
شهید نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران ( فراجا )
شهید اصغر الهیاری

شهید اصغر الهیاری
نام : اصغر
نام خانوادگی : الهیاری
نام پدر : ترابعلی
نام مادر : صاحب
تاریخ تولد : 1340/01/02
محل تولد : اراک روستای سرکمری
شهر محل سکونت : بروجرد
نوع استخدام : سرباز ژاندارمری
درجه : گروهبان سوم
تاریخ شهادت : 1366/12/07
محل شهادت : سقز
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6601886
زندگینامه
در روز دوم فروردین ماه سال 1340، در روستای سرکمری از توابع شهرستان اراک دیده به جهان گشود. پدرش ترابعلی، کارگری میکرد و مادرش صاحب نام داشت.
پس از مدتی به بروجرد مهاجرت کردند. او به علت معاش خانواده از ادامه تحصیل جا ماند و تا دوم ابتدایی درس خواند. و به عنوان کارگر شیرینی پزی همچون مردی بزرگ کار میکرد. با رسیدن به سن جوانی در سال 1366 ازدواج کرد.
به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه غرب کشور مشغول خدمت بود که در روز هفتم اسفند ماه سال 1366 حین انجام وظیفه و تامین امنیت بر اثر بمباران هوایی منطقه ی نظامی سقز توسط دژخیمان بعثی، با اصابت ترکش، به درجه رفیع شهادت نائل گردید. تربت پاک این شهید بزرگوار در گلزار شهدای شهرستان بروجرد قرار دارد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 44.
قرار همیشگی
همهی ما انسانها در زندگی با خانواده، دوستان و همکاران قرار میگذاریم و هر چند وقت به دیدار آنها میرویم؛ اما از میان همه انسانها بعضی دیگر هستند که قرارها و اشخاص قرارشان خاص و متفاوت است؛ به گونهای که در هر شرایطی خود را ملزم به رفتن به آن قرار میدانند؛ یکی از این قرارها رفتن به دیدار خانوادهی شهدا است. همانهایی که از تمام هستی و آرامش خود گذشتند تا ما به هستی و آرامش برسیم؛ همانهایی که در مسیر زنده نگه داشتن انسانیت، سر از پای نشناختند و در این مسیر خود را فدا نمودند، همانهایی که امروزمان را مدیون دیروز آنها هستیم.
مصاحبه با همسر شهید
اگر چه زمان زیادی از شهادتش میگذرد؛ اما به رسم ادب و به همین بهانه به سراغ همسر بزرگوار شهید رفتیم تا در این زمینه نظر شهید بزرگوار را از زبان همسرش در مورد خانواده شهدا بشنویم و ایشان چنین میگفت:« به دیدن خانواده شهید میرفت و میگفت: «اول باید به دست بوسی اونها برم.»
شهید بزرگوار اصغر الهیاری سال 1340 به دنیا آمد و سال 1366 در منطقهی سقز ، به علت بمباران محل خدمتش به شهادت رسید و در بهشت شهدای بروجرد دفن گردید.
تعداد خواهر، برادر و وضعیت تأهل و فعالیت فعالیت های دوران کودکی، نوجوانی و جوانی
دو برادر و سه خواهر داشت و متأهل بود و ایشان در حین تحصیل مشغول به کار بود.
دوستان شهید
عباس تقوی یا گودرزی و پسرخالهاش آقای فتاحی
معیارهای شهید برای ازدواج و انتخاب همسر
حجاب و قناعت.
خصوصیات اخلاقی
خیلی سر به زیر و با خدا بود.
علاقه به رهبری
به رهبر بسیار علاقهمند بود.
رابطه شهید با خانوادهی شهدا
رابطهاش با خانوادهی شهدا خوب بود. ایشان دوستی داشت که قبل از ایشان شهید شده بود و همیشه وقتی که از سربازی بر میگشت، به دیدن خانواده شهید میرفت و میگفت: «اول باید به دست بوسی اونها برم.»
