شهدای بمباران :: شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










۴۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای بمباران» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۲:۳۶ ب.ظ

موسی پور عبدالرحمن فرزند عبدالرحیم

شهید عبدالرحمن موسی پور

شهید عبدالرحمن موسی پور

نام : عبدالرحمن

نام خانوادگی : موسی پور

نام پدر : عبدالرحیم
نام مادر : کشور

محل تولد : بروجرد

تاریخ تولد : 1298/12/01

شغل : بزاز

تاریخ شهادت: 1366/12/30

محل شهادت : بروجرد

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6618959

زندگینامه

در روز اول اسفند ماه سال 1298 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عبدالرحیم، فروشنده بود و مادرش کشور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. پارچه فروش بود. سال 1322 ازدواج کرد و صاحب شش پسر و دو دختر شد.

در روز سی ام اسفند ماه سال 1366 ، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شکم و پا، شهید شد. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

دخترش فریبا موسی پور و پسرش محمدرضا موسی پور و نوه هایش راضیه موسی پور و محمد موسی پور نیز همراه او به شهادت رسیده اند.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 625.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۴ ، ۱۴:۳۶
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ

موسی پور راضیه فرزند علیرضا

شهیده راضیه موسی پور

شهیده راضیه موسی پور

نام: راضیه

نام خانوادگی: موسی پور

نام پدر : علیرضا
نام مادر : معصومه

تاریخ تولد : 1358/03/18

محل تولد : بروجرد

شماره شناسنامه : 141

محل صدور : بروجرد

شغل : دانش آموز سوم ابتدایی

تاریخ شهادت : 1366/12/30

محل شهادت : بمباران بروجرد

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6618957

زندگینامه

در روز هجدهم خرداد ماه 1358 ، در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش علیرضا، کارمند فروشگاه بود و مادرش معصومه نام داشت. دانش آموز سوم ابتدایی بود.

در روز سی ام اسفند ماه 1366 ، در بمباران هوایی بروجرد بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

پدربزرگش عبدالرحمن موسی پور و عمه اش فریبا موسی پور و عمویش محمدرضا موسی پور و برادرش محمد موسی پور نیز همراه او به شهادت رسیده اند.

 

شرح روز شهادت از زبان مادر شهید
در محفل گرم و صمیمانه خدمت پدر و مادر شهیدان راضیه و محمدرضا موسی پور شرف حضور یافته و سر صحبت را پیرامون فرزندان شهیدان آغاز نمودیم .

مادر این دو شهید چنین آغاز کرد معصومه جمشیدی هستم مادر راضیه و محمد که در اسفند 1366 به همراه چند تن دیگر از اعضای خانواده مان بر اثر بمباران به شهادت رسیدند .

من چون خودم در بمباران مجروح شدم (30%) نمی توانم زیاد صحبت کنم آن ها ثمره ی زندگی من بودند دست روزگار آن ها را از من جدا کرد ولی خدا را شکر می کنم اگر چه عمر انها خیلی کوتاه و کم بود ولی زندگی پر بار و خوبی داشتند و همه از آن ها به خوبی یاد می کنند.

اواخر اسفند 1366 بود که من و همسر و دو فرزندم از اصفهان به بروجرد آمدیم خانه ما آن موقع در اصفهان پایگاه هوایی بود چون همسرم کارمند نیروی هوایی بود راستش اصلا فکر نمی کردم چنین اتفاقی بیفتد ما برای سرکشی به خانواده همسرم و خودم به بروجرد آمدیم .

راضیه کلاس سوم بود تازه جشن تکلیف برایش گرفته بودیم خدا می داند یک بار نمازش قضا نشده بود بعد دوباره نماز خواند متوجه شدم که نماز امام زمان می خواند گفتم راضیه تو یه این موقع چه وقت خواندن نماز امام زمان است مگر نمی دانی همه جا را بمبارن می کنند آن شب راضیه اصلا حرفی نزد الان فکر می کنم فهمیدم که آن ها بچه هایی به آن کوچکی آسمانی و خدایی بودند روح بزرگ آن ها گنجایش زمین را نداشت .

