیم کرد . محل اسقرار نیروها را مشخص نمود . تا اینکه ساعت ۳ نصف شب فرماندهی لشگر با ایشان تماس می گیرد و فرمان حمله برای پس گیری ارتفاع را می دهد.

علی حسن نیروهای کادر را فرا می خواند و موضوع را مطرح می کند . هر کس نظر خود را بیان می کند نظرات مختلفی مطرح شد عده ای با وضع موجود تردید داشتند .کمبود مهمات ، نداشتن اگاهی از وضیت دشمن ، در پایان شهید علی حسن نوری تصمیم به حمله وپس گیری تپه می نماید .

وی تمام نیروها را جمع می کند اخرین دستورات را ابلاغ می کند

دو قسمت تقسیم شدند هدف دسته اول درگیر شدن و مشغول کردن نیروی بعثی بود تا دسته دوم بتواند از سمت چپ و جاده مشرف به ارتفاع خودرا به نیروهای عراقی برسانند و این باعث شد یک نقطه یا منطقه خالی بین دو دسته بوجود آید و با توجه به کمی نیرو ما دسته شهید حسینی را نمی دیدیم و آن ها هم همچنین فقط ارتباط از طریق ببسیم بود و بس.

یک تیربار در زیر ارتفاع ما بین شکاف دو تخته سنگ ما رو زمین گیر کرده و پیشروی رو با کندی مواجه می کرد با این حال خود و نیروها را به 10 متری آن رساندیم و کاملاً صدای آن ها بگوش می رسید چندین بار تیربار زده شده و صدای ناله کسانی که آنجا بودند شنیده می شد. . ولی مجدداً بعداز چند لحظه شروع به شلیک می کرد .

همیشه نیروی رزمی توجه خاصی به زمینی که درآن درگیر می شود دارد و شناخت آن عامل تعین کننده ای در پیروزی یاشکست دارد و بدلیل اینکه ما غروب رسبده بودیم نتوانسته بودیم منطقه را شناسایی کنیم و هیج نیروی اطلاعاتی هم همراه ما نبود این امر باعث می شد قدم به قدم و با احتیاط بسمت جلو حرکت کنیم با چند نفر از نیروها به چند نفر از نیروها به چند قدمی تیربار نزدیک شدیم و نفر به نفر تغیر مکان می دادیم قرار بر این شد من خودرو به پشت تخته سنگی که تنها چند قدم با آخرین سنگر تیربار فاصله دارد برسانم بعد از حرکت در حال پریدن به روی صخره ای تیربار شلیک کرد و من رو مثل کسی که ضربه ای از مقابل به آن وارد می شود به سمت عقب پرتاب کرد و پشت تخته سنگی انداخت نمی دانم اسلحه ام کجا پرت شد که هر چه نگاه می کردم مشخص نبود تعدادی از نیروها خودشون رو به همان نقطه رساند اول فکر کردم پایم قطع شده چون هرکاری می کردم از حرکت نمی ایستاد و همین طور می لرزید برادر کردی امدادگر خودش رو به من رسان و گفت استخون ران چپ شکسته در اثر اصابت تیر .

او مشغول بستن پای من بود و من یکی یکی نیروها رو صدا می زدم و هدف آن ها رو مشخص و آن ها رو بسمت جلو فرا می خواندم که هر وقت کسی جواب نمی داد نفر کناری او می گفت پر کشید و من متوجه می شدم شهید شده است.

در آن درگیری شدید بود که صدای شهید نوری شنیده شد که ابتدا شهید حسینی و سپس من رو صدا می زد.

دراین زمان بدلیل درگیری شدید و مجروحیت بسیم چی تاره متوجه شدیم ارتباط مان با شهید نوری و شهید حسینی قطع شده شهید نوری رو صدا زدم و محلی که درآن قرار داشتم رو نشان دادم بعد از چند لحظه با 5 نفر از نیروها که شهید صارمی هم همراهشان بود آمدند .

شهید نوری گفت چه خبر.

من گفتم تا این نقطه پاک سازی کردیم هر چه میکشیم ،انگار جاشون سبز می شه . پرسید از شهید حسینی خبری داری؟ گفتم چند بارصداش زدم ولی جواب نداده .هر دو نفر می دانستم عدم جواب یعنی شهید شده .در این زمان البته گفتن این حرف ها به همین سادگی نبود همه درحال تیراندازی بودند و تعدادی هم سراغ مهمات می کردند چون با شدت درگیری مهمات هم رو به تمامی می رفت وباعث می شد از سنگ هم بعنوان نارنجک استفاده کنیم تعداد نیروهای عراقی بیش از آن چیزی بود که حدس زده بودیم شاید ۱۰برابر یاشاید هم بیشتر .

حالا هوا حالت گرگ و میش به خود گرفته و شهید نوری با تعداد از نیروها توانسته بودند قدرت برتری ما رو ثابت کنن. و این امر باعث شد تا حدودی نواخت شلیک به طرف ما کم شود فقط زیر پرتاب نارنجک از آن طرف ارتفاع بودیم که هر چند لحظه یک بار اطراف مان رو به لرزه درمی آورد و انفجار مهیبی صورت می گرفت.

همانطور که شب گذشته گفته شد بعد از شهادت فرمانده دلاور گردان ثارالله یک حس عجیبی در تمام نیروها بوجود آمده بود و باعث رشادت و از خودگذشتگی و دو چندان شدن حس مسئولیت پذیری وانجام تکلیف در تصرف ارتفاع درببن نیروها بعمل آمد. این عمل از شب عاشورا به صبح و روز عاشورا تبدیل شده و نیروها سبقت در شهادت از یک دیگر می گرفتند گویی مرگ رابه سخره گرفته بودند.

حالا هوا روشن شده بود نیروها پس از جنگ و رشادت های جانانه توانستند خود را به بالای ارتفاع برسانند محـمد پاپی نژاد را در راس ارتفاع دیدم بسیار خوشحال شدم او را صدا زدم ونشانی یک سنگ تیربار که درست در زیر پا و حدود چند متری بود را جهت انهدام به او دادم چون سنگ تیربار درست روبرو ما در زیر ارتفاع قرار داست .چیزی نگذشت که آخرین سنگر تیربار منهدم شد وت عدای از نیروها دیگر نیز خودشان رابه بالای ارتفاع رسانند . حدود چند دقیقه ای از گرفتن نوک ارتفاع نگذشته بود که متوجه شدیم در سمت دیگر ارتفاع مقر نیروهای عراقی وجود دارد وتا حال ما با نیروهای مستقر درخط درحال نبرد بودیم و نیروهای تازه نفس و مستقر خود را برای باز پس گیری آماده می کردند

ولی بعد از مدتی دستمان برای آن ها رو شد و خود عامل این شد که آن ها بفهمند مهمات ما تمام شده و دیگر پناه نمی گیرم و تا بلند می شدیم برای پرتاب به سمت مان شلیک می کردند .