احترام به پدر و مادر
ایشان از پدر و مادرش خیلی فرمانبرداری داشت و به پدر و مادرش خیلی احترام میگذاشت.
معنویات شهید، ماه محرم و رمضان
در مراسمهای عزاداری امام حسین(علیه السلام) شرکت میکرد.
دیدگاه شهید نسبت به ترک محرمات
نسبت به نماز حساس بود و بسیار سر به زیر بود.
اهمیت به حجاب و امر به معروف
بله نسبت به حجاب حساس بود و وقتی کسی حجاب را رعایت نمیکرد؛ آن محل را ترک می کرد.
قناعت شهید
شهید و خانوادهاش بسیار اهل قناعت بودند.
سخاوتمندی شهید
نسبت به توان مالیاش، سخاوتنمد بود.
کمک به دیگران
ایشان سرباز بود و همیشه میگفت: «سربازیام که تموم بشه به پدرم تو کارهاشون کمک می کنم.»
جراحت قبل از شهادت
در آن زمان پادگانها را بمباران میکردند و در زمان یکی از بمبارانها از ناحیه مچ پا مجروح شده بود. جراحتش شبیه زخم چاقو بود؛ ولی وقتیکه از ایشان پرسیدم گفت: «زمان بمباران پادگان پاشون مجروح شده.»
آرزوی شهید
دوست داشت که شهید بشود. یادم است زمانی که راجع به جراحت پایش توضیح داد، پرسیدم دوست داشتید به جای جراحت شهید میشدید؟ گفت: «دوست داشتم شهید بشم؛ ولی حالا که شما رو خواستم نه. دوست دارم اول با شما زندگی مشترک داشته باشم؛ بعداً شهید بشم.»
آخرین ملاقات با شهید
احساس میکردم که نگران بود و میخواست چیزی به من بگوید و وقتی که رفت، مدام نگران و گوش به زنگ بودم و احساس میکردم که قرار است اتفاقی بیفتد؛ مدام اضطراب داشتم و خواب بد میدیدم و مدام نماز میخواندم و دعا میکردم.
تاریخ و نحوهی شهادت
در تاریخ 1366/07/12 در منطقهی سقز ، به علت بمباران محل خدمتش به شهادت رسید.
خبر شهادت شهید
برادر شهید به عمویم گفته بود و عمویم به ما اطلاع داد.
مراسم تشییع پیکر شهید و مکان دفن
بسیار شلوغ و با شکوه بود! در بهشت شهدای بروجرد دفن گردید.
وصیتنامه شهید
نداشت.
خواب شهید
اوایل شهادتش، بله خوابش را میدیدم. من بعد از شهادت شهید، قصد ازدواج نداشتم؛ اما خانوادهام اصرار داشتند. یک بار شهید به خوابم آمد و گفت: «من هستم؛ اما تو برو به زندگی ات برس، بعداً خودم میام می برمت.»
روزهای دلتنگی و احساس سر مزار شهید
گاهی دلتنگش میشوم؛ در سر مزارش آرام میشوم.
گفتنیهای گفته نشده
خودم سخنی ندارم؛ ولی دوست داشتم آن سخنی را که می خواست بگوید؛ اما نشد که به من بگوید.
خاطرهای از شهید
روز عقدمان در زمانی که می خواستیم با هم به بیرون برویم؛ به من گفت: «دوست ندارد کسی همراه ما باشه.» دوست داشت تنها، بیرون برویم؛ ولی وقتی که مقداری از خانه دور شدیم؛ برادرش و همسر برادرش به ما پیوستند و شهید خیلی ناراحت شد و به من گفت: «می خواستم یه چیزی بهت بگم که دیگه نشد.» و دیگر بعد از آن، همدیگر را ندیدیم.
حضور معنوی شهید در منزل
بله. هر وقت که برای خودم و بچههایم مشکلی پیش میآید، به شهید متوسل میشوم و همیشه هم جواب میگیرم و مشکلم حل میشود.
کلام آخر
امیدوارم دعای شهدا بدرقه راه زندگی همهی ما باشد.
منبع مصاحبه : ( سایت شهدا ناجا )