کاوند جلال فرزند محمدجواد :: شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

آرشیو مطالب



جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

کاوند جلال فرزند محمدجواد

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سردار رشید اسلام پاسدار شهید جلال کاوند

سردار رشید اسلام شهید جلال کاوند

فرمانده ­ی تیپ مصباح الهدی

و فرمانده­ ی حفاظت قرارگاه تاکتیکی حمزه­ ی سیدالشهداء

 

نام : جلال

نام خانوادگی : کاوند

نام پدر : محمدجواد
نام مادر : زهرا

تاریخ تولد : 1332/01/01

محل تولد : بروجرد

شغل : پاسدار

تاریخ شهادت : 1365/03/02

محل شهادت : حاج عمران
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6529905

زندگینامه

در روز اول فروردین ماه سال 1332 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدجواد (فوت 1364 ) کارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سال 1351 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. در روز دوم خرداد ماه سال 1365 ، با سمت فرمانده تیپ 145 مصباح الهدی در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد.

تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت است.

برادرش جمال کاوند نیز به شهادت رسیده است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 482.

 

 

زندگینامه

جلال کاوند در سال 1332 هجری شمسی در بروجرد و در خانواده­ای که به پاکی و التزام به اصول و مبانی دین مبین اسلام ، اشتهار داشت ، به دنیا آمد . روح و روان شهید کاوند در کانون گرم این خانواده که پایبندی به ارزش­ های اسلامی در آن به خوبی مشهود بود ، پرورش یافت و زمیـنه ­ساز شخصـیت والای او شد . وی تحصیلات ابتدایی را تا مقطع راهنمایی در زادگاه خود شهر بروجرد سپری کرد .

او همــــواره ایام تابستان را با کار و تلاش فراوان طی می­ کرد و از این طریق نه تنها مخارج شخصی و تحصیلی خود را تأمین می­ کرد ، بلکه به خانواده ­ی زحمت کش خود نیز کمک قابل توجهی می­ کرد . جلال با شور و شوق و نشاط و مهر و محبتی که در وجودش موج می­زد ، به محیط خانواده گرمی ، صـفا و صمیمیت بیشتری می­ بخشید . وی همچنین در کنار تحصیل و کار و تلاش اشتیاق خاصی به فراگیری قرآن و حضور در مراسم مذهبی داشت و همین امر موجب تواضع و اخلاص در روح و روان و رفتار او گردیده بود .

اما به علت مشکلات مالی که خانواده شهید با آن درگیر بود ، مجبور شد درس را رها کند و برای کار روانه تهران گردد و در یک کارگاه خیاطی مشغول بکار شود.. اما روحـیه ­ی او با سکون و سازش همراه نبود و در همان ایام به شناسایی افـراد مذهبی پرداخت و با آن­ ها رابطه نزدیکی یافت . تا اینکه قیام 15 خرداد به رهبری حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی آغاز شد و بعد از فاجعه­ ی 15 خرداد ، جلال کاوند با تفکرات حضرت امام خمینی (ره) آشنا گردید و از همان زمان پیروی از خط و مشی امام سر لوحه­ ی کار و زندگی او گردید .

شهید جلال کاوند در سال 1352 با دختری از خانواده ­ای وارسته و مقید به دین مبین اسلام و آگاه و پاکدامن ازدواج نمود که ثمره­ی این ازدواج دو فرزند پسر و یک فرزند دختر بود .

در ایام شکل­ گیری انقلاب اسلامی ، فعـالیت­ های او برای پخش نوار ، اعـلامیه­ ها و عکس­های حضرت امام چشم گیرتر گذشته شده بود و همین امر موجب گردید تا ساواک منطقه از این عمل آگاه و در صدد تعقیب و شناسایی او برآمد که به همین خاطر شهید کاوند مدتی تلاش کرد که با احتیاط و بسیار محتاطانه و بطور ناشناس این عمل را انجام دهد و برای اینکه عناصر ساواک نتوانند او را دستگیر نمایند ، به همین سبب مدتی بعد دوباره به زادگاه خود بروجرد مهاجرت نمود .

