بیرانوند بهمن فرزند طهماسب
شهید بهمن بیرانوند

شهید بهمن بیرانوند
نام : بهمن
نام خانوادگی : بیرانوند
نام پدر : طهماسب
نام مادر : فاطمه
سن هنگام شهادت : 25 سال
تاریخ تولد : 1342/01/01
محل تولد : بروجرد روستای شیخمیری بروجرد
شغل : دانش آموز
تاریخ شهادت : 1362/12/03
محل شهادت : هورالهویزه
آرامگاه : گلزار بهشت شهدا بروجرد
کد ایثارگری : 6204417
زندگینامه
شهید بهمن بیرانوند در روز اول فروردین ماه سال 1342 در محله ای مصفا در شهر بروجرد در کنار دشت های پُر گُل «گُل گلدشت» فرزندی با ایمان و با تقوا بنام بهمن بر عرصه زندگی پا نهاد . پدرش طهماسب، پیمانکار بود و مادرش فاطمه نام داشت.
بهمن نوگلی بود که در باغ مصفای روستای شیخ میری روز به روز جوانه می زد و شکوفا می شد . با آغاز سن هفت سالگی به آغوش تعلیم وتربیت سپرده شد و دوران ابتدایی را آغاز کرد و سپس وارد دوره راهنمایی و دبیرستان شد در سال تحصیلی 1362-1361 هنگامی که در سال دوم دبیرستان بود سروش جنگ او را به خود خواند و او همچون پروانه ای زیبا، دنیای خاکی را با همه فراز و نشیبی که داشت ترک کرد و به دامان جنگ پیوست. به عنوان بسیجی و با سمت تخریب چی در جبهه حضور یافت.

او در کنار رزمندگان سلحشور تیپ 15 امام حسن(علیه السلام) جای گرفت . روحیه پر تلاطم او همچون موج خروشانی بود که آرام و قرار داشت نداشت و غرش نگاه و ایمان او در دل هر بزدل شب پرستی هراس می انداخت . او از صفای باطن و خلقی نیکو بهره مند بود تبسم و ادب همواره در چهره او نقش داشت و تواضع از ارکان جدایی ناپذیر وجود او بود . او از سلحشورانی بود که آرام نداشت و همواره می گفت : « اطاعت از ولی فقیه واجب است . اطاعت کنید . »
شهید مدت زیادی در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت داشت . او فرزند نخستین خانواده بود به همین دلیل از احترام خاص و قدرت کلامی در بین سایر برادران و خواهرش برخوردار بود .
در رور سوم اسفندماه سال 1382 در منطقه ی حورالهویزه در عملیات خیبر مجروح و مفقودالاثر گردید و پیکر پاک و مطهر او، سال ها در دل تالاب های خونین حور ماند تا اینکه توسط گروه تفحص شناسایی و در روز بیست و نهم خرداد ماه سال 1378 به بروجرد منتقل و تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد زیارتگاه خیل عظیم امت خداجو و شهید پرور شد .
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 98.
فرازهایی از وصیت نامه شهید بهمن بیرانوند
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و با سلام بر تمامی رزمندگان جبهههای حق علیه باطل و با سلام بر روح پرشکوه شهیدان از صدر اسلام تاکنون و با آرزوی پیروزی برای رزمندگان اسلام و آزادی اسرای ما از چنگال مزدوران آمریکایی.
اینجانب بهمن بیرانوند در حالت سلامت کامل با روحیهای مملو از عشق به الله در تاریخ 1362/01/26 وصیت نامه خود را نوشته و به شرح زیر میباشد.