دیگر کاری ازدست کسی برنمی آمد چند نفر بدون مهمات و تعدادی مجروح باید عقب نشینی صورت می گرفت امـا اگـر همه با هم می آمدیم نیروهای بعثی که حال به نزدیک بلند ترین نقطه ارتفاع رسیدن همه را از پشت سر به تیر می بستند از این رو به برادر کیانی و کُردی و دو نفر دیگر گفتم ما باید مقـاومت کنـیم تا آن دسـته از مجـروحـان که نمی تواند سریع حرکت کنند خود را به ارتفاع دوم پیش برادران مشهدی برسانند پس ما پنچ نفرماندیم و با شلیک این برادران مانع از تیراندازی و هدف گیری از پشت سر نیروهای مجروح شدیم تا آن ها خودشان را به ارتفاع دوم رساندن و تا بعثیی ها سر را بالا می آوردن این چند نفر شلیک می کردند از این رو دقت در نشانه گیری دقیق نداشتن و تنها سلاح ها را با دو دست به بالای سرشان می آوردن و بدون هدف شلیک می کردن . بعد که نتوانستند شروع به پرتاب نارنجک کردند از این رو ما باید به عقب می آمدیم . حالا من که تازه متوجه شدم علاوه بر تیر خوردن و شکستگی پای چپ پای راستم هم از ناحیه ران تیر خورده و توان اینکه روی پا بایستم وجود ندارد بنابر این دو نفر دستانم را گرفتن و روی زمین می کشیدند و دو نفر دیگر به سمت بعثی ها شلیک می کردنذ واقعاً این کار درد بسیار داشت و باعث شده که صدای من بلند بشود ولی هیج راهی جلوی ما قرار نداشت. دیگر تصمیم گرفتیم به داد و فریاد من توجه نشود و آن ها من را روی زمین بکشند چون جان آن 4 نفر بخاطر من به خطر می افتاد . از این رو کنترل پای چپ دست من نبود و پای چپم مابین دو سنگ وقتی قرار گرفت صدایی همراه با درد از ناحیه زانو درآمد و مثل اینکه زانو ازجای خود در رفت .

به هر حال خودمان را به پائین ارتفاع رساندیم و همینکه خواستم بالا برویم مورد تیراندازی نیروهای بعثی قرار گرفتیم و چون هوا کاملا روشن شده (حدود 7 صبح ) و ما در دید و تیر دشمن بودیم از راهی که آمدیم نمی شد برگردیم لذا تصمیم گرفتیم از سمت چپ ارتفاع حرکت کنیم وچون این راه داری پستی و بلندی و همچنین دارای دره های عمیق و صعب العبور بود من با حالت مجروحیت باعث دست وپا گیر برای آن ها بودم و جان همگی به خطر می افتاد . بنابراین به آنها گفتم من را همین جا بگذارید و بروید اگر راه بود یک پتو بیاورید جهت حمل من اگر راه نبود شما دیگر بروید امیدتان به خدا این حرف گفتنش دراین زمان آسان است ولی آن وقت باور کنید حدود 20 دقیقه طول کشید تا آن ها راضی به رفتن شدند.

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه نهم اردیبهشت 1394 توسط افشین معظمی گودرزی

ادامه خاطرات برادر حاج حسن روزبهانی

قسمت ششم آخرین عملیات گردان ثارالله بروجرد.

بعد از اینکه شهید نوری به ما پبوست قدری آتش کاهش پیدا کرد ولی همانطور که بیان شد شناخت منطقه نقش بسیار مهمی در حین عملیات دارد از این رو احتمال اینکه نیروهای عراقی در شیارها و پشت یا درز گودالی پنهان شده باشند زیاد بود و پیشروی نیروها رو کند می کرد. شهید نوری قصد داشت خود را به دسته شهید حسینی برساند ازاین رو به من گفت 4 نفر از نیروها را برای انتقال شما ، عقب می گذارم و من هم با 3 نفر باقی مانده به طرف نیروهای شهید حسینی حرکت می کنم که با مخالف من روبرو شد و من می گفتم یا همگی با هم می ریم یا من جای نمی روم من همین جا منتظر می مانم تا شما بیاید اگر این چهار نفر برای حمل من بیایند دیگر کسی اینجا نیست مقداری گفت وگودراین باره کردیم ولی ایشان به آن 4 نفر دستور داد تامن رو به عقب انتقال دهند و خود با شلیک به سمت نیروهای شهید حسبنی حرکت کردند اما من رازی به عقب آمدن نبودم شهید نوری حرکت کردند تا سر و سامانی به نیروها بدهند و آخرین نقطه ارتفاع راتحت کنترل درآورد او به گفته خودش گفت ما تنها به خاطر تکایفی که به ما واگذار شده عمل می کنیم چند لحظه ای از جدا شدن ما نگذشته شد ما نگذشته شد شاید 3 یا 4 دقیقه یک نفر از کسانی که همراه ایشان بود به طرف من آمد و گفت فرمانده نوری شهید شد گفتم هر طوری شده حرکت کنید اگر می توانید به بیاوریدش عقب گفت که ازناحیه سر مورد اصابت تیر قرار گرفته وبه درجه رفیه شهادت نایل شده سراغ بیسم چی رو گرفتم که گفت ایشان نیز همراه فرمانده شهید شده .

