یارمحمدی حجت الله فرزند محمدرضا
شهید حجت الله یارمحمدی

شهید حجت الله یارمحمدی
نام : حجت الله
نام خانوادگی : یارمحمدی
نام پدز : محمدرضا
نام مادر : خانم سلطان
تاریخ تولد : 1315/04/09
محل تولد : بروجرد
شغل : بنا و معمار
رسته : بسیجی
تاریخ اسارت : 1361/04/25
تاریخ شهادت : 1361/09/20
محل شهادت : اردوگاه موصل عراق
آرامگاه: گلزار شهدای روستای جوراب از توابع شهرستان ملایر
کد ایثارگری : 6132952
زندگینامه
در روز نهم تیر ماه سال 1315 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدرضا و مادرش خانم سلطان نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. بنا و معمار بود. سال 1338 ازدواج کرد و صاحب شش پسر و سه دختر شد.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز بیست و پنجم تیر ماه سال 1361 ، در مناطق جنگی کردستان به اسارت درآمد و بر اثر عوارض ناشی از آن در اردوگاه اسرا عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه باقی ماند و در روز اول فروردین ماه سال 1381 پس از تفحص، در گلزار شهدای روستای جوراب از توابع شهرستان ملایر به خاک سپرده شد.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان همدان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1393، صفحه 820.

روایت احمد سیاوشی جانباز و آزاده ملایری از آخرین لحظات حیات شهید
شهید «حجت الله یارمحمدی» نهم تیر 1315 در شهرستان بروجرد متولد شد. در سال 1338 ازدواج کرد و صاحب شش پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و بیست و پنجم تیر 1361 به اسارت نیروهای عراقی درآمد. در اردوگاه موصل به شهادت رسید و پیکرش در آنجا به خاک سپرده شد. اول فروردین 1381 پس از تفحص در گلزار شهدای روستای جوراب از توابع ملایر به خاک سپرده شد.
احمد سیاوشی جانباز و آزاده ملایری آخرین لحظات حیات شهید «حجت الله یارمحمدی» در کنار ایشان بوده و لحظه پرواز این شهید غریب را روایت میکند: 17 ساله بودم که برای اولین بار به جبهه اعزام شدم، بار دوم سال 1361 بود که قرار بود در تیپ ثارالله به فرماندهی شهید والامقام «قاسم سلیمانی» در عملیات رمضان باشم.
پدرم راضی به رفتنم نبود و میگفت شما دِین خود را به جبهه ادا کردید ولی شوق حضور در رزمندگان بالی شده بود برای پرواز در آسمان شهادت و جهاد پس با استناد به فرمایشات امام راحل و احادیث روانه جبهه شدم.
در عملیات رمضان سه تیپ با نیروهایشان حضور داشتند و هدف تصرف بصره بود که در حرکتی غیرمنتظره این عملیات با شکست مواجه شد و بسیاری از رزمندگان به شهادت رسیدند. در کنار من شهیدان «مصطفی مالمیر» و «نورخدا کاکاوند» به شهادت رسیدند و بنده نیز به اسارت نیروهای بعثی درآمدم.
پس از اسارت به بصره رفتیم که در این شهر هلهله و شادی و شعف عراقی ها از شکست ما دیده میشد و پس از آن به اردوگاه موصل رفتیم، در این اردوگاه رفتار با اسرای ایرانی بسیار بد بود به طوری که در یکی از روزها چند تن از اسرا را برای شکنجه به خارج از اردوگاه بردند و سایر اسرا در مخالفت این رفتار دست به اعتصاب غذا زدند، آنها حتی با نمازخواندن ما نیز مخالف بودند و از هر فرصتی برای شکنجه اسرا استفاده میکردند.
هشتم آذرماه 1361 روز پراتفاقی برای اردوگاه موصل بود چراکه همه اردوگاه متحد شده و پنجرههای اسایشگاهها را درآورده و هزار و 400 نفر در حیاط دورهم جمع شدند و اختیار اردوگاه را به دست گرفتند، همگی شعار می دادند و تصمیم برآن شد که در حیاط اردوگاه نماز جماعت اقامه شود، صف ها بسته شد و نماز ظهر به جماعت خوانده شد، پس از پایان نمار به یکباره درب های ورودی اردوگاه باز شد و کماندوهای مجهز وارد کار شدند و همه را به باد کتک گرفتند و در این میان شعارهای مرگ بر صدام با نالههای مجروحان درهم تنیده شده بود، در این درگیری بالغ بر 800 نفر مجروح و یا شهید شدند که یکی از شهدا شهید «حجت الله یارمحمدی» بود که در اثر ضربههای ناجوانمردانه بعثیها به شهادت رسید.
بسیاری از اسرا در آن اتفاق مجروح و تعدادی به شهادت رسیدند که متاسفانه اسامی همه شهدا را به یاد ندارم، عصر آن روز پیکرهای غرق در خون شهدا به بیرون آسایشگاهها برده و ما دیگر از سرنوشت آنها بی خبر شدیم.



