معظمی گودرزی احمد فرزند عزت الله و خرامان

نـیـروی زمـیـنـی ارتـش
شـهـیـد احمد معظمی گودرزی

شهید احمد معظمی گودرزی
نام : احمد
نام خانوادگی : معظمی گودرزی
نام پدر : عزت الله
نام مادر : خرامان
تاریخ تولد : 1339/03/05
محل تولد : بروجرد
سن هنگام شهادت : 21 سال
شغل : سرباز
سازمان : نزاجا
تاریخ شهادت : 1361/02/20
محل شهادت : تنگه ی چزابه
تاریخ تفحص : 1361/05/25
آرامگاه : گلزار شهدای روستای گلچهران بروجرد
کد ایثارگری : 6223656
زندگینامه
در روز پنجم خرداد ماه سال 1339 ، شهید احمد معظمی گودرزی، در روستای گلچهران از توابع شهرستان بروجرد در خانوادهای مومن و متدین به دنیا آمد. پدرش عزت الله، کشاورز بود و مادرش خرامان نام داشت.
به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در روز بیستم اردیبهشت ماه سال 1361، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش در منطقه بر جای ماند. عاقبت پس از سه ماه، پیکر پاکش تفحص شد و در روز بیست و پنجم مرداد ماه سال 1361 به بروجرد منتقل و در روز بیست و ششم مرداد ماه سال طی مراسم باشکوهی پیکر پاک و مطهر این شهید سرافراز ، در روستای گلچهران بروجرد تشییع شد و تربت پاک او در گلزار شهدای روستای گلچهران بروجرد، زیارتگاه اهالی مومن و شهیدپرور روستای گلچهران و خیل عظیم امت حزب الله شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 598.
وصیتنامه شهید احمد معظمی گودرزی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سپاس خدا را که در مرا نعمت سلامت عطا فرمود. سپاس خدا را که در خانواده اى مذهبى بدنیا آمده ام. سپاس خدا را که در سن جوانى با شور و هیجان انقلابى مردم مستضعف و مسلمان ایران مواجه و از انحراف مصون ماندم. سپاس خدا را که بینش بمن عطا کرد تا اسلام را برگزینم و احکام آن را عمل نمایم.
بار خدایا از تو مى خواهم که گناهانم را ببخشى و مرا از لغزشهاى دنیایى مصون بدارى و از تو مى خواهم که از عمرم بکاهى و بر یک لحظه عمر رهبر و امام عزیزمان بیفزایى. چون او بحق نایب امام زمان (عجلاللهفرجه) و حـــامى قرآن و ابراهیم دوران و بت شکن زمان مى باشد و او را براى ملل مستضعف جهان تا انقلاب حضرت مهدى (عجلاللهفرجه) نگهدارى.
بار الها جوان بودم گناه کردم نعمت دادى تا سپاس کردم. سلامتى عطا کردى شکر نکردم و اسلام و قرآن را فرستادى با ناطق آن از آن اطاعت نکردم. رهبرى دور اندیش و با تقوا فرستادى باز خواب بودم . ... نمودم مردان صالح و پاک و با تقوا را الگو قرار دادى درس عبرت نگرفتم. گناهم بس زیاد است. نمى دانم چه بگویم تو بخشنده اى.
بار الها بحق شب زنده داران تاریخ به حق صالحان زمان و بحق کشته شدگان راه حق مرا از لغزشها و سرپیچی از دستورات محفوظ بدار و ( به راه راست هدایت فرما و مرا جزء سربازان اسلام قرار ده و شهادت را نصیبم گردان).
سخنى با پدر و مادر عزیز و از جان عزیزترم دارم.
نمى دانم چه بگویم. زبان قادر به گفتن نیست و قلم از نوشتن عاجز است. من در طول زندگى فرزند خوبى براى شما نبودم و آرزوهاى شما را نتوانستم برآورده کنم و در طول زندگى آنقدر شما را آزردم که نمى توانم پوزشى بطلبم و فقط از خداى بزرگ براى شما اجر و پاداش خواهانم. شما امانت داران خوبى بودید و امانت را به صاحب امانت خدایى را خوب نگهـــــدارى و تربیت نمودید. امروز روزى که باید امانت را به صاحب امانت باز گردانید.
درود بر تو پدرى که ابراهیم گونه فرزندانت را به قربانگاه عشق مىفرستى. درود بر تو مادرى که فاطمه گونه فرزند خود را تربیت نموده و روانه کربلا مى کنى. من در وجودم غرور و کبر و تکبر حکمفرما بود و گاهى لغزشهاى و مرتکب گناهى مى شوم. ولى شما پدر و مادر سعى خود را کردید که در راه قرآن و اسلام تربیتم نمایید.
پدر و مـــادر عزیزم هم چون کوه در مقابل سختیها استوار باشید که دشمن استقامت شماست که به زانو در مى آید. از پوشیدن لباس عزا خوددارى کنید چون دشمن مــــى خواهد شما را در عزا ببیند. از گریه کردن خوددارى کنید ولى اگر خواستید گریه کنید و تاب نیاوردید براى تمام شهـــداء مخصوصا شهیدان کربلا گریه کنید. مبادا براى فرزند خود اشکى بریزید و باید خوشحال باشید که امانت خدا را تحویل داده اید و براى تـــحویل دادن امانتهاى دیگر آماده شوید. سعى کنید که تمام فرزندان خود را در راه دین و قرآن اگر لازم شد فدا کنید.
هر وقت با دوسـتان و آشنایان مى نشینید براى طول عمر رهبر و امامان دعا کنید و دعاى شما مستجاب خواهد شد.
و اما سخنى با برادرانم؛
برادران عزیزم از شما خواهشمندم که براى من نــــاراحت نباشید. راه من راهى است که خداوند در قرآن مى فرماید قبول کردم. شما سعى کنید که گـــــــوش به حرفهاى منافقین ندهید و گوش به فرمان امام عزیزمان باشید و گفته هاى امام را انجام دهید. مبادا اگر من شهادت نصیبم گردید ناراحـــت باشید. خواهرانم را دلدارى نمایید و سعــى کنید و بگذارید آنها هم راحت بشوند. به آنها بگویید که ناراحت نباشید تا بروند و با سربلندى زندگى کنند که برادرش اینک در راه قــــــرآن شهادت را پذیرا شد.
در خاتمه نامه، شما را به خداوند بزرگ مى سپارم و از پدر و مادرم مى خواهم که اگر من شهید شدم به حرفهایى که زدم خواهش مى کنم عمل کنند.
خداحافظ و چند شعر برایتان مى خوانم:
خدایا تا شود با مهدیت یار خمینى را براى ما نگهدار
قیام و نهضت ملت حسینى است زعیم و رهبر امت خمینى است
ما نه براى مقام بلکه فقط و فقط براى خدا قدم بر داشتیم و میرویم. هر وقت اسلام و قرآن احتیاج به خون داشت در دادن خون از دیگران سبقت بگیر و سعى کن که پیشقدم باشى.














