گودرزی احمد فرزند حسن :: شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

گودرزی احمد فرزند حسن

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

شهید مدافع حریم اهل بیت سرهنگ پاسدار شهید احمد گودرزی

شهید احمد گودرزی

نام : احمد

نام حانوادگی : گودرزی

نام پدر : حسن

تاریخ تولد : 1357/01/01

محل تولد : بروجرد

محل سکونت : شهرستان ورامین

وضعیت تاهل : متاهل با 1 فرزند

شغل : کادر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

تاریخ شهادت : 1394/12/14

محل شهادت : سوریه حلب

کشور شهادت : سوریه

محل شهادت : حلب

نحوه شهادت : توسط تروریست های تکفیری

آرامگاه : گلزار بهشت زهرا (سلام الله علیها) تهران

کد ایثارگری : 736615020

 

 

ماجرای لذت نماز زیر آتش شدید دشمن/ بهای خرید آزادی برای خواهرانم

همسر شهید «احمد گودرزی» از دلدادگی‌های یک مدافع حرم می‌گوید

سرهنگ پاسدار احمد گودرزی یکی از مدافعان حریم اهل بیت بود که اسفند 1394 در سوریه به شهادت رسید. از این شهید بزرگوار دختری به یادگار مانده است که زمان شهادت پدرش 43 روزه بود.

فرزندی که هرگز او را ندید.

« زهرا رضایی » همسر شهید که از اتباع افغانستانی ساکن ایران است،

از زندگی خودش با یک رزمنده ایرانی می‌گوید.

 

۱۳ سال عاشقی

همسرم اصالتاً اهل بروجرد و متولد اول فروردین 1357 بود که در ورامین بزرگ شد.

من اصالتاً افغانستانی هستم و پدرم سال‌ها پیش به ایران مهاجرت کرد.

مشهد متولد شدم و از زمان کودکی‌ام در ورامین ساکن شدیم.

سال‌ها همسایه احمدآقا بودیم.

وقتی احمد از من خواستگاری کرد خانواده‌ها مخالفت می‌کردند.

احمد 13 سال به پایم نشست و بار‌ها به خواستگاری‌ام آمد. گفته بود زهرا یادت باشد یا تو یا هیچ کس دیگر! در دلم گفتم الان یک چیزی می‌گوید، بعد یادش می‌رود،

اما او روی حرفش ایستاد.

 

زندگی ساده

از خدایم بود احمد همسرم شود. بالاخره دل خانواده‌ام به رحم آمد و خواستگاری‌اش را پذیرفتند.

برای خرید عقد به بازار رفتیم.

کت و شلوار برای احمد خریدیم، اما احمد گفت: من کت و شلوار دارم وقتی قرار است یک بار بپوشم و کنار بگذارم چرا پول‌تان را هدر می‌دهید؟

مراسم عقد مختصری در 28 دی 1392 گرفتیم و زندگی‌مان شروع شد.

خانواده‌ام شروط زیادی برای احمد گذاشتند که همه را قبول کرد.

گفت: فقط یک شرط دارم.

چون پاسدارم شرایط کاری‌ام طوری است که مأموریت زیاد می‌روم، شما با نبودن‌هایم کنار بیایید.

گفتم باشد قبول می‌کنم.

 

ندای شام

من پنج ماهه باردار بودم که احمد گاهی در خانه حرف سوریه را می‌زد. می‌گفت: سوریه جنگ است. شاید برای مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم می‌رود و یک هفته‌ای برمی‌گردد.

هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم سوریه!

گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار.

می‌گفت: زهرا من هم نگرانت هستم،

اما تو را به حضرت زینب (سلام الله علیها) سپردم.

به سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. می‌گفت: مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد.

نگران من و بچه بود.

 

زخمی جنگ

مردم گاهی زخم‌زبان می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز احمد پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان. داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد

دیدم صورتش انگار 20 سال شکسته شده است.

به در تکیه داد.

همین طور مبهوت مانده بودم.

چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم،

دلم از تنهایی گرفته بود،

بغض کردم.

دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن.

می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه ظلم‌ها و صحنه‌های دلخراشی در سوریه دیدم!

 

 

احمد زخمی شده بود، اما چند لایه لباس می‌پوشید تا من متوجه نشوم. گفتم چه خبره این همه لباس؟ می‌گفت، چون سوریه سرد بود به زیادی لباس عادت کرده ام.

بعد از شهادتش فهمیدم مجروح شده بود، یک هفته بیمارستان بقیه‌الله بستری بود،

اما به دیگران گفته بود به خانواده‌اش خبر ندهند.

بعد از سه روز که به خانه ماند، گفت: به مأموریت یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم.

هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.

وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: حلالم کن.

خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد، حلالت کردم.

جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. پنج دقیقه فقط نگاهم کرد و پلک نزد.

یک دفعه در را باز کرد و رفت. دیدم با دست اشک‌هایش را پاک می‌کند. از کوچه دور شد.

 

تولد محنا

یک روز بعد از رفتن احمد، دخترم « محنا » به دنیا آمد.

چند وقت بعد هم احمد از سوریه زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است.

هر دو روز زنگ می‌زد حال محنا را می‌پرسید.

می‌گفت: دخترمان چه شکلی است؟

از من خواسته بود هر روز از محنا عکس بگیرم و بعداً نشانش بدهم.

توی دلم می‌گفتم وقتی احمد برگشت چه طوری محنا را به احمد نشان بدهم.

وقتی پیکر شهید میثم نجفی را آوردند، احمد هر شب به فکر می‌رفت.

وقتی چشمش به عکس شهید میثم نجفی می‌افتاد می‌گفت: دوستم دخترش را ندید و شهید شد. گاهی می‌گویم خبر نداشت دخترش را نمی‌بیند و شهید می‌شود. عجیب که خود احمد هم دخترش را ندید و شهید شد.

همسرم 14 اسفند 1394 به شهادت رسید. به پدرش گفته بود  15اسفند برمی‌گردد. به قـولش عمل کرد و پیکرش برگشت و 17 اسـفند در بهشت زهــرا (سـلام الله علیها) تهــران قـطعـه ی : 50  ردیـف :  115  شـماره : 17 کنار دوستان شهیدش دفن شد.

 

خانه بابا احمد

دخترم همیشه می‌گوید بابا شهید شد رفت پیش خدا، خانه درست کند ما را ببرد.

وقتی هشت ماهه بود و عکس پدرش را می‌دید مرا به سمت عکس احمد می‌برد.

چند وقت پیش منزل خواهرم بودیم. محنا پشت سرم بود،

دیدم می‌خندد.

گفتم محنا چرا اینطور می‌کنی؟

گفت: مامانی … بابا!

پشت سرش را نشان می‌داد و می‌گفت: بابا!

احمد می‌گفت: خیلی از ما می‌گوییم اگر روز عاشورا بودیم به امام حسین (ع) کمک می‌کردیم.

الان عاشورا تکرار شد و باید ثابت کنیم اصحاب امام حسین (ع) هستیم.

نباید بگذاریم خشتی از حرم حضرت زینب (س) کم شود.

 

گفت‌وگو با مادر شهید احمد گودرزی

«اگر من نروم، شما آزادی نخواهید داشت»

مادر شهید گودرزی در خصوص نحوه رضایت گرفتن احمد برای اعزام به سوریه توضیح داد: زمانی متوجه حضور احمد در سوریه شدیم که وی اعزام شده بود. در تماس تلفنی گفت، «مادر جان، اگر نروم، اگر همرزم من نرود، دیگر مادر و خواهر من نمی‌تواند در ایران آزادی داشته باشد، هر لحظه ترس از حضور دشمن آرامش را از آن‌ها می‌گیرد.

http://asrupload.ir/asr-entezar/tasavir/94/12/shahid-goodarzi4-2.jpg


                                               

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۸/۰۴
نویسنده : خادم الشهدا

شهدای مدافع حرم

شهدای پاسدار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.