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران ، شهید کاوند به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بروجرد درآمد و پس از گذراندن آموزش­ های نظامی به منطقه­ی غرب کشور رفت . ضمن اینکه ، برادر بزرگوار شهیـد « جـلال کاوند » سـردار سـرتیپ « جمال کاوند » نیز همانند برادر بزرگوارش دارای سجایای اخلاقی والا و فردی متعهد ، مسوولیت پذیر و دلسوز اسلام و انقلاب بود و مسوولیت­ های مختلفی اوایل انقلاب در کردستان بر عهده داشت که بدست عوامل امپریالیسم جهانی منافقین مجروح و بعد از زخمی شدن به اسارت درآمد و پس از دو ماه شکنجه در تاریخ 2 تیرماه 1359 در منطقه ­ی ( قلخانی ) به شهادت رسید ، به طوری­ که هیچ یک از اعضای بدن قابل شناسایی نبود .

شهید جلال کاوند نیز برای رهایی مردم مظلوم کُرد از دست سرکردگان استکبار جهانی و منافقین کوردل وارد کردستان و از طرف قرارگاه غرب به عنوان فرمانده­ی گردان منطقه­ ی غرب برگزیده شد و در طول سال­های 61 تا 65 مسوولیت­ های مختلفی در آن منطقه از جمله فرماندهی گردان غرب ، مسوولیت حفاظت قرارگاه حمزه ­ی سیدالشهداء و مسوولیت تیپ 145 مصباح­ الهدی را تا زمان شهادت بر عهده داشتند .

شهید جلال کاوند در زمان حضورش در کردستان تمام حرکات ضد انقلاب را زیر نظر می­گرفت و در درگیری ­های مختلف کردستان و حوادث دردناک آنجا همواره یکه­ تاز مقابله با ضد انقلاب بود . شهید کاوند با اینکه در اخلاق و رفتار بسیار ملایم و نرم بود ، اما در مقابل گروهک­ های منحرف ، وابسته و عناصر خود فروخته با شدّت عمل و بر مبنای ­أ­ ­­َشِدّاءُ عَلَى الکُفّار برخورد می­ کرد .

در تواضـــع و اخـــلاق شهید ، می­ توان به این نکته اشاره کرد که هیچگاه من نمی­ گفت و از خودش تعریف نمی ­کرد و همیشه به دنبال کار بود . آنچه برای او مهم و مطرح بود ، فـــداکاری ، ایثــــار و مبـــارزه بود . جهـاد و فداکاری او در حدّ اَعلی بود . پاکی و بی­آلایشی شهید جلال کاوند در بین همرزمانش همواره سخن روز بود . ایشان به عنوان فرماندهی که مسوولیت یک تیپ را برعهده گرفته بود ، می­ کوشید که مبادا لحظه­ ای از خضوع و خشوع نسبت به حضرت حق غافل باشد .

هنوز پاسداران پایگاه بروجرد ، طعم دلنشین دعای صبحگاهی او را در ذهن و خاطر خود دارند و با لحن زیبایی که دعا را می ­خواند ، همه بر روح بلند و ویژگی­ های اخلاقی او آگاه و از فـراق و دوری از آن شهید به حال خود غبطه می­ خورند . شهید جلال کاوند گاهی نیز مداحی می­ کرد ، یاد داریم که می­ خواند : ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن .

آری او با رسیدن به این بُعد معنوی واقعاً با فرق خونین به لقای یار رفت و شهید جلال کاوند در تاریخ 2 خرداد ماه 1365 در منطقه­ ی حاج عمران به علت اصابت ترکش ، سرش از تن جدا شد و به آرزوی دیرین خود که همانا شهادت در راه خدا بود ، نایل گردید .

دل ز دست زمـانه می ­گـیرد شهدا را بهانه می­ گیرد

تیر غم چو رها شود یک­راست دل ما را نشانه می­ گیرد

 

فرازی از وصیت نامه

شهید جلال کاوند

... زندگی من سراسر مبارزه بود و هدف این مبارزه چیزی جز برپایی اسلام نبود . خورشید اسلام طلوع کرد و آن کسی نبود جز حضرت امام خمینی که ما را به صراط مستقیم هدایت کرده و من خودم و برادرانم را وقف راه این خورشید درخشان کردیم .