گفتن این کلمات و بیان وقایع آن روز هنوز هم برای من ویا کسانی که آن زمان درآنجابودند به خدا قسم بسیار مشگل است

و زبان قادر به بیان آن حال و هوا نیست چون همگی آن تعداد که در زمان عملـیات به حدود 25 نفر رسـیدیم و بیشـتر آن ها می داند که شهید شدن با آگاهی کامل و تنها به گفته شهید نوری انجام تکلیف بود که ما رو وادار به این کار کرد . به شخصه می توان گفته اگر تدبیر این شهید بزرگوار نبود ویا شانه اززیر رفتن به این عملیات خالی می کرد تعداد زیادی از نیروها شهید می شد چون گردانی که از برادران مشهد بودند قادر به این کار نبود و باور داشته باشید بیشتر آن ها درآنجا شهید می شدند ولی این بزگوار با این انتخاب باعث شد آن برادران در امان باشند و آسیب کمتری ببیند.

بعداز شهادت فرمانده شهید نوری حالا احساس مسئولیت بیشر در نیروها مشاهده میشد و عزم آنها را در گرفتن ارتفاع دو چندان کرده بود و یک حس رزمی در نیروها به چشم می خورد به هر نحوی باید از خون شهدا دفاع می شد باور کنید کار برعکس شده بود نمی دانم چرا ولی وجود داشت . در بیشتر عملیات ها درصورت شهید شدن فرمانده ممکن است نیروها از هم پاشیده و انگیزه کم شود ولی اینجا برعکس شده بود شاید بخاطر رشادت های شهید نوری و حسینی و خیلی از بچه های دیگر و شاید هیچ کس نمی خواست دوستان خودرا در آنجا جا بگذارد و به عقب بیاید .

این که می گویند خون شهید چکارها می کند واقعأ دراینجا تداعی داشت.

حالا هوا روشن شده بود. بعداراینکه این دو.وسته به منطقه اعزام شدند شهید.علی حسن نوری به اینجانب که فرمانده دسته سوم گروهان شهید باهنر بودم اعلام کردن که نیروهایت درحال آماده نگه دار که درصورت نیاز فوری خود رابه منطقه برسانید .وبنا به دستور ایشان ما منتظر دستور بودیم وچون همراه جانشین گردان شهید محمد حسینی در منطقه ودرگیری بودند فرمانده گروهان مطهری برادر غلام رضادشتیان بودند و تنها شهید علی حسن نوری با ایشان تماس بی سیمی داشتند که ساعت 4 صبح بود انها به محل استراحت ما امدند واعلام کردن که فرمانده گردان دستور دادن که بلافاصله نیروهایت را به منطقه برسان که من با بیدار باش به نیروها آماده حرکت شدیم که بلافاصله چند دستگاه لندکروز جهت اعزام خود را به گردان ما رساندند و ما سوار خودروها شده و وارد منطقه درگیری شدیم اما وقتی رسیدیم دیگر دیر شده بود. چرا فرمانده گردان و جانشین گردان به شهادت رسیده بودند .که در همین لحظه حاج روح ا… نوری فرمانده لشگر از سنگر فرماندهی بیرون آمده بووند.و از چهره غمگین ایشان معلوم بود که اتفاق سختی رخ داده که با صدا کردنم اعلام کردند که نیروهایت را به عقب ببر دیگه لازم به حضور نیرو نیست که این نشان دهنده شهادت فرمانده گردان و جانشین ایشان و سایر نیروها بود که این چنین فرمانده لشگر ناراحت و غمگین بود که ما هم بنا به دستور نیروها را برگرداندیم اما دیگراز آمدن شهید علی حسن نوری و شهید محمدحسینی به گردان نشد وگردان ثارا. در غم سنگینی به سر می برد و شهادت آنها باعث شده بود که نیروها در یک شوک سنگین و دردناک به سر ببرند .که واقعا جای این دو دلاور همیشه در گردان احساس می شد و این چنین بود که قمیش همیشه در ذهن وافکار نیروهای گردان ثارا…تازنده اند فراموش نشده و نخواهد شد. چرا که دلاورانی را از گردان ثارا… گرفت که نامشان و رزمشان هیچوقت ازذهن ها پاک نخواهد شد نثار روح تمامی شهدا به خصوص شهدای تک قمیش صلوات…الماس دعا .
جمشید پاپی نژاد…

بعد از شهادت شهید علی حسن نوری فرماندهی گردان را با هماهنگی حاج نوری فرمانده لشگر خودم بعهده گرفتم که روحیه نیروها تقویت شود.
تعدادی از نیروهای گردان به سنگر فرماندهی آمدند و اظهار داشتند که باید در آزمون کنکور شرکت کنند از طرفی لشگر وضعیت آماده باش اعلام کرده بود . از طرفی آینده نیروها از طرفی وضعیت جبهه . با توکل بخدا بچه ها را با مینی بوس گردان به بروجرد فرستادم با این شرط که فقط در آزمون شرکت کنند و سریعا برگردند همه قول اخلاقی دادند یادم نمیرود که تعدادی از آنها حتی برای سرکشی به خانواده هم نرفته بودند و با همان مینی بوس ۲۴ ساعته خود را به گردان معرفی کردند.
بعد از قبول قطعنامه‌ که برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفتم چند نفر از آنها را که‌قبول شده‌بودند در دانشگاه دیدم و اظهار کردند که اینجانب باعث شده ام که بتوانند ادامه تحصیل دهند.
عبدالهی فرمانده وقت سپاه بروجرد

پاسدارشهید علی حسن نوری آخرین فرمانده گردان شهید ثارالله شهیدی که با دستان خالی در برابر خیل هجوم دشمن روی تپه قمیش در سلیمانیه عراق ایستاد “آخرین مدافع”…”آخرین مقاومت” آری همه بچه های گردان شهید ،زخمی وبخاطر هجمه گسترده دشمن پراکنده وحلقه محاصره تنگ تر شده بود ثقل هجوم دشمن سمت فرمانده بود، دشمن خوب دریافت کرده بود، او یک تنه یک لشگر بود! بیسیم چی شهید می گفت بعثی ها به چند متری شهید رسیده بودند وایشان مهماتی نداشت دست در خاک و سنگ می کرد و بسوی دشمن پرتاب می کرد.سردار کشکولی فرمانده محور عملیات می گفت شهید نوری اسوه تبعیت پذیری و ولایتمداری بود…بابیسیم آخرین حرفم بهش این بود علی حسن مقاومت کن … و اویک تنه ایستاد تا تیر بر پیشانیش نشست وآخرین شهید شد. پیکر پاکش همراه با پانزده نفر از همرزمانش سالیان سال بر روی قمیش همچنان از مرز بوم ایران زمین و ولایت، پاسداری می کرد. روحش شاد یاد وخاطره اش گرامی باد .
مردان حقیقت
که به حق پیوستند
از دام تعلقات دنیا رستند
چشمی به
تماشای جهان بگشودند
دیدند،که دیدنیندارد،
بستند..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۴ ، ۱۱:۰۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

نوروزی نهاوندی مجید فرزند اسدالله

شهید مجید نوروزی نهاوندی

شهید مجید نوروزی نهاوندی

نام : مجید

نام خانوادگی : نوروزی نهاوندی

نام پدر : اسدالله

نام مادر : زهرا

تاریخ تولد : 1341/03/16

محل تولد : بروجرد

شغل : بسیجی

تاریخ شهادت : 1360/11/08

محل شهادت : مسجد بروجرد

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6013944

زندگینامه

در روز شانزدهم خرداد ماه سال 1341 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش اسدالله و مادرش زهرا نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. در نانوایی کارگری می کرد.