خاطره از شهید راضیه موسی پور به نقل از پدر شهید

روز 30 اسفند سال 1366 بود که همگی در منزل پدرم جمع شده بودیم صدای آژیر بلند شد من بچه ها را جمع کردم چند بار آن ها را صدا کردم همسرم در اتاق جفتی مشغول جمع آوری وسایل بود خواهرم در پایین مشغول بستن پنجره ها و درها بود من، پدر، مادر، برادر، خواهر، خواهر زاده و دو فرزندم در طبقه ی بالا بودیم و من نمی دانم چه شد پدر؛ برادر، خواهر، خواهرزاده و دو فرزندم در بمباران به شهادت رسیدند خودم ، همسرم ، مادرم و خواهر کوچکم نیز به شدت مجروح شدیم .خوب خواست خدا این بود.

چند دقیقه قبل از بمبارن طبق سنت های گذشته بچه ها همگی دور پدر و مادر جمع شده بودند یکی یکی بچه ها آمدند راضیه، محمدرضا، خاطره و....پدر را بوسیده و از اتاق بیرون می رفتند خدا می داند با چه شوق و عشقی آن ها را می بوسید و در آغوش می گرفت و به آن ها عیدی می داد غافل از اینکه جمع صمیمی و گرم ما را از هم پریشان می کند اگر چه داغ فرزند ، پدر، برادر، خواهر و عزیزان بسیار سخت و درد ناک است ولی ما راضی به رضای خدا هستیم خصوصا در مورد بچه ها چون الان خیلی خوب فکر می کنم از روحیات و حالات آن ها می فهمم که آن ها زندگیشان متعلق به خودشان نبوده است خداوند امانتی به ما داده که خودش در روز، ساعت و لحظه ای که مقرر داشته امانتش را از ما گرفته و خدا را شکر می کنم که این امانت ها را پاک و پاکیزه نگه داشته و به او تقدیم کردیم اگر چه جنگ خانه و خانواده یمان را از هم گسیخت فرزندانمان را از ما گرفت ولی چه می توان کرد هر چه خدا که بخواهد همان می شود .

خاطرات مربوط به شهید راضیه موسی پور به نقل از مادر شهید

من خود در بمباران مجروح شدم نمی توانم زیاد صحبت کنم آن ها ثمره زندگی من بودند دست روزگار آن ها را از من جدا کرد ولی خدا را شکر می کنم اگر چه عمر آن ها خیلی کوتاه و کم بود ولی زندگی پر باری و خوبی داشته اید و همه از آن ها به خوبی یاد می کنند.اواخر اسفند 1366 بود که من و همسر و دو فرزندم از اصفهان به بروجرد آمدیم.راستش اصلاً فکر نمی کردیم چنین اتفاقی بیفتد.ما برای سرکشی به خانواده همسرم و خودم به بروجرد آمدیم راضیه کلاس سوم بود تازه جشن تکلیف برایش گرفته بودیم خدا می داند یکبار نمازش قضا نشده بود ناگهان رنگ از رخسارش پریده شد سیل اشک از چشمانش سرازیر شد گریه امانش را نمی داد و با صدایی لرزان گفت: آن شب که این حادثه پیش آمد ما خانه عمه راضیه مهمان بودیم همان شب بمباران شد و تصمیم گرفتیم که به خانه مادر بزرگ بچه ها برویم به خانه خواهر شوهرم که آمدیم چند لحظه متوجه نبود راضی شدم به دنبالش گشتم دیدم که دارد وضو می گیرد آمد و مشغول خواندن ما شد. دوباره نماز خواند و متوجه شدم که نماز امام زمان می خواند گفتم راضیه توی این موقع آخر بمباران چه وقت خواندن نماز امام زمان است. مگر نمی دانی همه جا را بمباران می کنند. آن شب راضیه اصلاً حرفی نزد.هیچ چیزی حتی کلمه ای حرف نزد. واقعیت این است که من فقط ناراحت این هستم که چرا آن شب این حرف را به راضیه زدم.الان که فکر می کنم می فهمم که آن ها بچه ها به آن ها کوچکی آسمانی و خدایی بوده اند روح بزرگ آن ها گنجایش زمین را نداشته اند خوب این قشنگ ترین خاطره ای است که از او دارم اگر چه لحظه به لحظه زندگی با آن ها خاطره است.

