بروجردی محمد فرزند علیرضا

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سردار رشید اسلام سرلشگر پاسدار « شهید محمد بروجردی »

سردار رشید اسلام شهید « محمد بروجردی »
فرمانده ی قرارگاه حمزه ی سیدالشهداء(ع)
شهید محمد بروجردی
نام : محمد
نام خانوادگی : بروجردی
نام پدر : علیرضا
نام مادر : خدیجه
تاریخ تولد : 1333/06/11
محل تولد : روستای دره گرگ بروجرد
سن : 29سال
تاریخ شهادت : 1362/03/01
محل شهادت : استان آذربایجان شرقی سه راهی نقده (پاوه ـ نحله)
علت شهادت : برخورد با مین ضد تانک کاشته شده در جاده مسیر توسط ضدانقلاب
تاریخ شهادت : 1362/03/01
عملیات : بیت المقدس۴
نـحوه شهادت : براثر انفجار مین
آرامگاه : بهشت زهرا(سلام الله علیها ) تهران
کد ایثارگری : 6203797
زندگینامه
شهید « محمـد بروجـردی » در روز یازدهم شهریور ماه سال 1333 هـجری شمـسی ، در روستای دره گرگ ( شهید بروجردی ) از توابع شهرستان بروجرد ، در خانه ای محقر امٌا مصفا و منوّر به عشق و نور الهی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پا به عرصه ی وجود گذاشت. پدرش علیرضا و مادرش، خدیجه نام داشت. وی از زمان نوزادی که آوای حق ( اذان و اقامه) در گوشش طنین افکند . خود را برای جهاد و مبارزه با دشمنان خدا آماده کرد . پدر و مادرش که انسان هایی مؤمن و زحمتکش بودند در تربیت وی سعی و تلاش وافری داشتند .
محمد که پنج خواهر و برادر داشت او محبت پدر را بیش از پنج سال درک نکرد و درد یتیمی بر قلبش نشست.
شهید بروجردی قبل از شش سالگی پدر بزرگوار خود را از دست داد و مادرش با همه ی سختی ها و مشکلاتی که وجود داشت ، تمامی همّ و غم خود را برای تربیت وی بکار بست . محمد در هفت سالگی وارد مدرسه شد . امّا به دلیل شرایط مادی خانواده ، تحصیل در کلاس های شبانه توام با کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد و در کنار آن خانواده را در تامین زندگی شرافتمندانه مدد رساند .
محمد بروجردی در سن هفده سالگی به رسم و سنت پیامبر(ص) با خانواده ای متدین و معتقد به اسلام وصلت کرد و با این کار سنت الهی را تداوم بخشید و در سال 1351 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.
محمد در سن 17 سالگی با بانویی مومنه ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند به نام های حسین و سمیه می باشند.در سال 1350 در مدرسه ی مجتهدی در تهران شروع به تحصیل کرده و یک سال بعد به خدمت سربازی رفت.
پس از گذراندن دوران سربازی در سال 1354 با حجت الاسلام شاه آبادی و…ارتباط نزدیکی بر قرار نمود وپس از همکاریهای فرهنگی تبلیغی در سازمان فجر اسلام آنان به این نتیجه رسیدند که به مبارزات مسلحانه بپردازند و سپس راهی سوریه شدند.
در سال 1355 محمد در سوریه با آیت الله صدر و دکتر چمران ملاقات کرده و دوره های آموزش نظامی راگذراند. بالاخره انتظار به پایان رسید و امام(ره) به ایران بازگشت.
محمد مسئولیت حفاظت از امام(ره) را بر عهده داشت. او درجریان تصرف رادیو تلویزیون از ناحیه پا مجروح شد.پس از انقلاب ابتدا مسئولیت زندان های اوین را عهده دار گشت و سپس به همراه پنج نفر از دوستان دیگر,سپاه را پایه گذاری نمود.
بروجردی پس از صدور فرمان امام (ره) در مرداد ماه 1358 عازم “پاوه” شد. مسیح کردستان که خود را منجی مردم مظلوم کرد می دانست . در شهر سر پل ذهاب , مهر ماه 1359 از ناحیه دست مجروح شد.
محمـد پس از منطقه ای شدن سـپاه, فـرمـاندهی سـپاه غـرب را برعهـده گـرفت.تشکـیل گـردان های جـندالله ( شامل نیروهای سازماندهی شده سپاه ) تاسیس پیشمرگان کرد (نیروهای کرد ) تشکیل تیپ ویژه شهدا و مردمی مسئولیت این تیپ تا تشکیل قرارگاه حمزه سیدالشهدا که خود نیز در سمت قائم مقامی قرارگاه قرار داشت , از جمله اقدامات وسیع بروجردی در کردستان بود.مسیح کردستان دراول خردادماه سال 1362در مسیر جاده مهاباد-نقده بر اثر انفجار مین آیه های مقدس عشق را تلاوت نمود.
در روز اول خرداد ماه سال 1362، پر کسوت مقد س پاسداری با سمت قائم مقام قرارگاه حمزه در پاوه ـ نحله سنندج بر اثر انفجار مین توسط نیروهای عراقی شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت زهرا(سلام الله علیها) تهران قطعه: 24 ردیف: 75 شماره: 24 زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
منابع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، جلد اول ( الف ـ خ ) تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1397، صفحه 404.
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 420.
سوابق مبارزاتی
مدت کوتاهی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت سربازی فرا خوانده شد . اما چون مخالف خدمت در نظام ستم شاهی بود ، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام ( قدس سره الشریف ) راهی عراق شد ، ولی در مرز دستگیر گردید و به مدت شش ماه در زندان های رژیم به سر برد . وی پس از آن دوباره جهت خدمت سربازی عازم تهران شد .
بروجردی با استفاده از فرصتی که پیش آمده بود ، این بار در طول مدت دو سال خدمت سربازی ، خود را برای مبارزه با دستگاه طاغوتی آماده کرد . به گونه ای که پس از سپری شدن دوران خدمت سربازی ، خود را وقف مبارزه با دشمنان خدا و اسلام نمود .
او که قلبی مالامال از عشق به حضرت امام خمــینی کبیر (ره) داشت و کینه و نفرت از نظام شاهنشاهی در وجودش موج می زد ، با یاران حضرت امام (ره) از جمله شهـید حـاج « مهدی عراقی » مرتبط شد و همواره سعی می کرد تا در تمامی مراحل مبارزه نقش خود را به عنوان یک مقلد و تابع ولی فقیه به اثبات برساند .
شهید بروجردی ضمن ارتباط با شخصیت های اسلامی و انقلابی ، علاوه بر خودسازی و کسب فیض از این بزرگان ، به بعضی از امور مربوط به انقلاب ، همچون تکثیر و توزیع اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت . امّا به این حد هم قانع نبود و جنگ مسلحانه و برخورد محکم با رژیم ستم شاهی را سرآغاز مبارزه امت اسلامی ایران می دانست . به همین منظور به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سـوریه رفت و ضـمن ارتباط با امام « موسی صـدر » و شهید « محمد منتظری » ، به فراگیری و آموزش نظامی و چریکی پرداخت ، تا خود را برای مرحله ای مهم تر آماده نماید .
شهید محمد بروجردی در سوریه و لبنان با شهیدانی چون شهید « محمد منتظری » آشنا شد و در کنار فراگیری مسایل نظامی از خلق و خوی پسندیده و اخلاق وارسته و انقلابی این شهیدان نیز بهره های فراوان برد و همین اخلاق و عشق به اسلام بود که او را در چنین محیط هایی بدون تأثیرپذیری از جریانات چپی و التقاطی حفظ کرد .