بسیجی بود. در روز هشتم بهمن ماه سال 1360 ، در پایگاه مقاومت بسیج زادگاهش مورد سوءقصد نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل شد. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:

ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 675.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۳۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ

نوروزیان مصطفی فرزند ماشاالله

شهید مصطفی نوروزیان

 

شهید مصطفی نوروزیان

نام : مصطفی

نام خانوادگی : نوروزیان

نام پدر : ماشاءالله

نام مادر : ملوک

تاریخ تولد : 1341/03/14

محل تولد : بروجرد

دانشگاه : تربیت معلم بروجرد

مقطع تحصیلی : کاردانی

رشته تحصیلی : تربیت معلم

تاریخ شهادت : 1365/10/29

سمت : فرمانده گردان

محل شهادت : شلمچه

عملیات : کربلای 5

مسؤلیت در زمان شهادت : معاون گردان

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6538826

زندگینامه

در روز چهاردهم خرداد ماه سال 1341، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ماشاءالله، خواربارفروش بود و مادرش ملوک نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته تربیت معلم درس خواند. معلم بود.

از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز بیست و نهم دی ماه سال 1365، با سمت معاون گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 675.

خاطره مادر شهید مصطفی نوروزیان

شهید آمده بود پیش امام جمعه و درخواست نموده بود که جهت رزمندگان مقداری کتاب برای آن ها ببرد و امام جمعه تعداد زیادی کتاب به شهید داده بود که برای رزمندگان ببرند. ظهر بود که شهید با تعدادی از دوستان جهت رفتن به جبهه به منزل تشریف آوردند و پس از صرف ناهار به جبهه رفتند.

خاطره همسایه شهید مصطفی نوروزیان

در یکی از سال های 1363 یا 1364، نزدیک ظهر به مغازه پدرش سری زد و از آنجا به مغازه ما آمد و با پدرم هم صحبت شد تا موقع اذان ظهر که از رادیو قرآئت پخش شد مصطفی از روی صندلی بلند شد و از پدرم اجازه رفتن گرفت. بنده به او گفتم آقا مصطفی بفرما و بنشین شما تازه آمدید. او در جواب گفت: « می خواهم به مسجد برسم » و از پدرم خداحافظی کرد و رفت.
یادم هست هر موقع که می آمد تا وقت اذان می شد، هرکجا که بود خودش را به مسجد می رساند. پدرش یک روز به بنده گفت مصطفی هر موقع که می آمد و داخل مغازه اگر زنی می آمد و می خواست چیزی بخرد؛ این پسر یا سرش را پایین می انداخت و یا صورتش را از مشتری بر می گردانید و نگاه به اجناس مغازه می کرد تا مشتری برود.

 

وصیت نامه ی شهید مصطفی نوروزیان شماره 1

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (153) وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ (154) وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (155) الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (156)

‹‹ ایات 153 الی 156 سوره البقره ››

خدایا به تمام اسم های شریفت ، و عظمت و به خون پاک شهیدان مظلوم کردستان و خوزستان ، بیا ما را پیش محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا ، و حسن مجتبی و حسین ابا عبدالله و ائمه طاهرین تا امام زمان رو سیاه مکن ،

خدایا از خود شرم دارم که بگویم بنده صالحی بوده ام ، اما به صالحان درگاهت قسم ، خجالت می کشم ، پیش حسین مظلوم من تنم سالم باشد و او سر در بدن نداشته باشد.

خدایا به آبرومندانی که بدنشان سوخت ، و بی سرگشت و صدپاره پیکر شدند ، آبروی ما را پیش انبیا و اولیات مبر و به همان صد پاره پیکر شدگانت قسم ، بدنمان را صد پاره و گمنام کن ، که لااقل روز موعودت با هم روی سفید و سربلند باشیم ،

خدایا خواست ، باعظمت توست که یا ما را در رخت خواب بمیرانی و یا در جبهه ، پس حال که افتخار سربازیت به ما عنایت کردی ، قسمت می دهم به آن قسم هایی که در کتابت خوردی ، اگر یک لحظه به آخر عمرمان مانده ما را به فیض شهادت برسان و از روی سیاهی نجاتمان بده ،

خدایا می دانم که وقتی به سر بریده علی اکبر حسین ، قسمت می دهند اجابت کننده ای ،

خدایا صدها بار به سربریده علی اکبر امام حسین ، قسمت می دهم ، که من عاشق شهادتم ، و ما را به معشوقمان که شهادت در راه توست برسان ،

ای خدای بسیار بخشنده ، یک لحظه روئیت صورت منور آقا امام زمان را به ما ببخشان .

خدایا از صمیم قلب تو را می خوانم که نگهدار روح الله موسوی خمینی که نایب بر حق صاحب الزمان است و منجی عالم بشریت . منتخب شده توست باشی و او را طول عمر همراه با نصرت کامل منصور بداری .

خدایا حفظ کن امتی که مرزداران اسلام هستند و پایدارشان بدار تا انقلاب حجت مهدی و صبر به خانواده صبور شهدا عنایت بفرما تا حافظ و پاسدار خون شهیدان باشند.

خدایا با امداد غیبی ات ، دشمنان اسلام و مسلمین را نابود بفرما و آنها را خوار و زبون و سرافکنده بگردان و مکر ، و حیله شان را به خودشان برگردان و همه را نیست و نابود بفرما .

