شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

شهدای بروجرد

بانک الفبایی شهدای بروجرد

| خانه | پایین صفحه | بلاگ بیان | چی میل | تماس با ما | گردو
شهدای شاخص بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


شهدای فرهنگی بروجرد
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)

برای مشاهده ی زندگینامه ،
لطفا بر روی عکس کلیک کنید


آمار وبلاگ
-----------------


آخرین مطالب

پیوند ها

ابزار

جانم فدای رهبر
 جانم فدای رهبر اين هشيارى، موقع‌سنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصيت برجسته و مهمى است كه بايد ملت ما در همه‌ى موارد متوجه باشند؛ آنجایى كه دشمنى و توطئه‌ى دشمن حس مي شود، به صورت لحظه‌اى بايد همه حساسيت نشان بدهند. (امام خامنه ای)

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم فدایی ولایتم

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم
هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را
دور سیّد علی خامنه ای می گردیم

بسیجی ام ، بسیجی ام
فدایی ولایتم


پیام های روزانه
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا كمتر از شهادت نیست. ( امام خامنه ای)



این معامله با خدای متعال است؛
شهید جان خودش را داده است ،
و رضای الهی را ،
که بالاترین ارزشهای عالم وجود است ؛
کسب کرده است .
در همه‌ی ادیان الهی ؛
فداکاری در راه خدا ،
جان دادن در راه خدا ،
این ارزش والا را دارد .

مقام عظمای ولایت
1402/05/22

ایران حسین علیه السلام ،
پیروز است


نیازهای روزانه

مخـاطب محـترم لطـفاً
برای ورود به هر یک از بخش های ذیل ،
بر روی تصویر مربوطه کلیک نمایید
--------------------

 ساعت ، تقویم و مناسبت های امروز
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

......................................


اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر

......................................


گزارش وضعیت آب و هوای بروجرد

......................................


لینک ارگان های مهم دولتی




کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه

تبلیغات



اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فهرست شهدای والامقام شهرستان بروجرد
شهدای ثبت شده در وبلاگ ( به ترتیب حروف الفبا )
مخـاطب محـترم لطـفاً برای دسترسی به اطلاعات شهدا
بر روی هریک از حروف الفبا و یا نماد عملیات ها کلیک نمایید










دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۴ ق.ظ

شهید حجت الله اسماعیلی فرزند علی حسین

 

شهید حجت الله اسماعیلی

شهید حجت الله اسماعیلی

 

 

نام : حجت الله

نام خانوادگی : اسماعیلی

نام پدر : علی حسین

نام مادر : خدیجه

تاریخ تولد : 1341/11/02

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1361/05/18

محل شهادت : شلمچه

آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد

کد ایثارگری : 6102019

 

 

 

زندگینامه

 

در روز دوم بهمن ماه سال 1341 ، در روستای گوشه دواریجان از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی حسین، کشاورزی می کرد و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود.

 

به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در روز هجدهم اردیبهشت ماه سال 1361 ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای بروجرد واقع است.

 

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان مرکزی، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 43.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۰۸:۳۴
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۰ ق.ظ

شهید سید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی فرزند حسن

 

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده کاشانی

 

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده کاشانی

 

 

نام : سیدمصطفی

نام خانوادگی : اسماعیل زاده کاشانی

نام پدر : حسن

نام مادر : فاطمه

تاریخ تولد : 1336/10/20

محل تولد : بروجرد

شغل : معلم

تاریخ اسارت : 1365/03/02

تاریخ شهادت : 1365/03/09

محل شهادت : عملیات حاج عمران ، اردوگاه موصل عراق

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6502477

 

 

 

زندگینامه

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده در روز بیستم دی ماه سال 1336، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش حسن، خواربارفروش بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته معارف اسلامی درس خواند. دبیر آموزش و پرورش بود.

به عنوان نیروی بسیجی در جبهه حضور یافت و در روز دوم خرداد ماه سال 1365 عملیات حاج عمران پس از اصابت ترکش به ناحیه ی کتف به اسارت نیروهای عراقی درآمد. در روز نهم خرداد ماه سال 1365، در عراق بر اثر زخم های ناشی از مجروحیت و شکنجه های دوران اسارت به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت است.

 

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 37.