شهید بروجردی برای حرکت و مبارزه خود دنبال اخذ حجّیت شرعی بود و هرگونه حرکت مسلحانه را بدون نظر ولی امر مسلمین جایز نمی دانست. او در آن روزگار که عوامل منافقین در زندان ، عناصر خط امامی را با تعابیری از قبیل« فتوایی» زیر سؤال می بردند ، اظهار می داشت « بدون هیچ ِابایی ، ما فتوایی و مقلد هستیم ، خودمان که مجتهد نیستیم » .
مهم ترین فعالیت های نظامی ( قبل از انقلاب)
پس از قیام 19 دی ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیان پیرو حضرت امام خمینی (ره) عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بدون وقفه به مبارزات خود ادامه داد .
اقدامات مهمی را که شهید بروجردی به همراه تعدادی از نیروهای انقلابی در این مدت انجام داد ، عبارتند از :
ــ مبارزه ی جدی و عملی علیه حضور امریکا در کشور
ــ خلع سلاح قرارگاه پلیس ( تهران)
ــ عملیات نظامی 15 خرداد 1357
ــ انفجار در نیروگاه برق و کاخ جوانان منطقه شوش
ــ خلع سلاح کلانتری 14 در میدان خراسان
ــ شرکت در آزادسازی پادگان جمشیدیه و رادیو تلویزیون
شهید بروجردی دراین حرکت های انقلابی ، مسوولیت شناسایی و جمع آوری اطلاعات و طرح ریزی عملیات را به عهده داشت و در آخرین عملیات از ناحیه ی پا مجروح گردید .
شهید محمد بروجردی و پیروزی انقلاب اسلامی
تلاش مستمر شهید بروجردی در راه به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به عنوان یک نیروی مبارز و سرباز آقا زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مراحل مختلف قبل و پس از پیروزی ادامه داشت . او که با ظاهر شدن نشانه های پیروزی مردم ، سر از پا نمی شناخت در هر جا که مسوولین تشخیص می دادند ، حاضر می شد و به عنوان کسی که آموزش های نظامی را در دوران سربازی و مراکز آموزشی فلسطین فرا گرفته و تجربیات عملی در مبارزه را نیز دارد ، از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی مورد توجه قرار گرفت و مسوول حفاظت حضرت امام خمینی (ره) انتخاب گردید و در مسیر انجام وظیفه با عشق و علاقهای قلبی به این کار مبادرت می ورزید و در آن دوران حساس در مدرسه ی رفاه نیز به عنوان مسوول حفاظت ایفای نقش می کرد .
در این ایام او خود را در کنار امام و مراد خود میدید و نظاره گر به ثمر رسیدن خون شهیدان و تحقق آرزوهای مجاهدان فی سبیل الله بود .
سرانجام دوران ستم شاهی و ظلم و بی عدالتی از کشور اسلامی ایران رخت بر بست و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید . در این مقطع اقدامات و تلاش وی ابعاد گسترده تری یافت و با شناختی که وی از جریان های فکری و سیاسی موجود داشت برای افشای چهره ی پلید منافقین و مبارزه ی ریشه ای با آنها از هیچ حرکتی فروگذار نکرد و به حق ، یکی از بازوهای حزب ا... در جهت نابودی این جریان انحرافی بود.
پس از مدتی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از دوازده نفری بود که در خدمت حضرت آیت الله خامنه ای ( مد ظله العالی) سپاه پاسداران را بنیانگذاری کردند .
شهید بروجردی با وظایف طاقت فرسا و تلاش های شبانه روزی ، در کنار سایر برادران از همان ابتدا در سازمانده ی و نظم دادن به سپاه پاسداران شرکت فعال داشت و با وجود مشکلات و نارسایی ها ، دلسوزانه انجام وظیفه می کرد .
حرکت به سوی کردستان
در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرتها ، فتنه و آشوب را در مناطق کُردنشین به راه انداختند ، با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضد انقلاب این شهید بزرگوار عازم (پاوه ) شد . حضـور آن شهید در کردسـتان ـ که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت ـ منشأ خیرات و برکات زیادی گردید .
پس از تصویب طرح تشکیل سازمان پیشمرگان کُردِ مسلمان ، مسوولیت این کار را از طرف شهید مظلوم آیت الله « بهشتی » و آیت الله « هاشمی رفسنجانی » به ایشان سپرده شد . اقدامات مؤثر این تشکیلات در کردسـتان ، سازمانده ی ضد انقلاب و نقشه های مزدورانه اجنبی پرستان را به هم ریخت و آرزوی ایجاد اسراییل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادیش دفن کرد .
وی در کردسـتان تمام حـرکات ضـد انقلاب را به عنوان فـــرمانده ی عملــیات زیر نظر داشت . در جریان اتفاقات ( پاوه )، درگیری ( سنندج ) و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکّه تاز مقابله با ضد انقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوری های شهـید بروجــردی و یارانش آزاد شد . با اینکه به او توصــیه شـده بود که در خط اول نباشد ، اما همیشه در پیشاپیش نیروهـا حرکت می کرد . بارها و بارها در محاصره ضد انقلاب قرار گرفت ، اما هر بار با اتکاء به تجربه ، تدبیر ، شجاعت و قدرت فرماندهی خود با شگفـتی تمام خود و همرزمانش را از محـاصره خـارج می ساخت .
او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمال غرب ، فرماندهی پاسداران و بسیجیان را که به کردستان می رفتند بر عهده داشت ، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را از وجود ضد انقلاب پاکسازی نماید .

نقش شهید در امنیت کردستان
شهید بروجردی کار خود را در کردستان با افراد محدودی آغاز کرد . او زمانی به کردستان رفت که در اثر سیاست سازشکارانه دولت وقت و خیانت هیأت به اصطلاح حسن نیت ، جوانان حزب الهی را در این خطه به دست ضد انقلابیون ملحد ، مظلومانه به شهادت می رسانیدند .
وی در این منطقه با مشکلات فراوانی مواجه بود ، امّا هیچگاه ناراحتی درون خود را آشکار نمی ساخت و با استواری و صلابت به دیگران روحیه می داد و با مشغله ی فراوان ، ساعت ها می نشست و به صحبت های برادران گوش می داد . بعد از تصدی مسوولیت در کردستان ، در خیلی از مناطق مانند : ( پاوه ، مریوان و جوانرود ) تمرکزش به مرز بود .
همچنین پاکسازی مناطق ( سنـندج ، بوکان ، مهاباد و کامیاران) به فــرماندهی ایشان صــورت گرفت . وی دوشـادوش شهـید « کاظمی » از (پاوه ) حرکت کرد و در پاکسازی بانه و سردشت که نقطه ی اتکای بسیار بزرگ ضد انقلاب به شمار میرفت ، سهم به سزایی داشت .
شهید محمد بروجردی پس از شهادت شهید « کاظمی » و شهید « گنجی زاده » مستقیماً فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعب العبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام انقلابیون انداخت .
تاریخ انقلاب اسلامی ایران و هشت سال دفاع مقدس سرشار از حماسه ها و رشادت های تمامی سرداران رشید ایران اسلام است که به یادگار ثبت گردیده و شهید محمد بروجردی از جمله ســرداران رشید انقلاب اسلامی ایران است که با تلاش شــجاعانه اش حق بزرگی برگردن کردستان دارد .
او بارها گفته بود :
«آن کس که مردم کردستان را دوست داشته باشد ، می تواند در کردستان کار کند .... و من به این مردم ستمدیده و محروم علاقه دارم »
شهید بروجردی با اینکه بسیار نرم و ملایم بود ، اما در مقابل گروهک های منحرف و عناصر وابسته و خود فروخته با شـدت عمل و برمبنای « اشـداء علی الکفـار» برخورد می کرد . او معتقد بود که لحظه ای نباید پاکسازی کردستان از وجود اجانب و ضد انقلاب متوقف شود .