با درود به رهبر کبیر ، درهم کوبنده ستم و ستمگران و ناکش ، و مارقین ،قاسطین ، آن کس که ماُمور شد نجات بدهد عالم بشریت را از راهی که انحراف صراط المستقیم است ، آن کس که ما مسلمانان قدرش را نمی دانیم و خیلی کم برایش دعا می کنیم ، آن کس که واسطه بر حق مهدی و الهام گرفته خط رسول الله و خداست ، و غیر از راه خدا راهی برایش معنی ندارد .

ای ملت خدا جوی ، خدا پرور ، خدا خوی ، خدا پرست ‍!

قدر امام را بدانید و او را با گریه بعد از نماز ، ده بار دعا کنیم و از خدا طول عمرش را بخواهیم ، و حرف هایش را گوش کنیم و جامه عمل بپوشانیم و غیر از حرف امام و راه امام نرویم ، که به خدا قسم در آخرت روسیاه خواهیم شد.

با سلام و درود به امت همیشه در میدان جنگ و درصحنه شما همان کسانی هستید که خود نمی دانید، چه هستید ، شما افتخار شدگان خدا و رسول خدا هستید ، یعنی همان حبه الله و همان حزب الله که همیشه پرهیزکارانند ، پس وظیفه پرهیزکاران صبرو تقوا پیشه کردن می باشد.

عزیزان خدا!

می دانید دنیا از تقوا و پرهیزکاری شما به لرزه درآمده این را از این کوچک تان که فرزندی از خاک ایران اسلامی می باشد که با زبان الکنش به شما وصیت می کند، گوش کن که دنیا را تو مسلمان به وحشت انداخته ای و این را بدان که همه ی دنیا به خواست خدا همه گرایش به اسلام پیدا کرده اند و فقط منتظر این است که ستمگر خاورمیانه صدام از بین برود ، پس از فرستادن فرزندانتان به جبهه خودداری نکنید تا فردا از روی رسول خدا شرمنده نشوید،

کمک کنید به خط روح الله که همان خط خداست ،

اگر کمبودی است صبور باشید که نشانه پرهیزکاری است ، نگذارید دشمنان منافق پیشه در داخل شما را تحریک کنند.

به دهان یاوه گویان وابسته به جنایت کاران، مشت محکم بزنید و آنان را از خاک میهن اسلامی عزیزمان بیرون اندازید ،

به جبهه ها همان طوری که کمک کردید، باز هم بیشتر کمک کنید .

و در کارهایتان اخلاص داشته باشید ، برای خدا کار کنید و برای غیرخدا کار نکنید ،

نماز را اول وقت بخوانید.

فرزندانتان را به احکام شرعی اسلام آشنا کنید و مسجدها را پر کنید که به گفته امام مسجد سنگر است.

مُردن را از یاد نبرید که از قافله دور می شوید ،

بهشت شهدا و گلزار های شهداها را شب های دوشنبه و شب های جمعه پر کنید ،

و قدر این خون هایی که ریخته شده است را بدانید .

با همدیگر مهربان باشید و در جلوی کار کسانی که برای خدا کار می کنند، سنگ اندازی نکنید.

به خانواده شهدا سرکشی کنید و آنها را در آغوش بگیرید ، و به فرزندانشان همانند علی ( علیه السلام ) مهربانی کنید .

در مجالس دعای کمیل ، دعای ندبه ، سخنرانی ها و تشییع جنازه ها شرکت کنید و به حال خودمان گریه کنیم که عمرمان گذشته و توشه ای برنداشته ایم.

وحدت بیشتر بین خود حفظ و مستحکم کنید .

در هر نماز، بعد از سلام ؛ خدمت حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) عرض ادب نمایید.

امام را همیشه دعا کنید . نصرت و پیروزی اسلام را از خدا درخواست نمایید ،

به عنوان یک حزب الهی همیشه نظم و نظافت را رعایت کنید.

قدر روحانیت را بدانید و دعایشان کنید.

قدر پاسداران و بسیجیان و ارتش و نیروهای مسلح را بدانید و دعایشان کنید.

از خدا بخواهید راه کربلا هر چه زودتر بوسیله عزیزانمان باز شود

و از خدا نابودی دشمنان اسلام را طلب نمایید.

و بدانید هر مسلمانی که به خدا ایمان داشته باشد و گوش به فرمان ولی فقیه باشد و پرهیزگاری باشد و در راه خودسازی تلاش کند ، غیر ممکن است که در راه خدا شهید نشود .

با درود به خون پاک و گرم شهیدان گلگون کفن امت اسلامی و با درود به قلب صبور و پر از ایمان خانواده های شهدا ،

عزیزانم! من خیلی کوچکتر از آن هستم که به شما نصیحت کنم ولی شما پرچمدار انقلاب اسلامی هستید باید شما در همه جا حاضر باشید و سرود فرخندگی ، رشادت ها و شهامت های عزیزانتان را باز گو کنید که مایه ی افتخار اخروی شما هستند .

از خون عزیزانتان دست برندارید و در نماز جمعه ها عکس عزیزانتان را ببرید

در مجالس عزاداری شهدا ، از زندگی این عزیزان که مناطق بسیاری از جمله دشت آزادگان را بر حق آزاد کردند ، صحبت کنید.

مشغول به مال دنیوی نشوید که خون عزیزانتان گرانتر از آن است ،

خدا را قسم می دهم به آبروی جوانانی ، که دشت خوزستان را با خون خود آبیاری کردند ، به شما صبر و استقامت عنایت بفرمایید ، تا هر چه زودتر بوسیله ی دیگر عزیزان، راه کربلای حسین مظلوم ( علیه السلام ) و راه قدس مقدس آزاد شود و شما عزیزان قبر حسین ( علیه السلام ) سرور شهیدان را در آغوش بگیرید و انقلاب خود را به تمام دنیا ارسال کنید.

سلام و درود خدا برشما همرزمان گرامی باد ای پاسداران عزیز و رشید و شجاع ، ای کسانی که خدا افتخار و نصیبتان کرد و به حق سرباز امام زمان شدم ،عزیزانم ما که خود را مسلمان می دانیم و پیرو خون سیدالشهدا می باشیم پس به حق تسلیم خدا شده ایم ، باید هر چه در توان داریم خدمت کنیم ، خدمت صادقانه

از رفتن به جبهه ها دریغ نورزیم و خون عزیزانمان که در بهشت شهدا می باشد

فراموش نکنیم و این را بدانیم تا اخلاص نداشته باشیم ، شهید نمی شویم پس خدمت برای خدا و خلق خدا را افتخار و سربلندی بدانیم و حرمت لباس و حرمت اسلام را حفظ کنیم و بیاد بیاوریم که خدا ما را از چه منجلابی نجات داد و این را بدانیم که پاسدار خون شهدا شدن کار هر کسی نیست ، مگر اینکه خدا افتخار نصیب کند .