پدر شهید نیز آهی سرد از سینه برآورده و سعی دارد که خود را آرام نشان دهد چنین ادامه می دهد: روز 30 اسفند سال 1366 بود که همگی در منزل پدرم جمع شده بودیم . منزل ما در خیابان شریعتی کوچه دو خواهران واقع بود. صدای آژیر بلند شد من بچه ها را جمع کردم چند بار آن ها را صدا کردم همسرم در اتاق جفتی مشغول جمع آوری وسایل بود.خواهرانم در پایین مشغول بستن در و پنجره ها بود . پدر و مادر برادر و خواهر و برادرزاده در بمباران به شهادت رسیدند. همسرم و مادرم و خواهر کوچکم نیز به شدت مجروح شدیم . چند دقیقه قبل از بمباران بچه ها دور هم جمع بودند و راضیه و خاطره و ....همه بودند . تا این که آن اتفاق افتاد و همه تدارکات ما برای عید را در هم فرو برد گل و سبزه و همه وسایلی که برای نوروز خریده بودیم داغ فرزند را دیدن بسیار سخت است و ما این سختی را چشیدیم..

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 625.
                                                          

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۴ ، ۱۴:۳۳
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۰ ق.ظ

موسوی بهرام فرزند أقاعلی

شهید بهرام موسوی

شهید بهرام موسوی

نام : بهرام

نام خانوادگی : موسوی

نام پدر : سیدعلی

نام مادر : منور

تاریخ تولد : 1338/03/01

محل تولد : بروجرد

شغل : سلاخ

تاریخ شهادت : 1365/10/22

محل شهادت : بروجرد

نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6535836

 

یکم خرداد 1338 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سیدعلی، کارگر بود و مادرش منور نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. قصاب بود. سال 1363 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد.

بیست و دوم دی 1365 ، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار شهدای شهرستان بروحرد واقع است.

منبع:
ــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 614.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۴ ، ۱۱:۳۰
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

موذن رحم خدا فرزند علی اکبر

شهید رحم خدا موذن

 

شهید رحم خدا موذن

نام : رحم خدا

نام خانوادگی : موذن

نام پدر: علی اکبر

نام مادر: خدیجه

تاریخ تولد : 1313/03/02

محل تولد : بروجرد

شغل : آشپز

محل شهادت : بروجرد

تاریخ شهادت : 1363/12/20

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری: 6313356
زندگینامه :

در روز دوم خردادماه سال 1313در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی اکبر (فوت 1316 ) فروشنده بود و مادرش خدیجه (فوت 1354 ) نام داشت. در حد دوره ابتدایی درس خواند. آشــپز بود. ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر شد.

در روز بیستم اسفند ماه سال 1363 در زادگاهش بر اثر حمالت موشکی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ــ  فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 555.
        

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۴ ، ۱۱:۵۳
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۳:۵۰ ب.ظ

منادی احمد فرزند محمد

شهید احمد منادی

شهید احمد منادی

نام : احمد

نام خانوادگی : منادی

نام پدر : محمد

تاریخ تولد : 1355/06/01

محل تولد : بروجرد

شغل : دانش آموز

تاریخ شهادت : 1365/10/20

محل شهادت : بروجرد

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6535543
یکم شهریور 1355 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمد، کارگر بود و مادرش منیر نام داشت. دانش آموز سوم ابتدایی بود.

بیستم دی  ماه سال 1365، در بمباران هوایی مدرسه فیاض بخش زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک  او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 611.
                           

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۱۵:۵۰
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

ممیوند فرزاد فرزند عزیزالله

شهید فرزاد ممیوند

شهید فرزاد ممیوند

نام : فرزاد

نام خانوادگی : ممیوند

نام پدر : عزیزالله

نام مادر : فرحناز

تاریخ تولد : 1359/11/26

محل تولد : بروجرد

شغل : دانش آموز اول ابتدایی

تاریخ شهادت : 1365/10/20

محل شهادت : بروجرد بمباران مدرسه شهید فیاض بخش

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6535540

 

زندگینامه

بیست و ششم شهریور ماه سال 1359 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عزیزالله، معلم بود و مادرش فرحناز نام داشت.دانش آموز اول ابتدایی بود.