گرچه به کارهای تبلیغی ، فـرهنگی ، اقتصادی و عمـرانی اعتقاد بسـیار داشت ولی می گفت :
« ابتدا باید منطقه را پاکسازی کرد و بعد به امور دیگری پرداخت . »
شهید بروجردی در مناطق جنوب ، مخصوصا در« عملیات فتح المبین » نیز نقش برجسته ای داشت ؛ با اینکه مسوولیت منطقه ی غرب را عهده دار بود ولی قبل از شروع عملیات به جنوب آمد و در عملیات این منطقه نیز شرکت کرد .
خصوصیات و سجایای اخلاقی
نیروی ایمان و تعهد شهید محمد بروجردی و علاقهی قلبی او به انقلاب اسلامی و ارزش های متعالی آن باعث شده بود که در سنگر زهد و تقوی و خدمت خالصانه از تمامی همرزمانش پیشتازتر باشد . آنقدر با نفسانیات خود مبارزه می کرد که جایی برای خودستایی در او وجود نداشت .
شهید بزرگوار حضرت حجه الاسلام والمسلمین محلاتی در وصف او می گوید :
« به قدری متواضع بود که هیچگاه « من » نمی گفت و از خودش تعریف نمی کرد و همیشه به دنبال کار بود . آنچه برای او مطرح بود ، فداکاری و مبارزه بود . جهاد و فداکاری او درحد اعلی بود و شاید کمتر برادری به قدر این شهید در غرب خدمت کرده باشد .... پاک زندگی کرد و پاک از دنیا رفت. »
در مقابله با ضــد انقلاب و برخورد با نارسایی های بی دلیل و مسامحه و سستی افراد از خود واکنش نشان می داد و دارای اراده ی محکم و عاشق ارزش های متعالی اسلام بود .
سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی فرمانده ی کل سپاه ، شهید محمد بروجردی را اینگونه وصف می کند :
« پیروزی ما در عملیات ( بازی دراز ) و همچنین ( قصر شیرین ) مدیون این شهید بزرگوار است .»
عشق و عـلاقه ی وصف نشدنی این شهید به مردم کردستان تا حـدی بود که در سختترین شرایط به مشکلات مردم آن خطه می اندیشید و چون فردی زجر کشیده بود با احساس عمیق دینی همواره به محرومان فکر می کرد . او یک دوست و یاور به تمام معنا برای مردم مستضعف و محروم کردستان بود . این علاقه نه تنها در رفتار ظاهری او نمایان بود ، بلکه در عمق وجودش ریشه دوانده بود . هیچگاه در چهره ی او تردیـد و ابهام وجـود نداشت . دارای روحـیه ای قــوی و بزرگ بود و در شــجاعت بی نظیرترین فرد در کردستان بود .
تقوی ، خلوص و اعتقادش به توحید ، در او ایجاد آرامش میکرد و تحمل و صبر و قدرت استقامتی که در او بود ، نشان می داد که چگونه مجاهدی است . او هیچگاه وقار و متانت خود را از دست نمیداد و علاوه بر ارتباط تشکیلاتی همواره یک ارتباط معنوی با بچه ها داشت . نفوذش برقلب ها به گونه ای بود که حتی در رابطه با مردم کردستان نیز مصداق داشت . مردم کردسـتان با علاقه ی عجیبی او را دوست داشتند . او همواره می گفت : « باید حساب مردم را از ضد انقلاب جدا کنیم . »
شهید بروجردی با همین برخورد گرم و صمیمی با مردم این منطقه بود که در دل آنها جا گرفت و مردم کردستان به او لقب ( مسیح کردستان ) را دادند . جـان نثاری و از خود گذشتگی شهید بروجـردی را همه می شـناسند و خـوب می دانند که او به واقع منجی کردستان بود و حضورش در آن خطه دل هر دشمنی را می لرزاند .
وی همواره تبسم برلبانش نقش بسته بود . وی در حالی که شکیبا بود ، به موقع و در صورت لزوم ، خروشان هم بود . او که یک لحظه از تداوم عملیات غافل نبود ، با تلاش همه جانبه و شبانه روزی ، دیگران را برای خدمت هر چه بیشتر ترغیب می کرد . بروجردی تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود و کسی نمی توانست زمانی را بیابد که وی در حال استراحت باشد و یا وقفه ای در کارش ایجاد شود .
بروجردی با تمسک به روحانیت پیرو خط امام و تقوای سرشار خود ، در مراحل مبارزه چه قبل و چه پس از پیروزی انقلاب از هر گونه چپ روی یا راست روی مصون ماند . او با همین اخلاق اسلامی و تواضع و فروتنی توانسته بود ، تبلیغات انبوه ضد انقلاب را خنثی نموده و به یک منطقه وسیع حیات دوباره بخشد .
شهید بروجردی یک نظامی بود ، ولی به شدت عاطفی و فرهنگی بود . وی سـعی میکرد به وسیله ی برخوردها و بحث های اعتقادی و سیاسی ، افراد را با عقاید و دیدگاه های انقلابی و اسلامی آشنا کند و این کار او در کردستان کارایی خوبی داشت .
محمد بروجردی با مردمداری و قلب مهربان خود ، چنان در دل نیروهای بسیجی، سپاهی و مردم کردستان نفوذ کرده بود که هر گاه ماموریت ها طولانی می شد ، نیروها در کنار فرمانده ی خود ، احساس خستگی نمی کردند .
در زندگی شهید بروجردی آثار رفاه طلبی و گرایش به مادیات مشاهده نمی شد و در سخت ترین شرایط با کمترین امکانات به خدمت مشغول بود و همواره خود را مدیون انقلاب و امام م یدانست .
خصوصیات اخلاقی و تعهد و آگاهی سیاسی و دینی او ، مهارت های نظامی ، عشق و ارادتش به انقلاب از او فردی ساخته بود که خود را همواره در حال خدمت به نظام مقدس اسلامی می دید و در این راه هیچگاه احساس خستگی نکرد .
پاکی و بیآلایشی محمد بروجردی در زندگی به گونه ای بود که به هنگام شهادتش همه را به شدت متأثر کرد و سردار « محسن رضایی» به هنگام تشییع پیکرش در حالی که عکس آن شهید را در آغوش داشت ، پیاده همراه جمعیت تا بهشت زهرا رفت .
شهید محمد بروجردی با فعالیت مخلصانه اش همه را مجذوب خود کرده بود . خبر شهادت او تمامی رزمندگان مستقر در منطقه را آنچنان منقلب کرد که گویی پدر خویش را از دست داده اند .
شهید بروجردی در حیات پر برکتش منشاء بسیاری از خیرات بود و با تقدیری که خداوند برای او قرار داده بود ، پس از عمری کوتاه ولی سراسر مبارزه و تلاش و محرومیت ، با قلبی آکنده از عشق به اسلام و محـرومان به درجه شهـادت نایل شد و خصلـت های بی شماری ، همچون : ساده زیستی ، تحمل مشکلات ، آگاهی و بصیرت ، عشق به امام و رهبرش و تعهد به ولایت ، صلابت و قاطعیت در مقابل ضد انقلاب و ستمگران را برای رهروانش به یادگار گذاشت .