کسانی که خدمت صادقانه می کنند در جلو یا پشت سر آنها سنگ نیاندازید ، بلکه کمکشان کنیم تا گامی برداشته باشیم.

، نصرت پیروزی شما خداجویان حزب الله اعظم را از خدا خواهانم ،

و خدا را برای شما قسم می دهم که به پاهای شما قوت و بازوان شما نیرو و به تفکر شما عنایت بفرماید تا اسلاممان پیروز و منصور گردد

و بدانید که همه مسئول هستیم و مورد سؤال خدا و خلق خدا .

تا قطره خونی می چکد از پیکرم سرباز اسلامم خمینی رهبرم

عشق خدا شور حسینی بر سرم سرباز اسلامم خمینی رهبرم

سرباز اسلامم زحق آزاده ام من دست بعهد با خمینی داده ام

خون شیر مادر بر کف بنهادیم سرباز اسلامم خمینی رهبرم

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

کردستان مریوان روز دوشنبه مورخ 1362/6/13

 

 

وصیت نامه شهید مصطفی نوروزیان شماره 2

بسمه تعالی

بنام خدایی که آغاز هستی و پیدایش زندگی و پایان زندگی هر چیز از اوست ،

خدایا اگر نتوانستم آن ستایشی که شایسته تو بود بجا آورم و آن طور که تو می خواستی زندگی کنم پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل بدین گونه کفاره گناهان کبیره و صغیره را ادا کرده باشیم

خدایا ، خدایا من سرباز اسلام تو بوده ام و خود می دانی که از طفولیت به درگاه با عظمتت دست نیاز و طلب بخشش دراز کرده ام و پیش حسین پناه گرفته ام

خدایا تو آگاه بودی از وجودم که همیشه حسین عزیز را صدا زده ام ، به ائمه طاهرین و امامان معصوم متوسل شدم پس خدا در این سرزمین کربلا و اسلام ، درود بفرست بر رسولت محمد مصطفی و از علی تا صاحب الزمان و نائب بر حق او خمینی بت شکن ،

خدایا اگر یک لحظه به پایان عمرم باقی است آن یک لحظه مرا به فیض شهادت نائل فرما

خدایا به ما آگاهی و بینش اسلامی بده تا راه حسین را ادامه دهیم و تا قطره قطره خون ناچیزمان را فدای اسلام نماییم .

خدایا به تمام روحانیون عزیزمان صبر و شکیبایی و قوت قلب عنایت فرما تا اسلام عزیز را دو دستی تقدیم امام زمان ( عج ) کنند ،

خدایا به امام عزیزمان طول عمر کبیر قرار ده ، تا مستضعفین جهان را از ظلم بیدادگران شرق و غرب نجات دهند .

خدایا به ناکسان و پست فطرتان گمراه، آگاهی عنایت کن و اگر به راه نیامدند مرگ و دوزخ ابدی بده،

ملت مستضعف ایران و جهان امروز روز حمله ی حسین زمان بر علیه بیدادگران است و روز پیروزی اسلام بر کفر جهانیان است ،

امت عزیزم من سرباز کوچک امام و شما، از این زمین کربلا، شما را دعا می کنم ، و از خدا برای همه شما طلب بخشش و آمرزش می نمایم و امیدوارم که تمام شما پا روی خون این حقیر گذاشته و به کربلای شریفه مشرف شوید ،

امت عزیزم فراموش نکنید که ما در تحریم اقتصادی هستیم و بدانید ملتی که انقلاب اسلامی کرده همیشه کمبود داشته و بیاییم اسراف نکنیم که خدا اسرافکاران را دوست ندارد . همه ی ما مؤظف هستیم به دستور امام گوش کنیم و او را همیشه بعد از نماز دعا کنیم و امام را تنها نگذاریم ،

و اگر بدی از من دیده اید مرا ببخشید.

خانواده عزیزم

سلام من از این زمین کربلا بر شما باد ،

سلام بر تو ای مادر و ای پدر مرا تشویق نمودید که به جبهه بیایم و خون خود را فدای اسلام نمایم

من هم فرزند کوچک این امت هستم ، و از شما خواستارم که بعد از شهادتم گریه نکنید . هر روز بعد از نماز برای امام و همه امت شهید پرور و شما دعا می کنم ، و برای شما پدر و مادرم و خواهرانم و برادرانم

و سلامتی شما را از خدا تا انقلاب مهدی می خواهم و امیدوارم که شما را در روز قیامت شفاعت نمایم ، اگر خدا بخواهد،

مبادا یک لحظه از فکر خدا دور شوید و مرا با لباس سپاه خاک کنید و هر شب جمعه بر روی مزارم بیاید و فاتحه را فراموش نکنید ، و مقدار پولی که دارم با آن ، اگر کربلا باز شد مادرم، و پدرم ، و خاله ام را به کربلا ببرید .

و به جای من از همه کسانی که من به آنها بدی کرده ام ، و چون دستم نمی رسد طلب بخشش کنم اول از خدا ،بعداُ شما از مردم حلالیت بخواهید،

من هم کسانی که حرفی یا غیبتی پشت سر من کرده اند ، می بخشم .

خواهرانم همیشه اسلام را دعا و به مادم قوت قلب بدهید،

بعد از خداوند من هم شما را دعاگو هستم ،

از برادرانم می خواهم به خون شهیدان احترام بگذارند و اسلام را دعا کنند و بعد از آن به جبهه بیایند ، زیرا اینجا کربلاست و پدرم شرکت در نماز جمعه و خواندن نماز اول وقت را به عنوان نصیحت به همه ی مردم بگو ،

خدا ناظر همه شماست.