 

 

خاطرات سید مرتضی اسماعیل زاده (برادر شهید)

در کارهایی که احساس می کرد به مشورت نیاز دارد با متخصصین مورد اعتمادش مشورت می کرد. با کسانی که از نظر باور و ایمان با او هماهنگ بودند دوست می شد. افرادی را که با عقیده اش مخالف بودند به دو گروه تقسیم کرده بود :

نخست : کسانی که اهل منطق بودند و ظرفیت بحث را داشتند.

دوم: افرادی که هیچ منطقی را نمی پذیرفتند و اهل گفت وگو نبودند.

با گروه اول بحث می کرد و سعی داشت با استفاده از منطق و استدلال عقلی آنها را قانع کند و حتی گاهی اوقات حرف ایشان را که با حق و عقل سازگار بود می پذیرفت. ولی با گروه دوم وارد بحث نمی شد و آنها را به حال خودشان را می گذاشت.

حتی زمانی که محل تحصیل یا کارش خارج از بروجرد بود از کم ترین فرصت هم برای دیدن پدر و مادر استفاده می کرد. مادر را ودیعه ای الهی می دانست. اما با تمام این سامانه وجودش در جامعه مفید بود. این را فعالیت هایی چون شرکت در کمک رسانی به مهاجرین جنگ تحمیلی، یاری رساندن به افراد بی بضاعت، کمک به حل مشکلات تحصیلی دانش آموزان مستمند ثابت می کند. بنا روزی ماشین برادرش را امانت گرفت. می خواست کاری برای خانه انجام دهد. بدنه ی ماشین خراش کوچکی برداشت. خیلی ناراحت شد و از برادر خواهش کرد اجازه دهد تا آن را درست کند ولی ایشان نپذیرفت.

خیلی آرام بود به طوری که بعضی از دوستان با توجه به این آرامش فکر نمی کردند که اهل جبهه و جنگ باشد و بتواند برود اسلحه به دست بگیرد.

به اهل علم، از هر طبقه ای که بودند احترام می گذاشت و تلاش می کرد از آنها بهره مند شود. گاه ساعت دو بعدازظهر، در گرمای تابستان به مسجد می رفت تا از دانش یکی از عالمان که شغلش خوار و بار فروشی بود استفاده کند و گاه در مغازه ی لوله کشی دانشوری بازاری حاضر می شد تا از وی علم بیاموزد. این در حالی بود که خود، تحصیلات دانشگاهی داشت و اهل کتاب خواندن بود در کودکی روخوانی و تجوید قرآن را فرا گرفت و بی غلط قرآن می خواند. در سنین بالاتر پژوهشگر و مدرس قرآن شد.

موقعی که می خواست به جبهه برود. با شگردی خاص رضایت پدر و مادر را گرفت. اگر چه با توجه به علاقه ی زیادش به خانواده دلش برای أنها تنگ می شد ولی احساس وظیفه در برابر دین و کشور این دلتنگی ها را توجیه می کرد. هنگام خداحافظی می توانستی عدم تعلق به دنیا را در چهره اش ببینی.

 

خاطرات على احمد امیرسرداری (دوست و همکار شهید)

سال شصت و یک با گروهی از دوستان، مدرسان دانشگاه و همکاران فرهنگی، قرار گذاشتیم جلساتی هفتگی تشکیل دهیم که در هر جلسه یک نفر متناسب با نیاز جمع و جامعه مباحثی را مطالعه و مطرح کند. این نشست ها هر هفته در منزل یک نفر انجام می شد. به خاطر حساسیت جلسه ی اول و تمایل ما به ایجاد جاذبه و انگیزه در آن، در انتخاب اولین نفر که می بایست در نخستین جلسه سخنرانی کند حساسیت خاصی نشان دادیم. پس از رایزنی، کسی را بهتر از شهید اسماعیل زاده نشناختیم. شهید اسماعیل زاده هم به خوبی از عهده ی کار برآمد و تحسین همه ی کسانی را که در منزل آقای مهرعلیزاده حضور داشتند، برانگیخت.

تا سال شصت و یک پر رونق ترین کتابخانه ی شخصی بچه های مذهبی شهر، تا آنجا که من دیده بودم، به ایشان تعلق داشت. خیلی اهل کتاب و مطالعه بود و از هر فرصتی برای یادگیری استفاده می کرد. با این که رشته ی تحصیلی اش زبان و ادبیات فارسی بود، به مطالعات دینی و عربی علاقه ی زیادی داشت. نزد « حاج برزویی »، پیرمردی بازاری، در مسجد شیخ احمد، صرف و نحو می خواند و پیشرفت بسیار سریعی داشت به طوری که در مدت کوتاهی جلد چهارم « مبادی العربیه » را به راحتی کار می کرد و حتی گاه، از صرف و نحو عربی اشکال هایی می گرفت که امثال بنده را که رشته ی تحصیلی ام زبان و ادبیات عرب است متحیر می ساخت.

