بیات علی اکبر فرزند محمدحسن
نیروی انتظامی جمهوری اسلام ایران ( فراجا )
شهید علی اکبر بیات
شهید علی اکبر بیات
نام : علی اکبر
نام خانوادگی : بیات
نام پدر : محمدحسن
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1338/03/15
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1364/03/24
محل شهادت : بروجرد
درجه : ستوان سوم
نوع استخدام : کادر شهربانی
تاریخ شهادت : 1364/03/24
استان حادثه : لرستان
محل شهادت : بمباران بروجرد
آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد
زندگینامه
شهید مدافع وطن علی اکبر بیات، 15 خرداد 1338 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدحسن و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به علت فقر مالی و مشکلات خانوادگی از ادامه تحصیل بازماند. برای انجام خدمت به معیشت خانواده خود بی نهایت سعی و تلاش را به کار گرفت.
با شروع جنگ تحمیلی و تهاجم رژیم بعثی به میهن اسلامی مدتی هم برای دفاع از میهن اسلامی در جبهه حضور داشتند.
در سال 1359 در شهرستان بروجرد تشکیل خانواده داد و صاحب یک پسر شد. در همان سال به استخدام شهربانی درآمد و به خدمت به مردم و همنوعان خود پرداخت. ایشان فردی با صداقت و با پشتکار، در نظم و امنیت شهر نقش موثری ایفا نمود.
سرانجام در روز ببست و چهارم خرداد ماه سال 1364، در بمباران هوایی خیابان تختی شهر بروجرد بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
طواف نیابت (نقل از همسر شهید)
شهید فردی مهربان و دلسوز و با تقوا بود همیشه در همهی کارهای خیر پیش قدم میشد. چون از کودکی مادرش را از دست داده بود همیشه نسبت به خواهر و برادرانش احساس مسولیت میکرد. ایشان پسر عمه خودم بود. یادم هست که یک روز قبل از شهادتش روز پنجشنبه بود و روزهای پنجشنبه به زیارت اهل قبور می رفتیم، آن روز هم رفتیم. چون خیلی به مادرش علاقه داشت چون مادرش در سن جوانی ( 30 سالگی ) فوت شده بود. هر وقت که میرفتیم ایشان زودتر از من از سر مزار مادرش بلند میشد، اما آن پتج شنبه آنقدر نشست و با مادرش درد و دل کرد که انگار واقعاً با او صحبت میکند.
پدرم خیلی شهید را دوست داشت ایشان هم خیلی علاقه به پدرم داشت. خانه پدر و مادرم، سر راه او بود همیشه موقع رفتن به محل کار، سری هم به آن ها میزد و احوال پرسی میکرد بعد به سر کار میرفت. اما صبح روز شهادتش پدرم میگفت خیلی سریع با ماشین از جلوی من گذشت و فقط یک بوق زد که من خیلی تعجب کرده بودم.
ایشان همیشه به خوابم میآید، هر بار هم که میآید به من میگوید که: من زندهام و شما را میبینم. بعد از شهادت ایشان چون من و فرزندم تنها بودیم مجبور شدم که یک طبقه از منزلمان را اجاره بدهیم.
شهید روز قدس بود که به شهادت رسید، که چند هفته قبل از شروع شدن ماه مبارک رمضان را هم روزه گرفته بود و یک ماه رمضان را هم که همیشه روزه میگرفت در این ماه آنقدر با خالق خودش راز و نیاز میکرد. و به خدا نزدیک شده بود که فکر میکرد هر چه از خدا میخواست به او میداد، فکر میکنم خودش خواسته بود که پیش مادرش برود. قبل از شهادتش به من گفته بود که اگر زمانی برای من اتفاقی افتاد میخواهم که پیش مادرم به خاک سپرده شوم، که همین طور هم شد.
پدر شهید که به مکه مشرف شده بود میگفت در هنگام طواف، فکر میکردم که علی هم کنار من است و با من در حال طواف است که بعد از طواف خودم چندین بار برای شهید طواف کردم.