روزبهانی رنگینه فرزند عبدل
شهیده رنگینه روزبهانی

شهیده رنگینه روزبهانی
نام : رنگینه
نام خانوادگی : روزبهانی
نام پدر : عبدل
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1338/09/01
محل تولد : بروجرد
طول مدت حیات : 27 سال
شغل : خانه دار
تاریخ شهادت : 1365/10/20
محل شهادت : بروجرد
آرامگاه : گلزار بهشت شهدا بروجرد
کد ایثارگری : 6517653
زندگینامه
در روز اول آذر ماه سال 1338 ، در روستای لیقناب از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عبدل، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. خانه دار بود. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد.
در روز بیستم دی ماه سال 1365 ، در سن 27 سالگی ، در بمباران هوایی خیابان رودکی بروجرد توسط دژخیمان رژیم بعثی به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 291.
برای مادری که هرگز ندیدمش :
دلم می خواهد هر وقت که چشم هایم را باز می کنم ، با نگاه پر از عشق تو روبرو شوم ، دلم می خواهد هر وقت که از دست زمانه غصه ام می گیرد ، با شنیدن صدای گرمت آرام بگیرم ، دلم می خواهد می توانستم برای یک بار هم که شده ، فقط یک بار ، توی چشم هایت خیره شوم و بگویم دوستت دارم .
کاش می شد کنارت بنشینم تا دستهایم را در دست های پر مهرت بگذاری و مثل یک قناری عاشق به حرف هایم گوش بدهی تا برایت بگویم از غروب هایی که کنار قاب عکست می نشینم و با تو درد دل می کنم .
از لحظه هایی بگویم که با دلی شکسته جلویت می ایستم و با باران اشکهایم گل های قرمز شمعدانی کنار قبرت را نوازش می دهم تا برای تو از شب هایی بگویم که قبل از خواب تکه های پاره پاره شده قلبم را کنار هم می چینم تا صدای لالایی گفتن هایت را دوباره بشنوم ، تا از ساعت هایی بگویم که به یاد تو یک گوشه کز می کنم و سعی می کنم صورت تو را در ذهنم مجسم کنم .
هر چند باغبان مرگ خیلی زود تو را از من گرفت ، هر چند سایه خزان خیلی زود روی گلدان خانه مان سایه اش را پهن کرد ، هر چند قبل از اینکه یاد بگیرم اسم تو را به زبان بیاورم از دستت دادم ، هر چند از وقتی که خود را شناخته ام و از وقتی که به قول بزرگترها از آب و گل درآمده ام همیشه جای خالی تو را دیده ام ولی هیچ وقت این فراق و جدایی را حس نکرده ام چون تو همیشه در قلب منی ، تو همیشه در ذهن و فکر منی ، هر چند کنارم نیستی ، و همیشه شنیدن صدایت ، دیدن نگاهت ، بوسیدن دست های پر از عشقت برایم حسرت بوده است ، ولی من همیشه یاد تو را در دلم جای داده ام و خاطرات تو را در رؤیاهایم شیرین کرده ام و در تنگ غروب کبوتر خیالم را پرواز می دهم به آسمان خاطراتمان تا از ذره ذره معرفت تو ، دریا دریا درس بگیرم ، درس دوست داشتن ، درس عاشق بودن . محبت چیزی نیست که بتوان توصیفش کرد ، عاطفه در چند کلمه خلاصه نمی شود که بتوان روی کاغذ ثبتش کرد . سرودن یک احساس در قالب های مختلف شعری مانند این است که یک قناری را در قفس حبس کنی ، ولی نمی دانم چه سری در اسم « مادر» وجود دارد که هر وقت اسمش می آید ، بی اختیار یک دریا عشق ، یک دنیا محبت ، یک آسمان صداقت ، یک عالم معرفت در ذهن آدم نقش می بندد .
نمی دانم چرا همیشه حس می کنم « مادر» پر معناترین و مقدس ترین واژه هستی است ، شاید به خاطر این است که عشقش به من ثابت شده ، مادری که هیچ وقت ندیدمش ، ولی همیشه لطف و مهر و نگاهش متوجه من بوده ، مادری که همیشه سکاندار قلبم بود ، مادری که همیشه دوست داشتم رو در روی او بایستم و بگویم « آسمان منی مادر » .
خیلی وقت است که با خودم عهدی بسته ام ، عهد بستم هیچ وقت برای مادرم اشک نریزم حتی در سخت ترین شرایط ، چون مادر عاشقم در راه هدف و به خاطر عشقش من را تنها گذاشت . من با خود عهد بسته ام همیشه مثل مادرم آسمانی باشم .