کلامش نافذ بود. قدرت استدالال بالایی داشت. یک سال که آموزش و پرورش استان دچار کمبودها و مشکلات شده بود. گروهی از فرهنگیان با وزیر آموزش و پرورش وقت ملاقات و گفت وگو کردند. تحت تأثیر سخنان شهید، وزیر آموزش و پرورش وقت، رو به قبله نشست، دست هایش را به آسمان بلند کرد و به خاطر تقصیرهایی که در مورد لرستان شده بود از خدا طلب مغفرت کرد.

 

خاطرات احمد جعفری (همرزم شهید)

ما روز شنبه ساعت یازده صبح به پشت دیوارهای «رمادیه» رسیدیم. همه ی اسرایی را که به این اردوگاه می آوردند سوار چهار دستگاه اتوبوس کرده بودند. من و شهید سید مصطفی اسماعیل زاده با چند نفر دیگر از بچه ها در یک ماشین بودیم. اردوگاه از پشت سیم های خاردار نمایی مبهم و حیرت آور داشت. دیوارهایی به بلندی دو متر و پهنای ده متر، تماما سیم خاردار، دور تا دور آن را محاصره کرده بود. من به علت زخم بدن و خون زیادی که از دست داده بودم در خودم فرو رفته بودم و به اطراف چندان توجهی نمی کردم. اما دقایقی بعد صدایی وحشتناک که همراهان را کنجکاو کرده بود مرا نیز به خود آورد. اسان بیمه ،

درون اردوگاه، پیش از ورود اولین اتوبوس، آرام و بدون گردوخاک بود و لحظاتی پس از این که اولین دستگاه وارد شد گرد وخاک عجیبی با همهمه و فریاد درهم آمیخت و به هوا برخاست. همه چیز برایمان مبهم بود. ورود بچه های دومین اتوبوس به درون محوطه این حالت را تشدید کرد. ما بیشتر نگران شدیم. دیگر دردم را فراموش کرده بودم. حالا نوبت ما شده بود. همه می خواستیم علت این همه سرو صدا و گرد و خاک را بدانیم. من تقریبا آخر صف بودم. از یک در قرمز که فکر می کنم ضدزنگ بود گذشتیم. در، میان انبوه سیم های خاردار کار گذاشته شده بود. دیوار نداشت و تنها دو آهن در طرفین آن، مهارش می کرد. در میان راهرویی از سیم خاردارهای حلقه ای و صاف به جلو حرکت می کردیم. به در دوم رسیدیم که مانند اولی بود. نزدیک دومین در، صدایی بلند و زنگ دار مرا به خود آورد: احمد، علی، حسین، جعفری وقتی نگاه کردم سرگردی از نیروهای دشمن را دیدم که بسیار عصبانی با چهره ای خیس عرق و کلاه قرمزی روی سرش مرا صدا می زد. داشت آمار می گرفت. نامم احمد، پدرم علی و پدربزرگم حسین؛ نام فامیلم که جعفری بود. تأیید کردم. سپس مرا به داخل اردوگاه پرت کردند. بیست نفر رو به روی هم ایستاده بودند. از جلو و پهلو حدود یک متر و نیم با هم فاصله داشتند و راهرویی تشکیل داده بودند. هر کدام یک کابل کلفت در دست داشت. أسرا می بایست از این « تونل مرگ » ( این اسمی است که بچه ها بعدأ رویش گذاشتند ) عبور می کردند. هر اسیر، بسته به قدرت و سرعتش می توانست سریع تر عبور کند و کمتر کتک بخورد. من که حالم روشن بود. یک پایم مجروح بود و نمی توانستم با سرعت عبور کنم. به همین دلیل از هر نفر دست کم دو کابل نصیبم شد. عبورم آن قدر طول کشید که خودشان خجالت کشیدند و دیگر نزدند و از صف بیرونم کشیدند. پس از این استقبال شیطانی ما را با پای برهنه از محوطه ی اردوگاه گذراندند. کف محوطه از ریگ و رمل بود. ریگ ها بر اثر تابش خورشید داغ شده بود. مثل سنگ های تنور سنگکی.