در کارگاه خیاطی ، اول من استادِ برادرم ، جمال بودم ولی او با شهادتش مرا شاگرد خود ساخت و راه عاشق شدن را به من آموخت و حالا دیگر چیزی از خداوند به جز شهادت نمی­ خواهم ولی نمی ­دانم که به این فیض عظیم خواهم رسید . چه زیباست که مانند حسین (علیه السلام) بی سر به لقا یار رفتن .

...و توصیه من بر تمام منتظران مهدی (عجل الله تعالی فرجه) این است که دنبال اسلام بروید که اسلام چیزی جز اطاعت از ولایت نیست که همانا استمرار حرکت انبیاست .

 

یادشان شب چراغ محفل ماست

قبـرشان کُنج خلوت ِدل ماست

 

قصـه ­هـاشــان نمی رود از یـاد

هر طرف عکس ­شان مقابل ماست

 

شهید جلال کاوند در سال 1332 در روز تولد علی(علیه السلام) در شهرستان بروجرد به دنیا می‌آید. پدر جلال کارگر است گاهی رعیتی می‌کند و گاهی باربری. بارها را روی شانه‌اش به این طرف و آن طرف می‌برد. جلال و چهار برادر و یک خواهرش در یک اتاق کوچک زندگی می‌کنند. او کلاس ششم را که تمام می‌کند به اهواز و بعد از آن تهران می‌آید و برای امرار معاش خود و کمک به خانواده کار می‌کند. او در خیاطی چیره‌دست می‌شود. در کارگاه خیاطی که جلال کار می‌کند فرد دیگری نیز هست. او کسی نیست جز محمد بروجردی. به دلیل همشهری‌بودن و داشتن دغدغه‌های دینی جلال بسیار متأثر از محمد بروجردی می‌شود و از همین دوران یعنی حدود سال 1351 فعالیت‌ها و مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی شروع می‌کند.

شهید جلال کاوند در کارگاه خیاطی

همان روزهایی که خیلی از جوانانی که تهران می‌آمدند اول از همه سراغ مراکز عیش و نوش می‌رفتند جلال در اولین قدم می‌رود سراغ جمع کردن فامیل‌هایی که در تهران دارد. زیاد می‌شوند شاید حدود 40 یا 50 نفر. با همین تعداد جلسه قرآن و ذکر اهل بیت علیهم‌السلام را تشکیل می‌دهد. همین هیئت، محل اولیه مبارزات جلال علیه رژیم شاهنشاهی می‌شود.

شاید با پیشنهاد محمد بروجردی جلال که استاد کار خیاطی شده می رود در خیاط خانه دربار. از همان زمان راهش به دربار باز می شود. و جلال برای خودش مبارزه می کند با جمع اوری اطلاعات دربار و در اختیار دادن آنها به محمد بروجردی و دیگر دوستان مبارزش.

طولی نمی کشد که ارتباط جلال با مبارزان انقلابی لو می رود و جلال مجبور به فرار از تهران می شود. جلال دلش آرام نمی گیرد با هر کسی که گرم می گیرد چند دقیقه ای طول نمی کشد که وارد بحث سیاسی می شود. پدر و مادرها دادشان دیگر از دست جلال در آمده نمی گذارند بچه هایشان با او حرف بزنند. معتقدند جلال کله اش بوی قرمه سبزی می دهد می ترسند بچه هایشان را نیز هوایی کند. اما جلال از هر فرصتی استفاده می کند و روزهایی که از دست تعقیب و گریزها به بروجرد فرار کرده با جوانترهای فامیل شب ها قرار می گذارد و برای‌شان از انقلاب و امام می‌گوید.