سردار محسن رفیق دوست در این رابطه می گوید :
« نماز شب او را در شب ورود حضرت امام خمینی(ره) که مسوولیت حفاظت نظامی از امام را داشت ، دیدم و گریه او را در پیشگاه خدا مشاهده نمودم . او پیش از انقلاب ، شـهادت در راه خـدا را سـعادت می دانست ... از چریک های مسلح در قبل از انقلاب بود که بارها به جنگ مسلحانه با طاغوت رفته بود . »
نحوه ی شهادت :
محمد بروجردی ، در روز اول خرداد ماه سال 1362 در حـالیکه با عـدهای از همـرزمانش در مسـیر جـاده مهاباد ـ نقده حرکت می کرد ، بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینه اش که سال ها در نمازها و نیایش های نیمه شباش از درگاه خداوند طلب کرده بود ، رسید و به فوز عظیم شهادت نایل شد .
یکی از افرادی که در صحنه ی شهادت وی حضور داشت ، می گوید :
« پس از انفجار وقتی به بالای سر او رسیدم ، مانند همیشه تبسم بر لبانش نقش بسته بود و من احساس کردم که او کلام مولایش را تکرار می کند : فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة »
ناجی کردستان
بعد از ازدواج به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستمشاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی عراق شد، ولی در مرز دستگیر و به مدت شش ماه، روانه زندان شد.
وی ضمن ارتباط با شخصیتهای اسلامی و انقلابی، علاوه بر خودسازی و کسب فیض، به بعضی از امور مربوط به انقلاب، همچون تکثیر و توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت.
چندی بعد به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سوریه و لبنان رفت و با شهید چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد و به فراگیری مسائل نظامی پرداخت.
پس از قیام ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیون پیرو حضرت امام خمینی (ره)، عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بیوقفه به مبارزات خود ادامه داد.
برخی از اقدامات وی عبارتند از :
ــ مبارزه جدی و عملی علیه حضور آمریکا در کشور.
ــ خلع سلاح قرارگاه پلیس (تهران).
ــ عملیات نظامی ۱۵ خرداد ۱۳۵۷٫
ــ انفجار در نیروگاه برق و کاخ جوانان منطقه شوش.
ــ خلع سلاح کلانتری ۱۴ در میدان خراسان.
ــ شرکت در آزادسازی پادگان جمشیدیه و رادیو تلویزیون.
هنگامی که بازگشت حضرت امام خمینی (ره) به ایران حتمی شد، محمد بروجردی به عنوان مسئول حفاظت حضرت امام (ره) از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی انتخاب شد و در طول مسیر با عشق و علاقهای قلبی به این کار مبادرت ورزید و در مدرسه رفاه نیز در آن دوران حساس، به عنوان مسئول حفاظت، ایفای نقش نمود.
وی پس از مدتی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از دوازده نفری بود که در خدت حضرت آیتالله خامنهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیانگذاری کردند.
بروجردی در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرتها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب، عازم پاوه شد.
پس از تصویب طرح تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، مسئولیت این کار از طرف شهید مظلوم آیتالله بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی به وی سپرده شد.
وی در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت. در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوریهای محمد بروجردی و یارانش آزاد شد.
او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمالغرب، فرماندهی پاسداران و بسیجیانی را که به کردستان میرفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را پاکسازی کند.
محمد بروجردی پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجیزاده مستقیماً فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعبالعبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضدانقلابیون انداخت.
محمد با فعالیت های مخلصانهای همه را مجذوب خود کرده بود. خبر شهادتش، تمامی رزمندگان مستقر در منطقه را آنچنان منقلب کرد که گویی پدر خویش را از دست دادهاند.
شهید بروجردی که در حیات پربرکتش منشا بسیاری از خیرات بود با تقدیر الهی پس از عمری کوتاه ولی سراسر مبارزه و تلاش و محرومیت، با قلبی آکنده از عشق به اسلام و محرومان به شهادت رسید و خصلت های بیشماری همچون سادهزیستی، تحمل مشکلات، آگاهی و بصیرت، عشق به امام و ولایت، صلابت وقاطعیت در مقابل ضدانقلاب و ستمگران را برای رهروانش به یادگار گذاشت.
سرانجام محمد بروجردی اول خرداد 1362 در حالی که با عدهای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت میکردند بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینهاش رسید و به فوز عظیم شهادت نایل آمد.

سخنان مقام معظمای ولایت در مورد شهید محمد بروجردی:
«… مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یکبار در سال 1359 یا اوایل 1360 رفتم منطقه غرب. ایشان آن وقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم.
اما چیزی که از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من بوجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می کند، مسئولیت و وظیفه است. برخی با احساسات شخصی و گروهی فکر میکردند یک نفر که با او موافقند، او را تقویت کنند و کسی را که با او مخالفند، با او مخالف کنند.
اما شهید بروجردی هیچ گونه حرکتی که از آن حرکت، آدم احساس کند که در آن کار شکنی یا مخالفتی هست، انجام نمی داد و این، علاقه من به این شهید عزیز را خیلی بیشتر کرد.
من تصور می کنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه جویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تعارض های کاری با او داشتند نشانه آن روح عرفانی شهید بود.
معاشرت که بتوانم جزئیات حالات عرفانی او را بدست بیاورم، متأسفانه نداشتم؛ ولی برخورده و رفتارها نشان دهنده معنویات و روحیات افراد هستند.»
نظر شهید حاج محمد ابراهیم همت در مورد نفوذ کلام محمد بروجردی:
«بودند برادرانی که در اثر فشار کار خسته شده بودند ولی بعد از چند دقیقه صحبت با شهید بروجردی، تمام مسائل آن ها حل میشد و با دلی گرم و امیدوار دوباره سراغ کارشان میرفتند … ما شاگرد او بودیم. ایشان دارای یکسری ویژگی های اخلاقی خاصی بودند که شاید من در طول زندگیم از کمتر انسانی دیدم و ولایتپذیری در این انسان بزرگ، استقامت و پایداری، اخلاق حسنه، خصوصاً در برخوردهای اجتماعی از ویژگی های خاص اولیه این مرد بود. او خیلی ساده از خطای دیگران درباره خویش میگذشت و به اشتباه خود اعتراف داشت و طلب عفو میکرد.»
او نمونه ای از شیران صحنه های نبرد در روز و زاهدان در دل شب بود .
اولین وصیت نامه اول شهید محمد بروجردی:
بسمه تعالی
این وصیتنامه را در حالی مینویسم که فردایش عازم سنندج هستم با توجه به این که چندین بار در عملیات شرکت کرده بودم و ضرورت نوشتن وصیتنامه را حس کرده بودم ولی هم فرصت نداشتم و هم اهمیت نمیدادم، ولی نمیدانم چرا حس کردم که صرفا اگر ننویسم، گناهی مرتکب شدهام، لذا بدینوسیله وصیتنامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا مینویسم.
با توجه به این که حدودا شش سال است وارد مبارزات سیاسی و نظامی شدهام و به همین خاطر نسبت به خانوادهام رسیدگی نکردهام، بخصوص – همسر و فرزندانم و از همین وضع همیشه احساس ناراحتی میکردم و هیچ وقت هم نتوانستم خود را قانع کنم که مسئولیت را رها کنم و بدینوسیله از همه آنها معذرت میخواهم و طلب بخشش دارم از حقی که به گردن من داشتهاند و نتوانستم این حق را ادا کنم ولی این اطمینان را به خانوادهام میدهم که هرگز از ذهن من خارج نشدهاند و فکر نکنند که نسبت به آنها بیتفاوت بودهام، ولی مسئولیتهای سنگینتر بود.