بیستم دی ماه سال 1365 ، در بمباران هوایی مدرسه شهید فیاض بخش زادگاهش بر اثر ماندن زیر آوار و خفگی به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است


منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 611.
                           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۱۵:۴۵
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۱ ب.ظ

ممیوند آهو فرزند فتح اله

شهیده آهو ممیوند

شهیده آهو ممیوند

 

نام: آهو

نام خانوادگی: ممیوند

نام پدر: فتح الله
نام مادر: تاج حانم

تاریخ تولد : 1332/08/10

محل تولد : بروجرد

سن در هنگام شهادت: 33

شغل: خانه دار

تاریخ شهادت: 1365/10/22

محل شهادت: بروجرد

کد ایثارگری : 6536325

زندگینامه

مقام معظم رهبری می فرمایند : « زمان بجز خون شهیدان همه چیز را کهنه می کند . » به راستی که آنچه تمدن ها و فرهنگ ها را در زیر غبار خویش مستتر می کند گذر زمان است ، اما آیا همین توانسته است فرهنگی را که در کربلا به اوج خود رسیده نیز در غبار خویش پنهان کند و آیا توانسته است ایثار علمدار کربلا را با خود به دست فراموشی بسپارد؟ هرگز !

مگر غیر از این است که بعد از قرن ها هنوز نام آقا اباعبدالله (ع) و یارانش سرلوحه زندگی تمام آزادگان جهان است ، مگر غیر از این است که همه آزادگان جهان در برابر علمدار کربلا سر تعظیم فرود می آورند و به پای زینب کبری (س) می افتند و به صبرش اقتدا می کنند . آری ! این همان فرهنگی است که شهادتش می خوانند و جاودانگی با خود به همراه دارد ، فرهنگی که در آن هرگز فرسایش وجود ندارد .

شهید آهو ممیوند از شهدای گرانقدری است که هرگز در غبار زمان پنهان نشده است و تا تاریخ زنده است این نام بلند آوازه اوست که طنین جان می شود و باز همگان را به حق می خواند . روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

زندگی نامه شهید آهو ممیوند

دهم آبان 1332 ، در شهرستان بروحرد به دنیا آمد. پدرش فتح الله، کشاورز بود و مادرش تاج خانم نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. خانه دار بود. سال 1355 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد.
بیست و یکم دی 1365 ، در بمباران هوایی زادگاهش به شهادت رسید. تربت  پاک وی در در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد قرار دارد.

فرزندش محمد آقایی روزبهانی نیز شهید شده است.

 

وی در سال 1332 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد پدر او در روستا فردی متدین و مومن بود.

او در سن بیست سالگی با مردی با خدا و مومن ازدواج کرد و زندگی ساده ای داشتند .

او مادری دلسوز و مهربان بود و چون همسرش فرزندان دیگری نیز داشت، طوری با آن ها رفتار می کرد که کمبود مادر را حس نکنند او همیشه به بچه ها توصیه می کرد که حجاب خود را حفظ کنند و در انجام نماز و روزه کوتاهی نکنند روزی که او به شهادت رسید برای تشییع برادرزاده شوهرش به بروجرد آمده بود که اصرار داشت برای مراسم برود و به شوهرش می گفت که اگر مرا نبری پای پیاده از روستا می آیم .

سر انجام این مادر دلسوز در سن 33 سالگی در بمباران هوایی محمود آباد بروجرد در مورخه 1365/10/22 به شهادت رسید .

 


              

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۱۵:۴۱
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۳:۳۸ ب.ظ

ممتحن علی محمد فرزند حسن

شهید علی محمد ممتحن

شهید علی محمد ممتحن

نام : علی محمد

نام خانوادگی : ممتحن

نام پدر : حسن

نام مادر : اقدس

تاریخ تولد : 1331/12/02

محل تولد : بروجرد

شغل : کارگر

تاریخ شهادت : 1359/07/15

محل شهادت : بمباران هوایی جاده آبادان - اهواز

آرامگاه : جاویدالاثر - مرقئ یادبود گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 5910136

 

زندگینامه

دوم اسفند 1331 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حسن، هتل دار بود و مادرش اقدس نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز هتل دار بود.

پانزدهم مهر 1359 ، در بمباران هوایی جاده آبادان اهواز به شهادت رسید.  تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.

برادرش حسین ممتحن نیز به شهادت رسیده است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، جلد دوم ( ش - ی )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 1305

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۱۵:۳۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۳:۳۳ ب.ظ

ممتحن حسین فرزند حسن

شهید حسین ممتحن

شهید حسین ممتحن

نام : حسین

نام خانوادگی : ممتحن

نام پدر : حسن

نام مادر : اقدس

تاریخ تولد : 1331/12/02

محل تولد : بروجرد

شغل : کارگر

تاریخ شهادت : 1359/07/15

محل شهادت : بمباران جاده اهواز - خرمشهر

آرامگاه  :  جاویدالاثر - مرقد یادبود گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 5910136

 

زندگینامه

هفتم آبان 1335 در شهرستان آبادان به دنیا آمد.  پدرش حسن ، هتل دار بود و مادرش اقدس نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز هتل دار بود. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.

