قاضی زاده محمود فرزند روح الله

شهید محمود قاضی زاده
شهید نیروی انتظامی جمهوری اسلام ایران ( فراجا )

شهید محمود قاضی زاده
نام : محمود
نام خانوادگی : قاضی زاده
نام پدر : روح الله
نام مادر : فاطمه
متولد : 1333/11/20
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1359/11/12
محل شهادت : کرمانشاه
درجه : سرباز
نوع استخدام : وظیفه
علت شهادت : اصابت ترکش
شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن محمود قاضی زاده درتاریخ دوازدهم بهمن ۱۳۵۹، در کرمانشاه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید
کد ایثارگری : 5908270
زندگینامه
بیستم بهمن ۱۳۳۳، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش روح الله، فروشنده بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند.
به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دوازدهم بهمن ۱۳۵۹، در کرمانشاه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 464.
شهید در سال 1333 در شهرستان بروجرد به دنیا آمد.پس از دوران کودکی دوران ابتدایی را در مدرسه خیام گذراند و با شوق فراوانی که داشت راهی دبیرستان شد همیشه به فکر پدر و مادرش بود و هیچ وقت راضی نداشت که آنها از دستش ناراحت شوند بعد از رفتن به دبیرستان گرفتاری های او دو چندان شد از آن موقع به بعد درکارها به پدرش کمک کرد و نمی گذاشت سنگینی زندگی تنها روی او باشد.درسال 1340 به علت دشواری های که در مسری زندگی داشت تا سوم دبیرستان به تحصیل اشتغال داشت برای همین تنها نان آور خانه بود زیاد ناگفته نماند که سایر برادرانش از راه مستقیم به راه کج رفته بودند برای همین در سال 1356 به سربازی رفت و دورانش را در مراغه به اتمام رسانید که باز هم به کمک پدر شتافت و هیچ وقت از زندگی شکایت نمی کرد.با شروع انقلاب او نیز به برادران مجروح کمک می کرد و می گفت تا زمانی که جان در بدن دارم باید از مملکت و اسلام دفاع کنم و نگذارم دست هر چه اجنبی است به کشورمان برسد.این وظیفه من و امثال من است که باید به اینها کمک کینم بهرانقلاب تا به پیروزی برسد و چون او مقضی 1356 بود به فرمان حضرت امام(ره) راهی جبهه ها شد البته روزی که قصد به جبهه رفتن را داشت پدر و ماردش را از این امر آگاه نکرد تا شب آخر وقتی به پدر گفت او از این موضوع تعجب نموده و مخالفت کرد. محمود او را راضی نمود و گفت دوستانم در کارها به تو کمک می کنند .
شهید آخرین باری که به مرخصی آمد بکلی از نظر اخلاقی تغییر کرده بود و می گفت که دیکر من را نخواهید دید و از تمام دوستان و فامیل حلالیت خواست و می گفت باید ما جانمان را فدا کنیم و از مادر خواست که به هنگام شهادت گریه نکند زیرا معتقد بود که همه ما مسافریم و از این دنیا خواهیم رفت.اما هدف او والاتر از این مسائل بود در تاریخ 1359/11/12 در منطقه شور شیرین به درجه رفیع شهادت رسید.
خاطرات مربوط به شهید محمود قاضی زاده به نقل از مادر شهید
محمود پسرم خیلی پسر خوبی بود من نمی خواهم مثل دیگران بگویم : شهید من تک بود و از دیگران سرتر چون همه شهدا محجوب بودند و اگر خوب نبودند به چنین درجه ای نمی رسیدند.اتفاقاٌ پسر من خیلی در دوران کودکی شیطان بود و از دیوار راست بالا می رفت .روزی با این که سن و سال کمی داشت و در حال بازی در محله بود متوجه میشود که یکی به دختر همسایه مان حرف نا ربطی زده ایشان هم با آن سن و سال کم او را مجبور می کند که از دختر خانم معذرت بخواهد .نسبت به همه چیز تعصب داشت .از ظلم کردن بدش می آمد و نمی گذاشت حقوقش ضایع بشود ایشان بسیار با شهامت بودند کارهایی میکرد که آدم های از او بزرگتر هم جرات انجام آن را نداشتند .هیچ وقت خنده اش را ندیدم الا روزی که جنازه اش را آوردند چنان آرام و با وقار خوابیده بود که انگار هیچ وقت توی این دنیا زندگی نکرده بود .یک راست از بهشت اومده و می خواد بره بهشت ،لبخند قشنگی روی لبهایش اون خشم همیشگی از صورتش کنار رفته بود
یادمه روز آخری که اومد بره جبهه ما با هم بگو مگو داشتیم رفتم دم در حیاط که از زیر قرآن ردش کنم رد شد ، بعد دید که من دارم گریه میکنم افتاد بغلم و او هم زد زیر گریه گفت : مادر الان چنان مثل برق از جلوی چشمانت دور می شوم که دیگه هیچ وقت منو نبینی شروع کرد به دویدن و درست مثل برق ناپدید شد بعد از اون هم هیچ وقت ندیدمش .
خواب از مادر
قبل از شهادتش خواب دیدم یک نفر دارد در می زند رفتم در را باز کنم دیدم محمود با لباس خونی و سر و کله خونی وارد خونه شد من جیغ کشیدم و فریاد می زدم چی شده با کی دعوا کردی ؟ دوباره دردسر درست کردی ؟ جوابمو نداد یکراست رفت طرف حوض وسط حیاط و پیرهنشو در آورد و رفت توی آب و آب تنی کرد ولی هر چه سر و صورتش را می شست خون پاک نمی شست من هر چه بدنش را نگاه می کردم زخمی در بدنش نمی دیدم از آب بیرون آمد و رفت توی ایوان خونه زیر آفتاب دراز کشید .بعد که از خواب بیدار شدم هی گریه کردم تا بعد از چند روز خبر شهادت پسرم را برام آوردند.