در خواستی که از همسرم دارم، این است که فرزندانم را خوب تربیت کند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد … از مادرم درخواست بخشش دارم، زیرا از دست من ناراحتیها دیده و هیچوقت این فرصت پیش نیامد که بتوانم به ایشان رسیدگی لازم را بکنم و از کلیه برادران و خواهران که من را میشناسند درخواست دارم که برای من از خدا طلب بخشش کنند، شاید به خاطر حرمت دعای مومنین خداوند از تقصیراتم بگذردو احساس میکنم بار گناهان و خطاها بر دوشم سنگینی میکند. بخصوص دعای آن کسانی که پاسدارند و به جبهه میروند و از کسانی که در جزئیات زندگی من بوده و با من برخورد داشتهاند درخواست دارم برادرانی که از من بد دیدهاند در گذرند و یا اگر کسی را سراغ دارند که از من بد دیده نزدش بروند و از او رضایت بگیرند.
و دیگر این که مقاومت را فراموش نکنند که خداوند تبارک و تعالی بار سنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است. این را شهیدان بسیاری بخصوص در این چند سال اخیر به در و دیوار ایران نوشتهاند و اگر مقاومتهای آنها نباشد همانطور که امام فرمودند، بیم آن میرود که زحمات شهدا به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسیدند و این ما هستیم که آزمایش میشویم و دیگر این که با تجربهای که ما از صدر اسلام داریم، که به خاطر عدم آگاهی مسلمین درس عبرت باشد، با دقت، کلمات این روح خدا را که خط او خط رسول خداست دقت کنند.
وجود امام امروز برای معیار است. راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند به مراتب حساستر و سختتر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست. وصیتم به برادران این است که سعی کنند توده مردم که عاشق انقلاب هستند، از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند که بتوانند کادرهای صادق انقلاب را شناسایی کنند و عناصری که جریانهای انحرافی دارند، بشناسند که شناخت مردم در تداوم انقلاب حیاتی است.
والسلام
دومین وصیت نامه اول شهید محمد بروجردی:
بسمه تعالی
وصیتنامه اینجانب محمد بروجردی (پدر دره گرگی) پس از حمد خدا و طلب استغفار از او که برگشت همه به سوی اوست و درود بر محمد و آل او و درود بر امام امت و درود بر همه شهیدان تاریخ، از همه برادرانی که در طول عمرم با آنها تماس داشتهام، طلب آمرزش میکنم.
هر کس که این وصیتنامه را میخواند، برای من طلب آمرزش کند، زیرا من از این دنیا ناگاه با بار خالی می روم. و بعد از من همسرم سرپرستی خانواده را به عهده دارد و حقوق و مقدار ارثی که دارم،به او میرسد، به غیر از مبلغی ۷۰۰۰ ریال (هفت صد تومان) که باید به مادرم بدهد و در صورت فوت همسرم برادر کوچکترم عبدالمحمد سرپرستی دو فرزندم را به عهده گیرد و از اینکه نتوانستهام برای خانواده بطور کلی مثبت باشم، از همه پوزش میطلبم و طلب آمرزش میکنم.
منبع : دفاع مقدس – همشهری آنلاین
اسمش محمد بود، مادرش او را میرزا صدا میزد و مردم او را مسیح کردستان نامیدند. او در سال ۱۳۳۳ در روستای درهگرگ به دنیا آمد. دره گرم روستای کوچکی است در اطراف شهرستان بروجرد. پنج ساله بود که پدرش را از دست داد. از آن پس مادرش، برای او هم مادر بود و هم پدر. ارباب ظالم ده که مادر محمد را تنها و بیسرپرست دید، دست به توطئه زد و زمینهای آنها را بالا کشید. مادر محمد ماند و پنج طفل یتیم. میبایست هر طور شده، این چند بچه را سروسامانی بدهد. این بود که بار و بندیل ناچیزش را جمع کرد و ریخت عقب وانتی و آمد تهران. خواهر کوچک خدیجه و شوهرش استاد رضا، کوکب و بچههایش را پناه دادند.
فردای آن روز، خاله خدیجه، کوکب را همراه کرد، تا در خانههای بالاشهر کار کنند و شکم بچهها را سیر کنند. اما کوکب بچههای خوبی داشت. علی پسر بزرگش نوجوان بود و در کارگاه تشکدوزی مشغول شد. محمد هفت ساله هم همراه برادرش به کارگاه تشکدوزی رفت و خودش هم درخانه، با ابرهای خردشده پشتی پر میکرد. همه اعضای خانواده هر یک به نوعی کار میکردند تا چرخ زندگی بچرخد.
با شرکت در این جلسات، محمد آگاهی های سیاسی و مذهبی خود را بالا برد و رفته رفته رشد کرد. او که فهمیده بود تنها راه نجات مردم از تسلط آمریکا و اسرائیل آگاهی و پیروزی از امام خمینی(ره) است، همه همت خویش را در این راه به کار بست. او شب ها اعلامیههای امام را در کوچه پس کوچهها میبرد و به داخل خانهها و مغازهها میانداخت تا مردم با مطالعه آن بفهمند که دور و برشان چه میگذرد.
اگرچه در ابتدا پیکر، صاحب تشکدوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهرهمند است. چند ماه بعد، محمد کوچکترین شاگرد کارگاه ولی ماهرترین آنها بود مهارت محمد در دوخت تشک، پرده و… باعث شد که صاحب کارگاه بتواند با هتلهای چهار ستاره و مهم تهران قرارداد ببندد و کار و بارش بهتر شود. این موضوع میبایست به نفع محمد هم باشد. اما آشنایی او با یکی از مبارزین مسلمان مسیر زندگی او را تغییر داد. این جوان محمد را با مسجد، جلسات مذهبی و آنچه در آن جلسات میگذشت، آشنا کرد. در این جلسات بود که محمد با امام خمینی(ره) آشنا شد و توانست این شخصیت بزرگ را بشناسد. در همین آشنایی بود که او علت مخالفت و مبارزه امام را با شاه برای محمد توضیح داد. از این به بعد محمد بروجردی، آمریکا و توطئههای ریز و درشتش را شناخت و فهمید که بیگانگان تا چه حد بر دستگاه حکومت شاه و برنامههای او نفوذ دارند. همین آشنایی بود که محمد را به مبارزه با رژیم شاه کشاند.
ایجاد گروه توحیدی صف
با شرکت در این جلسات، محمد آگاهی های سیاسی و مذهبی خود را بالا برد و رفته رفته رشد کرد. او که فهمیده بود تنها راه نجات مردم از تسلط آمریکا و اسرائیل آگاهی و پیروزی از امام خمینی(ره) است، همه همت خویش را در این راه به کار بست. او شب ها اعلامیههای امام را در کوچه پس کوچهها میبرد و به داخل خانهها و مغازهها میانداخت تا مردم با مطالعه آن بفهمند که دور و برشان چه میگذرد.او با کسانی که سروکار داشت، صحبت میکرد و مسائل را برایشان توضیح میداد. کمکم کارش به جایی رسید که تعدادی از جوان های مبارز و مسلمان را جمع کرد تا کارهای بزرگتر و اساسی انجام دهند.
این گروه که به گروه توحیدی صف معروف بود، کارهای بزرگی برای پیروزی انقلاب انجام داد. گروه توحیدی صفت، اگر چه گروه مسلح بود و مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را انتخاب کرده بود ولی با سایر گروههای مسلح آن زمان فرق اساسی داشت. فرق این گروه با بعضی گروههای مسلح دیگر این بود که در هر کاری اجازه امام، اصلیترین چیز بود. آنها هر طرحی را که میریختند، قبل از به اجرا درآوردن با امام، با یکی از نمایندگان مورد اعتمادشان تماس میگرفتند و سوال میکردند. اگر طرحشان تایید میشد، آن را اجرا میکردند، وگرنه از آن صرفنظر میکردند.