 

وصیت نامه ی شهید مصطفی نوروزیان شماره 3

بنام خدا

با سلام به خانواده عزیزم و انقلابی و حزب الهی ،

پدر و مادرم خدا را قسم به عزت و جلال علی ، و فاطمه زهرا می دهم که شما را در آخرت ببخشد و به بهشت برین هدایت کند ، که به فرزندانتان راه سعادت را نشان دادید ،

عزیزانم امیدوارم که مرا حلال کنید و اگر بدی از من دیده اید و رنجیده شده اید مرا به بخشش خدا ، ببخشید .

اگر مُردم یا شهید شدم ، در سوگ من گریه نکنید و همیشه خدای منان را تسبیح بگویید.

از برادرانم و خواهرانم و بزرگان و خویشان، طلب بخشش می کنم .و اگر کسی هست که از دست من ناراحت می باشد او را راضی کنید، چون شهادت من بستگی به عفو حق الناس دارد ، هر شب جمعه در حسینیه، به نیت پنج تن آل عبا ، 5 چراغ روشن کنید .

گرفتن مجلس عزا و جلسات قرآن و دعای ندبه را فراموش نکنید ،

مقدار پولی که هست خرج خانه خدا کنید و سهمی برای مسجد قائم را کنار بگذارید.

چون یادم نیست

اگر هر کس که طلب قرض از من داشته آن را بدهید،

شب های جمعه بر سر قبر من بیایید و دعای اَمَّن یُّجیب ( آیه ۶۲ سوره نمل ) را فراموش نکنید،

و به فرزندانتان افتخار کنید و برادران را به جبهه فرستند،

مبادا خون من سپر اموال دنیوی شود ، از بنیاد شهید که احتیاج به کمک دارد کمکی گرفته نشود .

مادرم می دانم که قلب تو خیلی نازک است مبادا بی طاقتی کنید و همین طور خاله عزیزم ،

و عزیزانم ، ذکر صلوات و دعای اَمَّن یُّجیب ( آیه ۶۲ سوره نمل ) را فراموش نکنید .

اسلام و مسلمین را دعا و نابودی دشمنان را از خدای منان خواستار باشید و بدانید کشته شدگان در راه خدا زنده اند و روزی می خورند ، ولی ما نمی دانیم .

خواهشمند است به وصیتم جامه عمل بپوشانید ، و مایه ی عذاب من نشوید،

برادرانم اسلامتان را نگهداری کنید ، اسلام به خون من و تو احتیاج دارد این را بدانید که اگر ما خودمان مسلمانیم باید کوشاتر از هر روز باشیم ،

صف نماز جمعه ، دعای ندبه و دعای کمیل مجلس قرآن ، راهپیمایی ها و از همه مهمتر در خط امام بودن مایه سعادت دنیوی و اخروی است همه را جامه ی عمل بپوشانید ،

از خون شهدا سوء استفاده نشود ،

امام را یاری کنید .

به جبهه ها بروید

و از خدا طلب شهادت کنید ،

در کارها به پدر و مادر کمک کنید .

و مرا ببخشید که خداوند بخشنده و مهربان است .

 

 

خواهران عزیزم

زینب گونه هر جا که رفتید از آرمان خون شهدا صحبت کنید

کارهایتان در راه رضای خدا و خوشنودی خدا باشد .

راه شهدا را برادران و خواهرانشان باید ادامه دهند. عاشقانه در میدان جنگ،

شب جمعه خدمت برای الله را کوشاتر از همیشه انجام دهید.

نمازتان را اول وقت بخوانید ،

و برایم نماز بخوانید ،

امید است که روز قیامت سربلند باشید ،

ضمناً 18 روز از روزه ی ماه مبارک را نگرفته ام اگر توانستید آن را برایم ادا کنید ،

مادرم افتخار کن که امانتی را که به دست تو دادند آن را بدون کم و کاست تحویل صاحب اصلیش یعنی خدا دادید .

مرا در جوار پاک شهدا به خاک بسپارید و اگر توانستید شب جمعه سورة الإسراء (سوره بنی اسرائیل) ، و جوشن کبیر را برایم بخوانید . و این را بدانید کربلا آزاد و اسلاممان پیروز خواهد شد

پدرم به خود حالت ضعف و زبونی نگیرید ، که دشمن خیال کند که ما شکست خورده ایم ، در مرگم شاد باش و لباس سیاه را نپوش و صلوات و تسبیح خدا را بگو و مرا با لباس سپاه به خاک سپارید ، تا دشمن بداند که با هدف مُردم ،

نمازتان را با اخلاص و اطاعت تان را از خدا با خوشرویی عمل نمایید ،

خدا را قسم دهید تا انقلاب جهانی مهدی خمینی را بر همه مسلمانان جهان نگهدارد ، پیرو خط روحانیون باشید و راه من بستگی به شما دارد . ضمناً پیروان مهدی که جوانان اسلامم هستند ، تشویق و در بیان زندگی حسین ابن علی ( علیه السلام ) آشنا و به آنها گفته شود که حسین ابن علی ( علیه السلام ) هفتاد و دو تن را قربانی کرد ،

باید ما راه این شهدای جمهوری اسلامی را ادامه دهیم آنان که چون حسین و یارانش در زمین گرم کربلا ، نوای حق سر دادند ،

همه موظفند به ندای حسین زمان ، به ندای رهبر امت لبیک گویند که به راستی نشانه خداست.

 

و من الله توفیق

 

 

 

شهید مصطفی نوروزیان

 

 

 

برگ زرین شهید مصطفی نوروزی

شهدا حسن گودرزی و مصطفی نوروزی

شهیدان حسن گودرزی و مصطفی نوروزی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۲۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

نوروززاده احمد فرزند علی

نـیـروی زمـیـنـی ارتـش جمهوری اسلامی ایران
شهید احمد نوروززاده

شهید احمد نوروززاده

نام : احمد

نام پدر : نوروززاده

نام پدر : علی

نام مادر : عذرا

تاریخ تولد : 1343/11/25

محل تولد : آبادان

شغل : سرباز

تاریخ شهادت : 1365/05/24

محل شهادت : مهران

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6538684

زندگینامه

در روز بیست و پنجم بهمن ماه سال 1343 ، در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش علی، نانوا بود و مادرش عذرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگری می کرد.