بالاخره پس از این که دقایقی ما را در آن وضعیت به انتظار نشاندند. وسایلمان را که شامل : یک پتو، یک دست لباس، یک قاشق و یک لیوان می شد، تحویلمان دادند و به درون آسایشگاه بردند. بعد از گذاشتن وسایل گفتند بروید دوش بگیرید که این هم خود مصیبتی شد. پیراهن هایمان بر اثر ضربات کابل و زخمها به بدنمان چسبیده بود. در آوردنشان دردناک بود. دردناک تر موقعی بود که زیر دوش ها رفتیم سر دوش ها را برداشته بودند و آب با فشار، شلاق وار روی زخم هایمان می نشست و طاقتمان را می ربود.

هر آسایشگاه بیشتر از چهل نفر جا نداشت ولی آنها شصت و یک نفر را در آن می فرستادند. من و شهید اسماعیل زاده کنار هم، بغل پنجره جایمان بود.

ایشان بسیار آرام بود. چهره ای معصوم و متفکر داشت. خیلی کم حرف میزد. دشمن به خاطر ظاهر مذهبی، نگاه نافذ، ریش متناسب با ترکیب صورت و قدی بلند. او را پاسدار خمینی (ره) می دانست و بدجوری کتک زد.

روزهای اول اسارت به کندی می گذشت و او هر روز رنجورتر و کم حرف تر میشد. شدت ضربه ها به قدری بود که سیستم داخلی بدنش را به هم ریخته بود. فشار جسمی از یک سو و فشار روحی و فکر خانواده از سوی دیگر، دست به دست هم دادند تا او را از پا در آورند.

سرانجام در نخستین دقایق صبح یک روز تازه. ستاره ای شد در آسمان شهادت. پیکر پاکش را درون پتویی گذشتند و مظلومانه، بدون هیچ مراسمی از اردوگاه خارج کردند و در قطعه ی اسرای شهید به خاک سپردند. پس از این صحنه ی اندوهبار دیگر هرگز ندیدم کسی را آن چنان مظلومانه به خاک بسپارند.

شب همان روز، فرماندهی اردوگاه به پشت پنجره آمد و با تهدید و زور مسئول آسایشگاه را مجبور کرد تا برگه ی فوت شهید را که در آن هر گونه ضرب و شتم را انکار کرده بودند، امضا کند.

 

خاطرات شهید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی

در روز اعزام به جبهه در سالن طالقانی تعدادی به این محل مراجعه نموده بودند که اغلب آنان را افراد مسن و بی سواد تشکیل می دادند این امر موجب گشت در پر کردن فرم مخصوص اعزام آنان را یاری نمایم یکی از دوستان مرا به هنگام نوشتن فرم برای دیگران دید و گفت تو هنوز از کار معلمی و نوشتن دست بردار نیستی؟ و من آنجا احساس کردم که معلم همواره بایستی در کار گفتن و نوشتن باشد.

حقیقتاً قلم از نوشتن احساسات و عواطف مادری که فرزندش را برای فرستادن به قتلگاه بدرقه می کند و با اشک چشم امتداد قدمش را آب می ریزد عاجز است. اینان به راستی چقدر با شهامت بودند زیرا از عزیزانی دست می کشیدند که برای رفتن به میدان خون و جنگ و حماسه عازم بودند در نگاه مادران، گریه ،این زبان بین المللی، چیزی نهفته بود که هیچکس جز آن که خود مادر است نمی توانست آن را درک کند. جوانان وارسته ای که خود را از تمام تعلقات دنیوی برای رسیدن به سعادت اخروی بریده بودند و تنها به مسئولیت حیاتی خویش می اندیشیدند آن مادران پاکدامن را از گریه منع می کردند ولی زمانی که جگر در آتش فراق می سوزد به جز گریستن چه آبی بر این آتش می توان ریخت؟

دیدن یکی از پاسداران اعزامی و تنی چند از دانش آموزان را که اینک به ثمر رسیده اند و مسئولیت هایی را عهده دار شده، برخی از امور مهم به دست آنان سپرده شده است در روز اعزام به جبهه این سخن آقای قرائتی را برایم تداعی نمود که « معلم چون پلیس راهنمایی است که بر سر چهارراه ها انجام وظیفه می کند او در یک جا ساکن است در حالی که هر کدام از ماشین هایی که توسط او هدایت شده اند خود به مقصد رسیده و مسیرهایی را پیموده اند»

………

یکی از محاسن شغل معلمی آن است که چنانچه انسان مقید باشد خود را در برابر گفته های خویش مسئول می داند و کرده را بر گفته مقدم می شمرد و در حقیقت تعلیم نفس می دهد، هیچگاه فراموش نمی کنم وقتی برای بچه های تربیت معلم بروجرد به هنگام مراسم صبحگاه درباره نماز و مقدمات آن و فلسفه انجام این فریضه سلسله مطالبی ایراد می نمودم و آنان را به طهارت دائمی تشویق می کردم بر خود الزام نمودم به منظور تاثیر و نفوذ کلام حتی الامکان با وضو باشم.