از جمله طرح هایی که گروه توحیدی صف به رهبری محمد بروجردی انجام داد انفجار کافه خوانسالار بود. این کافه که محل عیش و عشرت آمریکاییان در ایران بود، محلی بود که جوانان ایرانی را به فساد میکشاندند. گروه توحیدی صف، با شناسایی این کافه، طرحی ریخت تا بتوانند به داخل آن نفوذ کند. چرا که جز آمریکاییان و ایرانیانی که به دربار وابسته بودند، کس دیگری را به داخل راه نمیدادند.
دو نفر مسئول این کار شدند و بعد از مدتها کار و رفت و آمد و آشنا شدن با نگهبانها توانستند به داخل کافه راه پیدا کنند. بعد از آن، با طرح پیچیدهای مقدار زیاید موارد منفجره را به داخل کافه بردند و آنجا را منفجر کردند. در این انفجار تعداد زیادی مستشار آمریکایی کشته شدند و چنان ترسی در دل آمریکاییان افتاد که تا مدتها در چنین جاهایی آفتابی نمیشدند.
گروه توحیدی صف با این کار به رژیم شاه فهماندند که نمیتوانند بدون توجه به خواست مردم مسلمان ایران هر کاری را انجام دهند. طرح دیگر این گروه که باز هم در جهت جلوگیری از تاخت و تاز بیگانگان بود، انفجار هلیکوپتر نظامی بود. این هلیکوپتر که چند مستشار آمریکایی در آن سوار بودند، منفجر شد و آنها به هلاکت رسیدند. با همین هدف، گروه توحیدی صف، یک مینیبوس حامل چند نظامی آمریکایی را مورد هدف قرار داد و با انداختن دو نارنجک به داخل آن باعث کشته و زخمی شدن نظامیان آمریکایی شدند. این چند طرح دو هدف بزرگ داشت، یکی اینکه هم رژیم شاه و هم خود آمریکاییها خیال نکنند، مردم از توطئههایشان خبر ندارند و یا کسی نیست که جلو اینها بایستد. به این وسیله میخواستند به آنها بفهمانند که اگرچه امام خمینی(ره) را به خارج از ایران تبعید کردهاند، اما یاران و پیروان او هستند و راه را دنبال میکنند. هدف دوم این بود که به جوانانی که دلشان خون بود و از کارهای ضد مردمی رژیم شاه عصبانی بودند، راه را نشان دهند و جهت مبارزه را ترسیم کنند. چرا که الگوی مناسبی نبود، این جوانان ممکن بود به بیراهه بروند.
همین آگاهسازیها بود که وقتی در دیماه سال ۱۳۵۶ رژیم شاه مقالهای علیه امام خمینی(ره) در یکی از روزنامههایش چاپ کرد، مردم مسلمان ایران، به خیابانها ریختند و خشم خود را نشان دادند. تظاهرات مردم در بعضی شهرها، مثل شهر قم، آنچنان شدید بود که رژیم مجبور شد ماموران مسلح خود رابه مقابله با مردم به خیابانها بفرستد و آنها را سرکوب کند. آنها فکر میکردند با کشتن گروهی از مردم، دیگران میترسند و به خانههایشان پناه میبرند. اما حساب رژیم اشتباه بود. کشتار مردم نه تنها آنها را نترساند، بلکه این تظاهرات شدیدتر شد. در چهلم شهدای قم، مردم تبریز به خیابانها ریختند و مراکز دولتی رژیم را به آتش کشیدند و با کشتار مردم تبریز، مردم یزد به خیابانها آمدند و این حرکت و همبستگی ادامه داشت، تا جایی که رژیم از ترس اینکه مبادا مردم به کاخ های او بریزند، در شهرهای بزرگ ایران حکومت نظامی اعلام کرد.
رساندن اعلامیههای امام و نوارهای سخنرانی آن حضرت در کوتاهترین زمان به دست مردم از جمله کارهای اساسی گروه محمد بود، همچنین شرکت کردن در تظاهرات به صورت مسلحانه و برای حمایت از مردم. آنها در بین مردم پخش میشدند تا اگر جایی ماموران شاه قصد حمله به مردم را دارند، با آنها مقابله کنند.
اما اعلام حکومت نظامی هم ثمری نداشت. در همان اولین روز، مردم همه شهرها به خیابانها ریختند. تظاهرات مردم تهران آنچنان عظیم بود که رژیم شاه به وحشت افتاد و باز هم دست به کشتار زد. شهدای هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷، این افتخار را داشتند که ابهت رژیم را شکستند و پوشالی بودن آن را نشان دادند. به طوری که بعد از واقعه هفده شهریور، در هر کوچه پس کوچهای، حتی بچهها هم تظاهرات میکردند و مرگ بر شاه میگفتند.
در این دوره هم گروه توحیدی صف، طلایهدار بود. رساندن اعلامیههای امام و نوارهای سخنرانی آن حضرت در کوتاهترین زمان به دست مردم از جمله کارهای اساسی گروه محمد بود، همچنین شرکت کردن در تظاهرات به صورت مسلحانه و برای حمایت از مردم. آنها در بین مردم پخش میشدند تا اگر جایی ماموران شاه قصد حمله به مردم را دارند، با آنها مقابله کنند.عاقبت مبارزه مردم با همراهی و دلسوزی افرادی چون محمد بروجردی و یارانش، کار را به جایی رساند که شاه مجبور شد از ایران فرار کند. با رفتن شاه زمزمه آمدن امام به وطن بر سر زبنها افتاد و این زمزمهها کمکم جدی شد و در هفته اول بهمن ماه آمدن امام به وطن به صورت جدی مطرح شد.
ماجرای سپردن حفاظت از امام خمینی(ره) در ۱۲ بهمن ۵۷ به شهید بروجردی
برای ورود امام(ره) لازم بود که گروهی مسلح حفاظت از ایشان را برعهده بگیرد. چرا که ساواکیها و ضدانقلابها نمیخواستند انقلاب به پیروزی برسد و بهترین راه برای به نتیجه نرسیدن انقلاب، نبودن امام بود. شورای انقلاب بعد از بحث و گفتوگوهای زیاد گروه توحیدی صف را انتخاب کردند تا کار حفاظت از امام را هنگام بازگشت به وطن برعهده گیرد. وقتی شهید بهشتی و شهید مطهری این پیشنهاد را به محمد دادند، او اشک شوق به چشم آورد. مسئولیت بزرگی بود. آنها میبایست از قلب و جان ملت ایران حفاظت میکردند و او را سالم به منزل میرساندند. کار، کار سخت و طاقتفرسایی بود. محمد حدس میزد که چه جمعیت انبوهی به خیابانها خواهند آمد. در میان این جمعیت چه میشد کرد؟ آن هم مردمی که سالها منتظر امامشان بودند و همه برای دیدن او بیتابی میکردند. آنها میبایست امام را کیلومترها از میان چنین جمعیتی عبور دهند. از طرف دیگر، نیروهای امنیتی شاه و ضدانقلاب هم بودند که خیلی راحت میتوانستند خودشانرا در میان مردم پنهان کنند و دست به توطئه بزنند. اما با همه سنگینی بار، محمد مردانه پذیرفت و مقدمات کار را آمادهت کرد. مهمترین مسئله آمادهسازی نیروها بود و توجیه آنها برای پیشامدهای مختلف.
