مزعلی علیرضا فرزند حسن

نـیـروی زمـیـنـی ارتـش جمهوری اسلامی ایران
شهید علیرضا مزعلی

شهید علیرضا مزعلی
نام : علیرضا
نام خانوادگی : مزعلی
نام پدر : حسن
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1344/01/01
محل تولد : بروجرد
سن هنگام شهادت : 23 سال
ورزشکار : ورزش باستانی
وظیفه/کادر : وظیفه
سازمان : نزاجا
تاریخ شهادت : 1367/04/21
محل شهادت : فکه
آرامگاه : گلزار بهشت شهدا بروجرد ( فاز 2 )
کد ایثارگری : 6718286
زندگینامه
در روز اول فروردین ماه سال 1344 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش زهرا نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تجربی درس خواند.
به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در روز بیست و یکم تیر ماه سال 1367 ، با سمت تکاور در فکه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک وی در ( فاز 2 ) گلزار بهشت شهدا بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 591.
علیرضا مزعلی از ورزشکاران باستانی لرستان بود که در فروردین ماه 1344، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود و در بیست و یکم تیر 1367، با سمت تکاوری که در جبهه داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وی دوران کودکی خود را را با ورزش و قرآن شروع کرد این جوان قهرمان بروجردی هیچگاه نمازش را ترک نکرد و به خواندن نماز بسیار اهمیت می داد.
علیرضا صبح ها که به مدرسه می رفت و بعد از ظهرها در باشگاه ورزشی کار می کرد و حاصل دستمزد کارش را به خانواده می داد او در مراسم ورزش باستانی ضرب می زد.
علیرضا علاوه بر اینکه در باشگاه کار می کرد در کنار ورزش به خرید و فروش رادیو و ضبط هم می پرداخت .
از نظر اخلاقی بسیار بسیار مهربان و خوش برخورد و خوش رفتار بود به طوری که زبانزد خاص و عام بود علیرضا از نظر متانت و نجابت سرآمد بود.
او تحصیلات خودش را تا چهارم متوسطه در رشته تجربی ادامه داد.
مادر علیرضا از تصمیم گرفتن علیرضا برای رفتن به جبهه گفت: یک روز علیرضا آمد و به من گفت که من تصمیم گرفتم به جبهه بروم!
مادر شهید تصریح کرد: من هر چقدر اصرار کردم که از تصمیمش منصرفش بکنم نتوانستم و قبول نکرد فرزندم گفت : در این برهه از زمان که با جنگ درگیر هستیم نیاز است که من بروم و از دین و میهن خود دفاع کنم تا جلوی دشمن را بگیریم تا زمانی که پیروز شویم به هر حال علیرضا به جبهه رفت و سرباز ارتش شد.
خاطرات شهید از زبان مادر شنیدنی است:
خدا بالاترین مقام را به علیرضا داد
یک روز قبل از شهادت علیرضا، من خواب دیدم نردبانی از آسمان به زمین افتاد و من از این نردبان به بالا رفتم و از بالا دیدم کـه در هـر اتاقی از خانه ی ما یک شهید هست و در اتاق دیگر علیـرضا وسـط اتاق است و سر و سینه ا ش را بسته بودند گفتم: دردت به جانم ، چی شده؟ گفت:مادر دیدی خدا چه مقامی را به من داده است گفتم: من هم همین جا پیش تو می مانم.
علیرضا گفت: مادرجان اینجا جای تو نیست. تو باید بروی و برادر کوچکم مهدی را بزرگ کنید.
همه هستی ام فدای حسین
مادر شهید بیان داشت: جمله ای که همیشه ورد زبان علیرضا بود آن را با خود تکرار می کرد این بود که همه هستی ام وزندگی ام فدای امام حسین(ع، وی علاقه زیادی به مراسمات مذهبی از جمله محرم و تاسوعا داشت و در این روزها حضور مستمرداشت.
من مدتی بود که حال و هوای عجیبی داشتم و گفتم این چه حالی است که من دارم و اصلا در این حالی که بودم لحظه ای هم به اینکه علی رضا شهید شده باشد یا نه فکر نکردم اما زمانی که من یک طوری شده بودم اون روز علیرضا شهید شده بود.
روزی که دوستان و فامیل های ما خواستند خبر شهادت را به من بدهند برایشان خیلی سخت بود و نتوانستند بهم چیزی بگویند .
خواهر زاده من ناصر دو روز قبل از این که خبر شهادت علیرضا را به من بدهند آمد درب منزل ما و به من گفت: خاله عکس علیرضا را بهم بده می خواهم عکس را ببرم تهران؛ و سریع از منزل ما خارج شد به دنبالش رفتم دیدم یک موتور سوار منتظرش هست ناصر به موتوار سواراشاره کردو به او گفت که مادر علیرضا ممکن است که قضئیه را بفهمد از اشاره ناصر تعجب کردم با خودم گفتم مگه چه اتفاقی افتاده قضئیه چی می تواند باشد ناصر بهم گفت خاله چیزی نشده از پچ و پچ های آنها متوجه شدم که خبرای هست و مشکلی برای علیرضا پیش آمده است.
و این بود که همه دوستان و اقوام درب منزل ما جمع شدند و وارد منزل ما شدند دیگر مطمئن شدم که علیرضا به شهادت رسیده است.
این شهید بزرگوار و ورزشکار بیست و یکم تیر ۱۳۶۷، با سمت تکاوری که در جبهه داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
خاطرات شهید علیرضا مزعلی
خاطره ای از زبان دوست شهید (علیرضا حبیبیان)
از دوستان خوب من بود. در دوره آموزشی تهران با هم بودیم. او مرشد زورخانه بود و واقعا بسیار دوست داشتنی و بزرگوار بود.