پانزدهم مهر ماه سال 1359 ، در بمباران جاده اهواز - خرمشهر به شهادت رسید.  تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، جلد دوم ( ش - ی )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 1305

 


                      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۱۵:۳۳
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
شنبه, ۹ آذر ۱۴۰۴، ۱۰:۲۷ ق.ظ

ملک نیا عبدالامیر فرزند احمد

شهید عبدالامیر ملک نیا

شهید عبدالامیر ملک نیا

نام : حسن

نام خانوادگی : ملک نیا

نام پدر : احمد

نام مادر : شوکت

تاریخ تولد : 1345/10/18

محل تولد : آبادان

تاریخ شهادت : 1364/03/24

محل شهادت : بمباران بروجرد

آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان دزفول

کد ایثارگری : 6405994

زندگینامه

در روز هفدهم دی ماه سال 1345 ، در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش احمد (فوت 1360 ) و مادرش شوکت(فوت 1364) نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته انسانی بود.

در روز بیست و چهارم خرداد ماه سال 1364 ، در بمباران هوایی بروجرد بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار شهدای شهرستان دزفول واقع است.

برادرش حسن ملک نیا نیز همراه او به شهادت رسیده است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، جلد دوم ( ش - ی )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 1301.

 

زندگینامه شهید عبدالامیر ملک نیا
به روایت برادر پاسدارش حاج حسین ملک نیا

به نام خدا

من حسین ملک نیا هستم برادر دو شهید ، ( شهید حسن ) و ( شهید عبدالامیر ) ملک نیا .

راوی : حاج حسین ملک نیا ( نفر وسط )

ما یک خانواده ­ی پر جمعیتی بودیم

دارای دو مادر و یک پدر

و حدود شش خواهر و پنج برادر. یعنی مجموعا یازده نفر خواهر و برادر.

چهار خواهر از مادر دیگری، از زن پدرم هستند.

و هفت فرزند از مادر خودم هستند. مادر من دارای پنج پسر و دو دختر بود زن­ پدر من چهار دختر داشت و همه­ ی ما در یک خانه زندگی می­ کردیم. و پدرم به نام « شاطر احمد » در آبادان لاین یک احمدآباد نانوایی داشت.

خب شرایط بسیار سخت بود پدرم و مادرم اصلیتشان اهل دزفول بودند و در سال 1323 اول خرمشهر آمدند و در خیابان نقدی ساکن شدند . من اون موقع هنوز به دنیا نیآمده بودم .من متولد 1338 هستم.

پدرم در خرمشهر در خیابان نقدی به شغل نانوایی اشتغال داشت و پس از گذشت چند سال، شاید حدود 5 الی 6 سال بعد، به آبادان آمدند و در لاین یک احمدآباد آبادان مغازه نانوایی خود را دایر کرد که الان طلا فروشی شده است .

ما همگی در یک خانواده زندگی می­ کردیم تا شروع جنگ هم برادرم حسن که حـرفه­ ی نانوایی ­گری را یاد گرفـته بود تا سال اول راهنمایی درس خوانده بود و ترک تحصیل کرده بود او به بابام کمک می ­کرد و در نانوایی کار می­کرد و البته مزد می­ گرفت

علی برادر بزرگم هم که الان در کرج زندگی می­ کند متولد 1335 است و من متولد 1338 هستم و شهید حسن ملک ­نیا متولد 1340 بود و شهید عبدالامیر ملک ­نیا متولد 1345 بود.

برادر دیگرم، کریم ملک ­نیا هم متولد 1352 یا 1353 هست و در زمان جنگ حدوداً هفت سال داشت.

دو خواهرم هم فکر می­ کنم متولد 1340 و 1342 باشند.

در آبادان من در حال تحصیل بودم علی برادرم در نانوایی کار می­ کرد و مغـازه­ داری می­ کرد . حسـن برادرم هم نان پهـن می­ کرد و به پدرم کمک می­ کرد

پدرم چون دنبال نان حلال بود بود. سختش بود دو تا همسر و 11 فرزند مادر مادرم هم پیش ما بود مادر پدرم هم پیش ما بود یک خانواده حدود 14 – 15 نفره بودیم و شرایط اقتضا می کرد که ماها در کنار پدر باشیم. اون زمان دستگاه نانوایی دورانی بود و من هم نان پهن می­ کردم اما فقط در تابستان­ ها. چون دانش ­آموز رشته­ ی ریاضی ­ـ فیزیک بودم و درسم خیلی سخت بود و نمی­ توانستم در نانوانی کمک کنم و برایم دشوار بود مگر اینکه تحصیل کنم .