آن روز، یعنی ۱۲ بهمن سال ۵۷، روزی بزرگ و سرنوشتساز بود و کاری که محمد و گروهش انجام دادند، کاری تاریخی بود. شب وقتی محمد و بچههای گروهش در یکی از اتاقهای مدرسه رفاه دور هم جمع شدند، دست در گردن هم انداختند و از اینکه در این کار بزرگ موفق بیرون آمدند، اشک شوق ریختند.
اما حوادث انقلاب چنان سرعت و غیرقابل پیشبینی بود که محمد فرصت سر خاراندن نداشت. آمدن امام حوادث را سرعت بخشیده بود. در فاصله ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمن که انقلاب به پیروزی رسید، حوادث مهم و سرنوشتساز پشت سر هم اتفاق افتاد. مهمترین آنها، معرفی دولت موقت بود. محمد برای پوشش دادن خبرهای اقامتگاه امام به بیرون آن و حداقل خانههای اطراف شبکه تلویزیونی راه انداخت. بعد هم یک دستگاه گیرنده قوی نصب کرد که در روزهای بیستم و بیست و یکم بهمن در پیروزی انقلاب نقش زیادی داشت. محمد از طریق این دستگاه بیسیم مکالمات بین سران ارتش را گوش میکرد و از فعل و انفعالات آن با خبر میشد و میتوانست عکسالعمل مناسب نشان دهد. او از طریق همین بیسم از طرح حمله آنها با تانک و زرهپوشها با خبر شد و نیروها را برای مقابله با آنها فرستاد. حتی از طریق همین بیسیم و گوش کردن به مکالمات بین سران ارتش به کودتایی که در شرف وقوع بود پی برد. وقتی خبر به امام رسید، اعلامیهای صادر کردند و از مردم خواستند که خیابانها را ترک نکنند و به خانه نروند، و باز از طریق گوش کردن به همین مکالمات بود که محمد توانست بفهمد وضعیت داخل پادگانها چگونه است و افراد داخل آنها چند نفر هستند. با پیروزی انقلاب توطئههای دشمنان داخل و خارج هم شدت گرفت و ضرورت تشکیل نیروهای نظامی وفادار و انقلابی به شدت حس میشد. بعضی افراد فعال شورای انقلاب هم این ضرورت را حس کردند و با امام در میان گذاشتند. امام دستور تشکیل چنین نیرویی را صادر کردند و محمد جزو چند نفری بود که برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب جمع شدند و حرف زدند و بعد هم عمل کردند.
با شروع توطئهها در شهرهای مرزی ایران مخصوصا در کردستان که به علت هم مرزی با عراق،باعث ویرانی آن سرزمین شد و هم باعث کشتار بسیاری از مردم شد. در چنین اوضاع و احوالی، محمد به فکر کردستان افتاد و برای برقراری آرامش، نیرو به آنجا فرستاد. اما اوضاع چنان به سرعت بحرانی شد که خطر سقوط شهر پاوه به میان آمد و امام خمینی(ره) طی فرمانی همه نیروها را موظف به دخالت و آزادسازی پاوه کردند. دیگر جای درنگ نبود و بروجردی روانه کردستان شد.
تشکیل سپاه، یعنی جمع کردن تعداد زیادی نیروی جوان، آموزش نظامی و فرهنگی و سیاسی آنها تا بتوانند در شرایط انقلابی خاص آن دوره، هم با توطئههای فرهنگی مبارزه کنند؛ هم با دسیسههای سیاسی و هم نظامی. این توطئهها در شهرهای مرزی ایران بیشتر بود. مخصوصا در کردستان که به علت هم مرزی با عراق، بیشترین توطئهها را به خود دید. توطئههایی که هم باعث ویرانی آن سرزمین شد و هم باعث کشتار بسیاری از مردمش. در چنین اوضاع و احوالی، محمد به فکر کردستان افتاد و برای برقراری آرامش، نیرو به آنجا فرستاد. اما اوضاع چنان به سرعت بحرانی شد که خطر سقوط شهر پاوه به میان آمد و امام خمینی(ره) طی فرمانی همه نیروها را موظف به دخالت و آزادسازی پاوه کردند. دیگر جای درنگ نبود و بروجردی روانه کردستان شد.
محمد در تمام عملیات، به مردم فکر میکرد و به منافع آنها میاندیشید
اگرچه قبل از ورود محمد به پاوه، آن شهر به وسیله یاران و نیروهایی که فرستاده بود، آزاد شده بود، اما دامنه توطئه چنان گسترده بود که همه شهرهای کردستان محل تاخت و تاز ضدانقلاب بود. محمد در همان زمان که به مقابله با ضدانقلاب مشغول بود که به تجزیه وتحلیل اوضاع منطقه پرداخت و به این نتیجه رسید که تنها راه نجات کردستان، تشکیل نیرویی از مردم کردستان است تا با داشتن سلاح و آشنایی با فرهنگ و زبان مردم بومی بتوانند به مقابله با توطئهها بپردازند. روی همین اعتقاد، محمد سازمان پیش مرگان کرد مسلمان را تاسیس کرد و به آموزش و تجهیز آنها پرداختم. بسیاری از افراد، حتی نزدیکان، دوستان و همفکران محمد در این کار با او مخالف بودند و مسلح کردن مردم کردستان را به صلاح نمیدانستند. اما بروجردی آنچنان به مردم اعتقاد داشت که نقشه خودرا عملی کرد. وقتی اولین عملیات این گروه و نقش آنها در آزادسازی کامیاران مشخص شد، محمد بیشتر به درست بودن فکرش امیدوار شد. این کار تا اندازهای دهان مخالفان را هم بست. تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان ضربه سطحی به ضدانقلاب بود و بیشتر فشار آنها برای انحلال این سازمان بود. با بودن این گروه، ضدانقلاب خلع سلاح میشد. افراد این سازمان همه کرد بودند و هیچ اتهامی به آنها نمیچسبید. با همت و پشتکار محمد و وافراد سپاه و همکاری و همیاری پیشمرگان مسلمان، شهرهای کردستان یکی یکی آزاد شدند و از سلطه ضدانقلاب درآمدند و مردم توانستند ثمرات و نتایج انقلاب را ببینند.
محمد در تمام عملیات، به مردم فکر میکرد و به منافع آنها میاندیشید. هر جا ذرهای منافع مردم به خطر میافتاد، نقشهای را عوض میکرد و طرح را طوری میریخت که به مردم ضرری نرسد. همه سفارشش به نیروها یان بود که با مردم کردستان رو در رو نشوید و آنها را از خود بدانید. آنها را دوست بدارید و بدانید که برای خدمت به اینها به منطقه آمدهاید. مردم چنان با او صمیمی بودند که هر مشکلی برایشان پیش میآمد، به سراغ او میرفتند و از او کمک میخواستند. حتی پدر و مادر کسانی که در صف ضدانقلاب بودند و با محمد میجنگیدند، از او میخواستند که بچههایشان را نجات دهد و کمکشان کند.
همین جوان ها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش میجنگیدند، وقتی به اسارت درمیامدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی میشدند که افکار گذشته را از دست میدادند و از محمد چارهجویی میکردند. بسیاری از این زندانیان از محمد میخواستند که برنامهای اجرا کند تا دیگر جوانها در دامان ضد انقلاب نیفتند.
در آن چند روز، برخوردهای بروجردی طوری بود که همه برای او احساس خطر میکردند.به سفارش یکی از دوستانش، اجازه ندادند محمد تنها برود و یک ماشین با تیربار او را اسکورت کرد. اما وقتی به سه راه نقده رسیدند، محمد افراد اسکورت را مجبور کرد تا برگردند و خودش تنها روانه شد.