ابتدا از پدر و مادرم و برادرانم و خواهرم و پدربزرگ هایم و مادربزرگ هایم و عموهایم و داییهایم و تمام دوستان و آشنایان خواهشمندم که اگر از من ناراحتی دارید که من می دانم آنقدر در میان شما خوب و از خود گذشته نبودم که از من ناراحتی نداشته باشید ولی خواهشی که از شما دارم این است که مرا حلال کنید و هر وقت که به یاد من افتادید برای من فاتحه بخوانید و آرزوی بخشش گناهانم را از خداوند الرحمن خواستار شوید. از مادرم خواهشنمدم که برای من گریه نکند بلکه برای مظلومیت و غریبی امام حسین (علیه السلام ) گریه کند و از پدرم خواهشمندم که به آشیخ علی گودرزی بگویند که نماز مرا بخواند و از شما خواهشمندم که اگر بدن من قابل دفن کردن بود، مرا در بهشت شهدای بروجرد (جهان آباد) در جوار دیگر برادرانم دفن کنید.
وصیتی به برادران رزمندهام و ملت دلیر و قهرمان پرور ایران زمین دارم. برادر و خواهر روز خواری و روز از خود و خدا بیگانه بودن را بیاد آوریم روزی که همچون حیوانی پست غرق در لذت های نفسانی بودیم و همچون حیوانی بی شعور در جامعهای که رهبر آن از طایفه شیاطین بود زندگی میکردیم البته بهتر است بگویم که هر روزی که میگذشت و نسلهای تازهای پای به جامعه مینهادند آنها در همان روزهای اول انسانیت خود را از دست میدادند و در حقیقت حیات معنوی آنها خاتمه پیدا میکرد و همچون حیوانی بی شعور در دنیای مادیات عمر خود را سپری میکردند و در همان اوایل زندگی را ترک گفته و از لحاظ معنوی میمرد البته بایستی متذکر شوم که این حرف ها را که گفتم گروه خاصی نیز بودند که این صفت ها را نداشتند.
و در همان موقع که ما در جهل و گمراهی بودیم اینان از مقـربان درگاه خـداوند بودند و روز به روز در باب معنوی پیشرفت های فراوان داشتند. خوب برادر و خواهر دردهای گذشته را بازگو کردم حال قدر و ارزش این انقلاب را بهتر بدانیم و بیشتر درباره این انقلاب فکر کنیم و فداکاری کنیم.
همان طوری که قبلاً خیلی فداکاری کردهایم پس بیشتر فداکاری کنیم و به تزکیه نفس بپردازیم تا همچون گذشته نباشیم که به لطف خداوند الرحمن امروز مانند گذشته نیستیم بلکه خیلی فرق کردهایم تا جایی که جوانان ما با آن همه فساد این قدر الان پیشرفت کردهاند که آقا امام زمان را میبینند و آقا به دعا توسل آنها میآید و آن ها را در شب حمله یاری و پرستاری میکند تا اینجا پیشرفت کردهایم پس شکرگذار خداوند الرحمن باشیم که این همه نعمت را به ما مردم ایران عنایت فرمود و ما را از جهل و گمراهی نجات داد.
به
عنوان دومین وصیتم از شما مردم قهرمان و مسلمان ایران خواهشمندم که اطاعت از ولایت فقیه را واجب بدانید و جان فدا کردن در این راه را هدف خود بدانید هرگز از کمبود چیزی شکایت نکنید به یاد جان دادن رزمندهها بیفتید که چطور غریبانه جان میدهند.
از همه آن هایی که مرا میشناسند یا مرا دوست میدانند از آنها میخواهم که راهم را نیز دوست داشته باشند و تا مرز شهادت کوشا باشند. یار و یاور امام باشید و هرگز از امام امت دست نکشید وقتی که نام امام را گفتند سه بار با صدای بلند صلوات بفرستید زیرا شیاطین از گفتن صلوات شما ضربه میخورد. در خاتمه بگذارید بگویم به جان امام قسم در زندگی تنها آرزویی که داشتم پاسدار شدن بود و شهادت و چه زیباست جنگیدن و شهید شدن در میدان نبرد حق علیه باطل به رهبری امام امت.
از شما خواهشمندم که روی قبر من این جمله را بنویسید فدایی امام بود و خون سرخ را به مرگ سیاه ترجیح داد.
خداوند یار و یاورتان باد.
روحش شاد
پادش گرامی و راهش پر رهرو باد