جلال و دو برادرش در صف اول تظاهرات بر علیه رژیم شاهنشاهی
جلال نفر کوتاه‌قد در وسط صف است

و جمال و امیر دو برادر جلال نفرات دوم و سوم از سمت راست

 

حاج عبدالمحمد یکی از همان جوانانی است که از ترس پدر و مادرش شب‌ها به پشت بام خانه می‌آمد و با جلال که همسایه آنها بود صحبت می‌کرد. می‌گوید: "جلال سرش پر از سودای امام بود نمی‌دانم از کجا اعلامیه‌های امام را می‌آرود و به من می‌داد تا آن ها را پخش کنم".
جلال از هر فرصتی استفاده می کند تا به قول خودش پیام انقلاب را به مردم برساند یک روز به همسرش که در مراسم روضه خوانی زنانه ای که در محله شان بود شرکت می کرد گفت: برو با خانم های جلسه صحبت کن تا یک جلسه هم که شده بگذارند بیایم برایشان روضه بخوانم.بالاخره خانم ها راضی می شوند و جلال به مراسم روضه خوانی می رود. خدا رحمت کند همسر جلال را می گفت:" در مراسم روضه خوانی نشسته بودم که یکباره دیدم آقایی با عبایی روی دوش و عینک دودی وارد جلسه شد و در جایگاه روضه خوان نشست باورم نمی شد که جلال باشد عینک دودی خیلی خوش تیپش کرده بود".
روضه را که شروع کرد چند دقیقه نگذشته بود که از صحرای کربلا و مظلومیت حسین بن علی و ظلمی که شمر و یزید به آل الله کردند آمد به کربلای ایران و حسین و یزید زمان و همان جلسه شد جلسه آخری که جلال و همسرش در آن شرکت کردند....
انقلاب که می شود دغدغه جلال کم که نمی شود هچ، زیادتر هم می شود حضور جریان های منحرف مارکسیتی و التقاطی باب جدید مبارزه دیگری برای او باز می کند: دفاع ایدئولوژیک از مبانی اسلام انقلابی.

شهید جمال کاوند

برادر کوچک تر جلال، جمال است. او از همان روزهای اول انقلاب وارد سپاه می‌شود. گاهی با چمران محاصره پاوه را می‌شکند گاهی با اشرار مسلح منطقه دالاهو و ریژاب می‌جنگد و گاهی راهی کرند غرب و بیستون می‌شود و سپاه آن شهرها را شکل می‌دهد.

ضدانقلاب مسلح آرامش را از مردم کرند غرب و سرپل‌ذهاب گرفته‌اند اهالی روستاهای اطراف را می‌دزدند و با یک گونی ییاز معاوضه می‌کنند و به عراقی‌ها می‌فروشند. جمال شب هنگام به تنهایی به خانه "سید خان" سرکرده آن ها می‌رود و او را در حالی که ده‌ها مرد جنگی محافظش بودند به هلاکت می رساند. از این به بعد برای سر جمال جایزه می‌گذارند.
جمال فرماندهان سپاه استان کرمانشاه را جمع می کند معتقد است که اگر کوتاهی کنند و با این اشرار برخورد نشود مردم از انقلاب نا امید می شوند.
جمال از کرمانشاه بر می گردد به کرند غرب. متوجه می شود دوستانش در مناطق اطراف با ضد انقلاب درگیر شده اند. با همان ماشین آهوی سبز رنگی که داشت راهی منطقه درگیری می شود.
جمال به اسارت در می آید. روزها و شب ها شکنجه می شود. بدنش را تکه تکه می کنند و در چاهی می اندازند. پنج ماهی طول می کشد که بدن کوچک شده و ارباً اربای جمال کشف می شود

بعد از شهادت جمال، انگار باب جدیدی برای جلال باز می‌شود او به سپاه می‌رود و عضو سپاه می‌شود. به همراهی شهید رضا ارجمندی، اطلاعات سپاه شهرستان بروجرد را تأسیس می‌کند. در دورانی که منافقین بیشترین فعالیت‌ها را دارند جلال با اشراف اطلاعاتی عمیقی که دارد سریعاً اوضاع بروجرد را آرام می‌کند.