به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در روز بیست و چهارم مرداد ماه سال 1364 ، در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، جلد دوم( ش - ی )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 1417.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۲۴
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۱۹ ق.ظ

نوروزی دره گرگی خدارحم فرزند رحم خدا

شهید خدارحم نوروزی دره گرگی

شهید خدارحم نوروزی دره گرگی

نام : خدارحم

نام خانوادگی : نوروزی دره گرگی

نام پدر : رحم خدا

نام مادر : عصمت

تاریخ تولد : 1354/03/01

محل تولد : بروجرد

سن : 11 سال

شغل : دانش آموز

تاریخ شهادت : 1365/10/20

محل شهادت : انتهای خیابان رودکی

نحوه شهادت : بمباران هوایی

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6538716

زندگینامه

در روز اول خرداد ماه سال 1354، در بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش رحم خدا و مادرش،عصمت نام داشت. دانش آموز اول راهنمایی درس خواند. دانش آموز بود.

در روز بیستم دی ماه سال 1365 ، در بروجرد بر اثر بمباران هوایی شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 675.

 


                                                           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۱۹
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ

نوروزی حسین فرزند احمدعلی

شهید حسین نوروزی

شهید حسین نوروزی

نام : حسین

نام خانوادگی : نوروزی

نام پدر : احمدعلی

نام مادر : صدتومانی

تاریخ تولد : 1344/11/01

محل تولد : بروجرد

شغل : بسیبج

تاریخ شهادت : 1362/12/03

محل شهادت : تنگه چزابه

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6226093

زندگینامه

در روز اول بهمن ماه سال 1344 ، در روستای دهنو از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش احمدعلی (فوت 1351 ) و مادرش صدتومانی نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. نجار بود.

از سوی بسیج به جبهه رفت. سوم اسفند 1362 ، با سمت تیربارچی در تنگه چزابه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش مدت ها در منطقه برجا ماند و عاقبت در روز هفدهم آبان ماه سال 1379 ، پس از تفحص، تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.

منبع:
ــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 674.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۱۶
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۱۱ ق.ظ

نوروزی افشین فرزند غلامحسن

شهید افشین نوروزی

 

شهید افشین نوروزی

 

 

نام : افشین

نام خانوادگی : نوروزی

نام پدر : غلامحسن

تاریخ تولد : 1354/11/02

محل تولد : بروجرد

شغل : دانش آموز

تاریخ شهادت : 1362/12/05

محل شهادت : بمباران هوایی بروجرد

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6226079

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۱:۱۱
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ

نورانی نجات فرزند سیدجواد

شهید نجات نورانی

شهید نجات نورانی

نام : نجات

نام خانوادگی : نورانی

نام پدر : سیدجواد

نام مادر : عفت

تاریخ تولد : 1349/05/21

محل تولد : بروجرد

شغل : دانش آموز

تاریخ شهادت : 1359/07/05

محل شهادت : آبادان بمباران

آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان آبادان

کد ایثارگری : 5910962

زندگینامه

در روز بیست و یکم مرداد ماه سال 1349، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سیدجواد، کارگر بود و مادرش عفت نام داشت. دانش آموز پنجم ابتدایی بود.

در روز پنجم مهر ماه سال 1359، در بمباران هوایی آبادان بر اثر اصابت ترکش راکت به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان آبادان واقع است.

منبع:
ــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 673.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۰:۵۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۴، ۱۰:۵۳ ق.ظ

نوذری مرتضی فرزند محمد

شهید مرتضی نوذری

شهید مرتضی نوذری

نام : مرتضی

نام خانوادگی : نوذری

نام پدر : محمد
نام مادر : قزی

تاریخ تولد : 1335/04/15

محل تولد : بروجرد

سن در هنگام شهادت  : 30 سال

رده خدمتی : جهاد سازندگی

مسئولیت : راننده

تاریخ شهادت : 1365/11/28

محل شهادت : شلمچه

نام عملیات : کربلای 5

آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان خرم‌آباد

کد ایثارگری : 6538594

زندگینامه

شهید محمد نوذری در پانزدهم تیرماه سال 1335 در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش قزی نام داشت. دوران کودکی‌اش را در بروجرد سپری کرد پس از اتمام و سپری شدن ایام کودکی به همراه خانواده به خرم‌آباد لرستان مهاجرت نمود. تا سوم متوسطه درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد

بعد از طی دوران تحصیل که تا مقطع دیپلم ادامه داد و با مهاجرت به شهر اراک در سال 1362 به عنوان راننده در جهاد سازندگی استان مرکزی مشغول به خدمت گردید. جهادگر بود.

در سال 1363 به سنت حسنه پیامبر اکرم ( صل الله‌علیه‌وآله‌ و سلم ) ازدواج کرد تا دینش را کامل کرده باشد. و ثمره ازدواجش سه فرزند است که با لطف خدای یگانه به ایشان هدیه داده شده بودند. او صاحب یک پسر و یک دختر شد.

نسبت به تربیت فرزندانش بسیار حساس بود و همیشه توصیه می‌کرد باید آن‌ها را متدین و دین‌دار بزرگ کرد. همواره تمام تلاشش را می‌کرد تا زندگی شیرینی برای خانواده‌اش رقم بزند تا در سایه انقلاب زیبای این کشور زندگی توأم با آرامشی را تجربه کنند.

اما جنگ آسایش را از مردم این مرز و بوم ربوده بود. عاشقانه به خانواده‌اش عشق می‌ورزید اما هیچ محبتی نمی‌توانست عقیده‌اش را نسبت به آب و خاک وطن خدشه‌دار کند. مردانه در راه عشق به وطن قدم بر می‌داشت. و همین قدم‌ها او را به عرش الهی رساند و راه پروازش را برای آسمان هموار کرد.

چندین بار از طریق جهادسازندگی استان مرکزی به جبهه اعزام شد و بالاخره در روز بیست و هشتم بهمن ماه سال 1365 ، با سمت راننده در شلمچه در منطقه شلمچه در کربلای جبهه‌های ایران و در عملیات کربلای 5 به آرزوی دیرینه خود رسید و بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، به درجه رفیع شهادت نائل گشت. از هم‌رزمانش شنیده‌اند که اصابت ترکش‌ها به سر و صورت باعث شهادتش شده است و حالا نگاه به چهره فرزندانش دوباره صورت پدر را به تصویر می‌کشد، پدری که اسوه شجاعت بود و بس.

تربت پاک او در گلزار بهشت رضای شهرستان خرم آباد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 672.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۴ ، ۱۰:۵۳
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.