 

 

شهید سید مصطفی اسماعبل زاده کاشانی

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۰۸:۳۰
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۲۴ ق.ظ

شهید حجت الله اسلامی فرزند روح الله

شهید حجت الله اسلامی

شهید حجت الله اسلامی

نام : حجت الله

نام خانوادگی : اسلامی

نام پدر: روح الله

نام مادر : عزّت

تاریخ تولد : 1344/01/01

محل تولد : بروجرد

شغل : دانش آموز

تاریخ شهادت : 1362/12/08

محل شهادت : جزیره مجنون

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6201631


زندگینامه


شهید حجت‌الله اسلامی در روز اول فروردین ماه سال سال 1344، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش روح الله، کارگر حصیرباف بود و مادرش عزت نام داشت. دانش آموز دوره متوسطه بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز هشتم اسفند ماه سال 1362، با سمت تخریب‌چی در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 37.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۰۸:۲۴
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۲۱ ق.ظ

شهید غلامحسین اسکندری فرزند عزیز

شهید غلامحسین اسکندری

شهید غلامحسین اسکندری

نام : غلامحسین

نام خانوادگی : اسکندری

نام پدر : عزیز

نام مادر : همدم

تاریخ تولد : 1342/01/29

محل تولد : بروجرد

شغل : سرباز ژاندارمری

تاریخ شهادت : 1362/07/12

محل شهادت : پایگاه سوته سقز

علت شهادت : بر اثر اصابت گلوله به سر

آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6201604

زندگینامه

در روز بیست و نهم فروردین ماه 1342، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عزیز، دستفروشی می کرد و مادرش همدم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. جهادگر بود.

به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. در روز دوازدهم مهر ماه سال 1362، در پایگاه سوته سقز توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 35.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۰۸:۲۱
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۰۵ ق.ظ

شهید محمود اسفندی فرزند ولی

شـهـیـد نـیـروی زمـیـنـی ارتـش

شهید محمود اسفندی

شهید محمود اسفندی

نام : محمود

نام خانوادگی : اسفندی

نام پدر : ولی

نام مادر : فرخنده

تاریخ تولد : 1334/08/01

محل تولد : بروجرد

سن هنگام شهادت : 33 سال

وظیفه/کادر : کادر

سازمان : نزاجا

تاریخ شهادت : 1367/12/22

محل شهادت : میمک

آرامگاه : گلزار بهشت شهدا بروجرد ( فاز 2 )

کد ایثارگری : 6701213

زندگینامه

در روز اول آبان ماه سال 1334 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ولی، نجار بود و مادرش فرخنده نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد.

به عنوان استوار ارتش در جبهه حضور یافت. در روز بیست و دوم اسفند ماه سال 1367 ، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در فاز 2 گلزار بهشت شهدا بروجرد واقع است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 35.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۰۹:۰۵
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ

اسدی مریم فرزند خداداد

 

شهیده مریم اسدی

 

شهیده مریم اسدی

 

 

نام : مریم

نام خانوادگی : اسدی

فرزند : خداداد

تاریخ تولد : 1357/04/12

محل تولد : تهران

تاریخ شهادت : 1365/09/04

محل شهادت : دزفول – پایگاه هوایی

آرامگاه : گلزار گوشه شهرستان بروجرد

کد ایثارگری : 6502193

 

 

زندگینامه

در روز دوازدهم تیر ماه سال 1357، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش خداداد ( شهادت 1365) ارتشی بود و مادرش مهین گودرزی ( شهادت 1365) نام داشت.دانش آموز سوم ابتدایی بود.

 

در روز چهارم آذر ماه سال 1365، در بمباران هوایی پایگاه هوایی دزفول بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

 

تربت پاک او در گلزار شهدای روستای گوشه شهرستان بروجرد قرار دارد.

پدرش خداداد اسدی و مادرش مهین گودرزی و خواهرش پریسا اسدی نیز همراه با او شهادت رسیده اند.