اما جلال با همه ثبات قدم و اراده آهنینی که برای مبارزه با گروه‌های انحرافی و منافقین دارد در برابر کسانی که دستگیر می‌شدند با آرامش و محبت رفتار می‌کرد. هنوز بسیاری از توابین متعلق به گروهک مجاهدین خلق هستند که شهادت می‌دهند مهم‌ترین عامل توبه آن ها رفتار محبت‌آمیز و عاشقانه جلال بوده. خاطرات بسیاری در این باره از زبان توابین وجود دارد که در مجال دیگر می‌توان به آن پرداخت.
مجید کوچکترین برادر جلال می‌گوید: "در روزهایی که گروهک‌های منافقین فعالیت‌های گسترده مسلحانه داشتند داداش جلال بسیاری از ساعت‌هایش را در زندان به بحث با آن ها می‌پرداخت و من هم با ایشان گاهی همراه بودم. یادم هست روزی یکی از افرادی که به جرم فعالیت‌های ضد انقلاب دستگیر شده بود وقتی داداش جلال را دید بدون هیچ مقدمه‌ای برخاست و آب دهان به صورت ایشان ریخت. تحمل این صحنه را نداشتم که برادر بزرگترم این‌گونه مورد اهانت قرار گیرد. می‌خواستم کاری کنم اما داداش جلال نگذاشت. دستش را روی محاسنش کشید و بعد به آرامی دست او را گرفت و نشاند روی زمین. من را از اتاق بیرون کرد چند دقیقه‌ای بعد داداش جلال از اتاق بیرون آمد داخل اتاق که شدم دیدم آن مردی که با تمام وجودم از او متنفر بودم زانوهایش را بغل کرده و زار زار گریه می‌کند و دائم می‌گوید خدایا مرا ببخش. بعدها داداش جلال دلیل گریه آن مرد هتاک را برایم گفت. می‌گفت او دنبال حق بود اما حق را اشتباهی فهمیده بود و من برای او حق را توضیح دادم."
البته همین رفتارهای او باعث می‌شود که عده ای کوته‌بین به جلال برچسب‌های مختلفی بزنند و او را به‌گونه‌ای آدم سازشکار و هوادار جریان‌های انحرافی بدانند.
جلال در عملیات بیت‌المقدس در منطقه فکه چشمش مورد اصابت ترکش قرار می‌گیرد، بعد از بهبود و بعد از گذشت مدت کمی دوباره به دوست دوران انقلاب خود یعنی محمد بروجردی می‌پیوندد. با تشکیل قرارگاه حمزه در جبهه‌های شمال غرب توسط محمد بروجردی، او راهی آن مناطق می‌شود. در ابتدا مدیریت داخلی قرارگاه حمزه را به عهده می‌گیرد و بعد از چند ماه، فرمانده یگان حفاظت قرارگاه می‌شود. به دلیل شرایط خاص جبهه‌های شمال غرب و عدم امنیت کافی در شهرها و مناطق مرزی و همچنین به دلیل فعالیت زیاد دشمنان داخلی، جلال طرح تشکیل تیپ مستقلی را به منظور حفاظت از مناطق جنگی و همچنین مناطق شهری و روستایی شمال غرب کشور می‌دهد. همزمان با تشکیل این تیپ و شروع فرماندهی او بر این تیپ، جلال روزهای آخر ماندن خود را در این دنیا می‌گذراند و در تاریخ دوم خرداد سال 1365 به شهادت نائل می‌شود.

دو ویژگی عمده جلال را بسیار متمایز کرده است عشق به حسین(علیه السلام)و شهادتی حسین‌گونه.
قلب جلال مالامال از عشق حسین(علیه السلام) است. او در هیئت‌های عزاداری رزمندگان قرارگاه حمزه مداحی می‌کند. و میدان‌دار مراسمات سینه‌زنی است. هنوز بچه‌های قرارگاه حمزه از یادشان نرفته که میان سینه‌زنی، جلال دستش را بالا می‌گرفت و سنگین می‌خواند:

"هرگز کسی جز من تن بی‌سر نبوسید بوسیدم آنجا را که پیغمبر نبوسید"

حیدر نبوسید زهرا نبوسید حتی نسیم صحرا نبوسید"


