گودرزی محمد فرزند امیر
شهید محمد گودرزی

شهید محمد گودرزی
نام : محمد
نام خانوادگی : گودرزی
نام پدر : امیر
تاریخ تولد : 1339/04/01
محل تولد : بروجرد
شغل : کارمند جهاد سازندگی
تاریخ شهادت : 1362/10/15
محل شهادت : جفیر
آرامگاه : گلزار شهدای روستای توده زن بروجرد
کد ایثارگری : 6221602
زندگینامه
یکم تیر 1339 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش امیر، کشاورز بود و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارمند جهاد سازندگی بود. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.
پانزدهم دی 1362 ، در جفیر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 539.
شهید محمد گودرزی فرزند امیر در سال 1339 در روستای توده زن از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. پس از دوران طفولیت در روستا تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و پس از آن به علت فقر مادی نتوانست به درس خواندن ادامه دهد و در کار کشاورزی با پدرش همکاری می کرد و چون وضع کشاورزی در آن زمان خوب نبود بنابراین برای امرار معاش مجبور شد که به شهرهای مختلف جهت کار برود.
ایشان با آنکه آن زمان از نظر سنی کوچک بود ولی روحی بزرگ داشت و در کارهای سنگین کشاورزی به افرادی که توانایی کار کردن را نداشتند کمک می کرد.
از نظر اخلاقی بسیار متین وخوش اخلاق و با دوستانش مهربان و همراز بود.
در زمان تظاهرات ذوق سرشاری برای شرکت در تظاهرات داشت تا اینکه زمان انقلاب فرا رسید و پس از مدت ها شرکت در تظاهرات و سرانجام پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی اهواز همراه با برادر بزرگترش مشغول فعالیت گردید.
آن زمان که در اهواز بود پیوسته اصرار داشت که به جبهه برود ولی پدرش با خواسته ی او مخالف بود و حتی راضی نبود که به خدمت سربازی هم برود.بارها به پدرش می گفت که باید به سربازی برود ولی پدرش جواب منفی می داد تا اینکه بدون اطلاع پدرش در ستاد پشتیبانی اهواز ثبت نام کرد و عازم جبهه گردید.
سرانجام در روز بیست و هشتم آذر ماه سال 1362 در جبهه ی جفیر توسط خمپارة دشمن از ناحیه ی شکم، بازو و ران مجروح و به بیمارستان اهواز منتقل می شود و پس از عمل جراحی در اهواز او را به بیمارستان قائم مشهد منقل می کنند تا اینکه در روز پانزدهم دی ماه سال 1362 بر اثر جراحات وارده به درجه ی رفیع شهادت نائل می گردد.
روحش شاد
نقل خاطری یک شهید از شهید دیگر
در طول 13 و چند سال میلیون ها تن با زنده نگاه داشتن و خاطره از حماسه ی شهدای کربلایی و پایداری از اسلام گِرد هم آمده اند و اشک ریخته اند و هزار انسان را در پایداری خاطره ی آن کشته شده و کشته اند و این بار نوبت به نسل جوان و انقلابی ایران اسلامی و سربازان واقعی امام زمان عجل الله و تعالی فرجه الشریف واقعی خمینی کبیر رسید که با جان و مال و خود از انقلاب اسلامی حفاظت و با خون خود درخت اسلام را آبیاری می نمایند و در جبهه های حق علیه باطل حماسه ها آفریده اند که به حق شیعیان واقعی حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) بودند که ادامه دهندگان وارثان راه ثارالله بودند و ما نیز دست دعا به درگاه خداوند مهربان دراز می کنیم و استجابت دعا می طلبیم که ما را از رهروان واقعی شهیدان اسلام و انقلاب اسلامی قرار دهد از جمله شهدای گمنام مثل حماسه ساز جبهه های جنوب و گرم خوزستان و از دلاوران عرصة دفاع مقدس اسلامی سازندگی واحد مهندسی از خوزستان ستاد کربلا جهادگر شهید برادر محمد گودرزی دانست .
شهید محمد گودرزی در سال 1361 در روستای توده زن از توابع شهرستان بروجرد متولد گردید و در خانواده ای مذهبی رشد یافت. وی ماه ها در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند و در عرصه ی نبرد شرکت کردند و این بار توفیقی حاصل شد و اینجانب شیر محمد صارمی همراه ایشان به جبهه اعزام شدم که در منطقه ی خیبر مستقر بودند و در مقر شهید کشتکار واحد مهندسی رزمی ستاد کربلا جهاد سازندگی خوزستان مشغول خدمت شدیم و خاطره ای که از شهید محمد گودرزی نقل می کنم و در رابطه با حس مسئولیت پذیری و خدمت به انقلاب و جبهه می باشد که شهید نسبت به انقلاب و جنگ احساس مسئولیت می کردند و انسانی معتقد بودند.
شهید محمد گودرزی در حضور در جبهه و جنگ و نبرد علیه دشمنان احساس مسئولیت و تعهد می کردند
به خاطر دارم که در دیماه سال 1362 که اینجانب شیر محمد صارمی همراه شهید محمد گودرزی از جبهه به مرخصی آمده بودیم و در روستا بودیم که مادر بزرگ شهید فوت کردند و با توجه به اینکه احساس می شد باید شهید حداقل چند روزی را در روستا بماند و مراسم ترحیم را برگزار نماید، اما شهید محمد گودرزی حضور در جبهه را واجب تر از ماندن در مراسم ترحیم می دانستند و می گفتند که نیاز است که ما در جبهه باشیم و نیاز به راننده ی بلدوزر و دستگاه های دیگر می باشد و بستگان شهید هم هر چه اصرار کردند که حداقل چند روزی رفتن به جبهه را به تأخیر بیندازد ولی شهید قبول نکردند.
با توجه به اینکه در فصل زمستان و در دی ماه همین سال 1362 برف سنگینی باریده بود و ما در روستا بودیم و راه بسته بود و فاقد وسیله ی نقلیه بودیم با اصرار شهید محمد گودرزی مسافت 6 کیلومتری روستای توده زن را تا رسیدن به جادة آسفالت پیاده پیمودیم و شب بعد به طرف اهواز حر کت کردیم و روز بعد هنگام نماز ظهر به مقر شهید کشتکار در منطقه خیبر رسیدیم.
بعد از نماز و ناهار شهید محمد گودرزی حرف هایی می زدند و حرکاتی انجام می دادند که گویا از شهادت خود خبر داشتند و به حمام رفتند و من به شهید گفتم که ما تازه رسیده ایم چرا حمام می روی گفت مستحب است که جلو می رویم غسل شهادت کنیم و دیگر اینکه بنده چفیه ای را که آن شب از جهاد گرفته بودم و به گردن داشتم از من گرفت، اما بعد از ساعتی در جوار مرقد ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا علیه اسلام جام شهادت را نوشیدند و همچون مولایش علی ابن موسی الرضا در دیار غربت به شهادت رسیدند و خداوند ما را قدردان زحمات و خون شهیدان اسلام و انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی قرار دهد و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت می نمایم.
با کمال تشکر و السلام علیکم و رحمه الله برکاته