 

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 33.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۰۹:۰۳
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

شهید محمدزمان اسدی فرزند هاشم

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

شهید محمدزمان اسدی

شهید محمدزمان اسدی

نام : محمدزمان

نام خانوادگی : اسدی

نام پدر : هاشم

نام مادر : صدیقه

تاریخ تولد : 1335/01/01

محل تولد : بروجرد

شغل : پاسدار

تحصیلات : کارشناسی

تاریخ شهادت : 1360/09/28

محل شهادت : سرپل ذهاب

آرامگاه : گلزار بهشت زهرا(سلام الله علیها) تهران

کد ایثارگری : 6000790

زندگینامه
در روز اول فروردین ماه سال 1335 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش هاشم، کشاورز بود و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.

به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. در روز بیست و هشتم آذر ماه سال 1360 ، در سرپل ذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. تربت پاک او در بهشت زهرا(سلام الله علیها) شهرستان تهران واقع است.

منبع:
ــ فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، جلد اول ( الف ـ خ )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1397، صفحه 33.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۰۸:۵۶
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ

شهید غلامعباس اسدی فرزند حسین

 

 

شهید غلامعباس اسدی

شهید غلامعباس اسدی

 

نام : غلامعباس

نام خانوادگی : اسدی

نام پدر : حسین

نام مادر : زهرا بی بی

تاریخ تولد : 1346/04/01

محل تولد : بروجرد روستای قپانوری

رسته : بسیجی

تاریخ شهادت : 1361/01/07

محل شهادت : رقابیه

نام گلزار : گلزار بهشت شهدا بروجرد

کد ایثارگری : 6101801

زندگینامه

در روز اول تیر ماه سال 1346، در روستای قپانوری از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدر او حسین، کشاورز بود و مادرش زهرابی بی نام داشت.تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.

او نیز کشاورز بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز هفتم فروردین ماه سال 1361، در رقابیه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 33.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۰۸:۵۲
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ

شهید خداداد اسدی فرزند الله یار

شـهـیـد نـیـروی پـدافـنـد هـوایـی ارتـش

شهید خداداد اسدی

شهید خداداد اسدی

نام : خداداد

نام خانوادگی : اسدی

نام پدر : الله یار

نام مادر : خدیجه

تاریخ تولد : 1331/12/15

محل تولد : بروجرد

سن هنگام شهادت : 33 سال

وظیفه/کادر : کادر

سازمان : پدافند

تاریخ شهادت : 1365/09/04

محل شهادت : دزفول پایگاه شکاری

آرامگاه : گلزار شهدای گوشه بروجرد

کد ایثارگری : 00000000

زندگینامه

در روز اول اسفند ماه سال 1331، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش الله یار، راننده بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند.

ستوان یار دوم نیروی هوایی ارتش بود. سال 1349ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. در روز چهارم آذر ماه سال 1365، در بمباران هوایی پایگاه شکاری دزفول بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

تربت پاک او در گلزار شهدای گوشه زادگاهش بروجردواقع است.

همسرش مهین گودرزی و دخترانش پریسا اسدی و مریم اسدی نیز همراه با او به شهادت رسیده اند.

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 32.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۰۸:۴۸
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۴۵ ق.ظ

اسدی پریسا فرزند خداداد

 

شهیده پریسا اسدی

شهیده پریسا اسدی

 

 

نام : پریسا

نام خانوادگی : اسدی

فرزند : خداداد

تاریخ تولد : 1363/03/05

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1365/09/04

محل شهادت : دزفول

نام گلزار : گلزار شهدای گوشه شهرستانبروجرد

کد ایثارگری : 6502105

 

زندگینامه

در روز پنجم خرداد ماه سال 1363، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش خداداد ( شهادت 1365) ارتشی بود و مادرش مهین گودرزی ( شهادت 1365) نام داشت.

 

در روز چهارم آذر ماه سال 1365، در بمباران هوایی دزفول بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای روستای گوشه شهرستان بروجرد به خاک سپرده شد.

 

همراه با او پدرش خداداد اسدی و مادرش مهین گودرزی و خواهرش مریم اسدی نیز شهید شده اند.

 

 

منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 634.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۰۸:۴۵
نویسنده : خادم الشهدا
برای خدا کار کنید تا نتیجه ی کارتان تا ابد باقی بماند (حضرت امام خمینی ره )
آخرین مطالب
.: وبلاگ شهدای بروجرد :.