شرایط به همین گونه گذشت تا جنگ شروع شد برادرم علی قبل از جنگ ازدواج کرده بود و در خانه­ی خودمون زندگی می ­کرد بعد از شروع جنگ شرایط آبادان به دلیل بمباران­­ ها از نظر وضعیت امنیتی وحشتناک بود و آبادان فاصله ­اش تا عراق یک رودخانه ­ای به نام اروندرود هست و شهر آبادان یک شهر مرزی محسوب می­شود و شهر آبادان جبهه حساب می ­شود من تصمیم گرفتم که همه را به اصفهان بفرستم توسط یک کرایه­ نشینی که اهل اصفهان بود و مدتی در آبادان در طبقه­ ی بالای منزل ما ساکن بود ، همه را به اصفهان فرستادم و در شهری به نام دولت ­آباد ساکن شدند و من خودم در آبادان ماندم و دفاع کردم .

با شروع جنگ تحمیلی نانوایی پدرم تعطیل شده بود

یک ماه قبل از جنگ یکی از خواهران تنی خودم ازدواج کرده بود و برادرم هم در همان یک ماه قبل ازدواج کرده بود

من همه ­ی خانواده برادرها و خواهرهایم و مادرها را با اتوبوس به اصفهان فرستادم و در خانه ­ی همان شخصی که قبلا کرایه­ نشین ما بود، سکونت کردیم

من هم در آن شرایط آبادان که وضعیت نان بسیار بغرنج و خاص بود در آبادان نانوایی کردم و بعد که مقداری شرایط در آبادان هموار شد و شرایط دفاع بهتر شد و توانستیم یک مقداری بر مشکلات جنگ فائق بشویم، من لباس رزم پوشیدم و در بسیج ثبت نام کردم .

برادر شهیدم حسن در همان دو سه ماه اول جنگ، سرباز شد و به خدمت سربازی رفت و برادر دیگرم عبدالامـیر در دولت ­آباد در مدرسه ثبت نام کرد و به مدرسـه رفت. او یکی از بهـترین دانش­آموزان بود از نظر درسـی دانش ­آموزی بسیار درسخوان بود و بسیار ساکت بود و من می­ دانم اگر الان زنده بود می­ توانست دکترای یک رشته ­ای را داشته باشد.

کریم برادرم هم که اون موقع کلاس پنجم ابتدایی بود در همان دولت آباد در مدرسه ثبت نام کرد الان برادرم کریم دکترای اقتصاد دارد و ازدواج کرده و در لواسان تهران زندگی می ­کند

من در آبادان در تاریخ چهارم اردیبهشت سال 1360 از ناحیه­ی دست چپ در آبادان ترکش خوردم و مجروح شدم و از ناحیه دست چپ کاملاً معلول شدم.

راوی : حاج حسین ملک نیا ( هنگام مجروحیت )

در بیمارستان­ های تهران بستری شدم در اوج ترورهایی که سال 1360 در تهران صورت می گرفت که شرایط خاصی بود که ربطی به موضوع فعلی این صحبت­ ها نمی ­تواند داشته باشد و باید در مورد آنها مجزا صحبت بشود.

پدرم در تاریخ هفتم دی ماه سال 1360 بعد از تقریباً 9 ماه پس از مجروحیت من، فوت کرد و در همان دولت آباد تشییع شد.

پس از فوت پدرم، بعد از عملیات فتح المبین که سایت­ های موشکی 4 و 5 را گرفته و آزاد کردند ئ دشمت را به عصب راندند، قرار بر این شد که به خاطر اینکه من راحت ­تر بتوانم به مادرها و برادرها و خواهرهایم بتوانم سر بزنم. خانواده را به دزفول بیاوریم . حسن اون موقع هنوز سرباز بود و امیر محصل بود.