روز عاشورای یکی از سال‌هایی که جلال در قرارگاه حمزه مستقر است، جلال به رسم دیار خود یعنی بروجرد مقدار زیادی خاک جمع می‌کند، آن را سرند کرده و پس از معطر نمودن، تبدیل به گِلی می‌کند که به نشانه عزاداری در روز عاشورا مردم دیارش به سر رو روی خود می‌زنند. دیگ پر از گِل را وسط هیئت سپاه ارومیه می‌برد و همه را گل‌مالی می‌کند. برای مردم ارومیه این کار خیلی عجیب بود ولی از سال‌های بعد، همین کار جلال پایه‌گذار رسم جدیدی می‌شود و هر سال همین کار تکرار می‌شود.
فرزند شهید کاوند درباره عشق پدرش به حسین(علیه السلام) در وبلاگ شخصی‌اش به نام "کبوتر حرم" نوشته : "بابا همیشه وقتی روضه ی امام حسین را می خواند تمام صورتش خیس از اشک می شد. جای من هم همیشه روبروی او بود. دو زانو جلویش می‌نشستم و نگاهش می‌کردم و با تمام وجودم نگرانش می‌شدم. با گریه‌های او گریه می‌کردم. انگار می‌فهمیدم چه می‌گوید. دستم را می‌بردم روی صورتش و اشک‌هایش را پاک می‌کردم و التماس می‌کردم، بابا بس است، این قدر گریه نکن."
نکته دیگری که او را از دیگران متمایز می‌کرد این بود که جلال خودش نحوه شهادتش را انتخاب کرده بود. همرزمان و فامیل و آشنایان جلال این جمله را از او آن‌قدر شنیده‌اند که همه می‌دانند، جلال آرزویش مانند ابی‌عبدالله(علیه السلام) بی‌سر به شهادت رسیدن بود.
همسر شهید که چند سال پیش به رحمت خدا رفت می‌گفت: "خواب دیدم جلال را در حالی که عبایی بر دوش دارد و عمامه‌اش را در دست گرفته. صبح که شد خوابم را برایش تعریف کردم. گفت: می‌دانی تعبیرش چیست، تعبیرش این است که بی‌سر به شهادت می‌رسم."

در همان مراسم عزاداری هیئت قرارگاه حمزه نیز دوستان این جمله به تواتر از او شنیدند که خدایا برای من سخت است که ابی‌عبدالله، با تن بی‌سر به شهادت برسد و من سر در بدن داشته باشم. صبح همان روز شهادتش نیز در جمع فرماندهان قرارگاه حمزه اعلام می‌کند : دوستان دیشب خواب دیده‌ام امروز بدون سر به شهادت می‌رسم.

پیکر بی‌سر شهید جلال کاوند

 

بالاخره شهید جلال کاوند فرمانده تیپ مستقل 145 مصباح الهدی در دوم خرداد سال 1365 در منطقه حاج عمران به آرزوی دیرینه خود رسید و با تنی بی‌سر به شهادت نائل شد.

قسمتی از وصیتنامه شهید جلال کاوند:
در زندگی چیزی گم کرده بودم که همیشه مرا رنج می‌داد و من همیشه با این افکار مبارزه می‌کردم، زندگی‌ام را سراپا بار رنج و سختی سپری کردم و در نگرانی و اضطراب به سر می‌بردم.
من در زندگی مبارزه زیادی با طاغوت داشتم، زندگی من خلاصه شد بود در مبارزه. همیشه در جنگ و گریز بودم، هدف من اسلام بود. اسلام طلوع کرد و من خورشید اسلام را دیدم او کسی نبود جز خمینی عزیز، به دنبال او راه افتادم و خودم و برادرانم را وقف راه او کردم.
جمال عزیزم که در ابتدا من معلم او بودم و او شاگرد من بود در آخر استاد من شد و با شهادتش راهی را نشان من داد که شهدا و اولیاء خدا طی کرده بودند. حالا تنها آرزوی من شهادت در راه خداست و مطمئن هستم که به این فیض عظیم خواهم رسید.

روح‌مان با یادش شاد

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۷/۲۱
نویسنده : خادم الشهدا

شهدای پاسدار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.