بچه­ ها را به دزفول آوردیم. اما وضعیت حمله ­های موشکی به دزفول، ما را وادار کرد که تا به بروجرد هجرت کنیم. علت اینکه بروجرد انتخاب شد این بود که چون زن­ پدر من سن­ اش از مادر من بالاتر بود ، هر چهار خواهر ناتنی ­ام، از ما بزرگ تر بودند و قبل از شروع جنگ، همه­ ی آنها ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بودند.

خواهران ناتنی ­ام از همه ­ی بچه­ های مادر من بزرگ تر بودند یکی از خواهرهای ناتنی ­ام خرمشهر بود و شوهرش دبیر بود که بعد به شیراز رفتند. یکی از خواهران من اهواز بود و شوهرش در اداره دارایی کار می­ کرد یکی از خواهران من در میان­کوه بود و شوهرش کار آزاد داشت و یک خواهر من هم همسر بروجردی داشت و همسرش خیاط بود. چند سال هم در آبادان احمدآباد لاین یک خیاطی می ­کرد. و بعد تصمیم گرفت که بروجرد برود و در همان جا ساکن شود .

من به دلیل اصرار خواهرم از بروجرد، تصمیم گرفتم که خانواده را به بروجرد ببرم. قبلاً بروجرد اینطور نبود و نسبت به آن زمان جنگ شهر بروجرد بسیار رشد داشته است .

خواهر من در آخر خیابان بهار کوچه­ ی پیکان ساکن بود. و بعد ما در همان حوالی ساکن شدیم.

پس از فوت پدرم من ازدواج کردم و پس از انجام معالجات، در نوروز سال 1361 به آبادان برگشتم و خواهر و برادرهایم را در بروجرد گذاشتم و هر بیست روزی یکبار به آنها سر می ­زدم. چون من پاسگاه زید بودم.

راوی : حاج حسین ملک نیا ( ایستاده نفر چهارم از سمت راست )

پس از مدتی خدا به من هم یک دختر عنایت کرد. حسن خدمت سربازی را تمام کرد و به بروجرد آمد و با یکی از دختران اقوام ازدواج کرد و حسن هم در کنار همه ­ی خواهران و برادرانم در همان جا یک اطاق گرفت و ساکن شد. خانم من هم در غیاب من با مادرم زندگی می­ کرد .

زندگی به همین نحوه ادامه پیدا کرد تا اردیبهشت ماه سال 1364 که خانم حسن هم باردار بود مادرم از نظر جسمی شرایط خوبی نداشت یک مقداری کمر درد گرفته بود. همسر حسن مادرم را به یک بهداری می­ برد در بهداری هنگامی که منتظر هستند تا نوبت شان بشود در همان جا مادرم بیهوش می ­شود و از صندلی به زمین می افتد و فوت می ­کند. همسر حسن هم شوکه می­شود و همـراه با جیغ و داد، بی­تابی می ­کند و متاسفانه منجر به سقط جنین او می ­شود.

در هر حال؛ مادرم را در گلزار شهدای دزفول دفن کردیم چون مادرم دزفولی بود زن پدرم دزفولی بود پدرم دزفولی بود.

قرار بر این بود که همه­ ی خانواده بعد از چهلم مـادرم، بروجـرد را ترک کنیم و دوباره به دزفـول برویم و در دزفـول زندگی کنیم. خـواهر و برادرهایم می­ گفتند چون در بروجرد همسایه ­ها مادرم را می­­ شناختند، بهتر است بگذاریم تا مراسم چهلم مادرم بگذرد و بعد به دزفول برویم. ما هم منتظر بودیم تا پس از چهلم مادرم به دزفول برگردیم. دو روز مانده به چهلم مادرم، روز قدس بود.

 

عادتشون شده بود؛ از بچگی همه جا با هم می رفتند: عید دیدنی، تفریح، بازی، عروسی، عزاداری!

و سرانجام موشک باران آن روز قدس در بروجرد در ۱۱۰۰ کیلومتر آن سوتر از قدس شریف ، حسن و امیر روزه دار را در روز چهلم مادرشان آسمانی کرد!

پیکر سوخته ی امیر و لباس های حسن که دیگر بدنی برای تدفین نداشت، در کنار هم تا ابد در گلزار شهدا آرمیدند!

روز 24 خرداد سالروز شهادت شهیدان حسن و عبدالامیر ملک نیا است.

شادی روح مطهرشان صلوات

 

تصویر مرقد مطهر شهید عبدالامیر ملک نیا

 

 

تصویر مرقد مطهر شهید حسن ملک نیا

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۴ ، ۱۰:۲۷
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.