تشکیل تیپ ویژه شهدا
یکی از کارهای مهم دیگر بروجردی، تشکیل نیروی آموزش دیده و منسجم از بچههای سپاه بود. این گروه که به تیپ ویژه شهدا معروف بودند، بیشترین نقش را در آزادسازی شهرها داشتند. فرماندهان این تیپ از بهترین پاسداران کردستان بودند؛ افرادی مثل شهید ناصر کاظمی و محمد چنان به کردستان و مردم آن منطقه فکر میکردند که درست زمانی که شهید حجتالاسلام محلاتی نماینده امام در سپاه پیشنهاد فرماندهی کل سپاه را به محمد داد، او نپذیرفت و خودش پیشنهاد کرد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به او بدهند، تا این تیپ از هم نپاشد و دچار مشکل نشود. چون فکر میکرد اگر این تیپ از هم بپاشد، دیگر نیرویی نیست تا از کردستان دفاع کند. اما مسئول ناحیه غرب، صلاح نمیدانست محمد را که در حد فرماندهی کل سپاه هست، به فرماندهی یک تیپ بگمارد. او فکر میسکرد که این مسئولیت برای شخصیتی مثل بروجردی کم است. ولی محمد آنقدر اصرار کرد تا عاقبت پذیرفتند و حکم فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به او دادند.
با گرفتن حکم، همه سعی و تلاش محمد در این راه بود. او منطقه را بررسی کرد و جای مناسبی برای ایجاد پادگان در نظر گرفت؛ زمین بسیار بزرگی که هم کنار جاده اصلی بود و هم از نظر موقعیت نظامی در جای مناسبی قرار داشت و خطری افراد داخل پادگان را تهدید نمیکرد.روزی که بروجردی میخواست برای بازدید محل استقرار تیپ برود، از دوستانش خدافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.
در آن چند روز، برخوردهای بروجردی طوری بود که همه برای او احساس خطر میکردند.به سفارش یکی از دوستانش، اجازه ندادند محمد تنها برود و یک ماشین با تیربار او را اسکورت کرد. اما وقتی به سه راه نقده رسیدند، محمد افراد اسکورت را مجبور کرد تا برگردند و خودش تنها روانه شد.
مقام معظم رهبری :
« عابد شب زنده دار کردستان و شیر میدان های مبارزه حق
« شهید محمد بروجردی »
به پاسداری سپاه و سربازی اسلام معنی داد .
فرازهایی از وصیت نامه شهید « محمد بروجردی »
« باید سلسله مراتب محفوظ باشد ، باید اطاعت بدون چون و چرا انجام گیرد ، ولی درست مثل صدر اسلام ، اطاعت بدون هیچ اغماضی باید باشد و محبت و دوستی و برادری هم باید باشد . »
امام خمینی (ره)
« در سپاه باید انضباط نظامی از ایمان و عقــیده سرچشــمه گیرد و نظم و آمـوزش و رعایت مراتب به عنوان وظیفه ای دینی رعایت شود و در عین حـال ، روح برادری و تفقد از زیر دست و ارزش گذاری بر اســاس ارزش های معــنوی رواج روزافزون داشـته باشد . » مقام معظم رهبری (مدظله العالی )
« ... ما که تکلیف کاری نداریم ، اگر ما به اجتهاد خودمان برای خودمان تعیین مسوولیت کنیم این غلط است .
... وجود امام ، امروز برای ما معیار است . راه او راه سعادت و انحراف از راهش خُسران دنیا و آخرت و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریان هایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند به مراتب حساس تر و سخت تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست .
... وصیتم به برادران این است که سعی کنند توده مردم را که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند که بتوانند کادرهای صادق و انقلابی را شناسایی کنند و عناصری که جریان های انحرافی دارند را بشناسند که شناخت مردم در تداوم انقلاب امری حیاتی است . »
محمد بروجردی
با مرور رشادتهای او یادش را زنده نگه میداریم و برای نسل امروز که از او کمتر شنیده روایتهایی را بازگو میکنیم.
محمد بروجردی یک مبارز واقعی بود. مبارزی در تراز انقلاب اسلامی که علاوهبر تواناییهای فکری و نظامی، در دیانت و اخلاق نیز اسوه بود. دوره مبارزات او تقریبا سراسر عمرش را پر کرده است، چه او از کودکی در خط مبارزه قرار گرفت و تا پایان عمر در همین مسیر باقی ماند. بروجردی قبل از انقلاب مبارزه با رژیم پهلوی را پی گرفت و بعد از انقلاب هم حضور در جبهههای نبرد با ضد انقلاب و دشمن بعثی را دنبال کرد. اغلب از او بهعنوان «مسیح کردستان» نام میبرند، چه او تمام همتش را برای بیرون راندن ضد انقلاب از کردستان و نجات مردم آن دیار به کار بست. آنچنانکه مردم کوچه و بازار با او مانوس بودند و نجات خود را از او طلب میکردند. شأن این سردار شهید آنچنان است که آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در جایی درباره او گفتهاند: «من بروجردی را از یاد نمیبرم و هیچوقت فراموش نمیکنم؛ غالبا هروقت که بحث شهدا پیش میآید، شهید بروجردی جلوی چشم من است.»
ایشان در جای دیگری نیز نسبت به این شهید ابراز ارادت کرده و گفته اند: «آن چیزی که من از شهید بروجردی احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر میکند مسئولیت و وظیفه است. من تصور میکنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزهجویی با دوستان و گذشت و حلم در قبال کسانی که تعارضهای کاری با او داشتند، نشانه آن روح عرفانی شهید بود.» ما نیز در سالگرد شهادت این شهید، بر آن شدیم تا با مرور رشادتهای او یادش را زنده نگه داریم و برای نسل امروز که شاید از او کمتر شنیده آنها را بازگو کنیم. آنچه میخوانید چند پرده از زندگانی شهید محمد بروجردی است.
میرزای درهگرگ
وقتی محمد به دنیا آمد پدرش توی ژاندارمری زندانی بود. پدرش را به خاطر مخالفت با خان حسابی زده بودند، گفته بود که من به خان زمین نمیفروشم، همان شد که وقتی مُرد جمع کردند آمدند تهران. مادرش البته او را میرزا صدا میزد و بقیه هم بهتبع کوکبخانم تا همیشه او را میرزا میخواندند. او در سال 1333 در روستای درهگرگ به دنیا آمد؛ همان شهرک شهید بروجردی. پنج ساله بود که پدرش را از دست داد. مادرش پنج طفل یتیم و بار و بندیل ناچیزش را برداشت و به تهران آمد که شاید بتواند این چند بچه را سروسامانی بدهد.
محمد همراه برادر بزرگترش در یک کارگاه تشکدوزی مشغول به کار شد و سعی کرد کمک خرج خانه باشد. مهارت محمد در دوخت تشک باعث شد که صاحب کارگاه بتواند با هتلهای بزرگ تهران قرارداد ببندد و کار و بارش بهتر شود. اما آشنایی او با مهدی عراقی از مبارزان ضد رژیم شاه مسیر زندگی او را عوض کرد. او به همراه عراقی به مجالس مذهبی و انقلابی میرفت و این مراودات در انگیزههای او موثر افتاد. با شرکت در این جلسات محمد آگاهیهای سیاسی و مذهبی خود را بالا برد و رفتهرفته رشد کرد. حالا که او فهمیده بود تنها راه نجات مردم از تسلط آمریکا و رژیم صهیونیستی آگاهی و پیروی از امام خمینی است، همه همت خویش را در این راه به کار بست. او شبها اعلامیههای امام را در کوچه پسکوچهها میبرد و به داخل خانهها و مغازهها میانداخت تا مردم با مطالعه آن متوجه شوند که دور و برشان چه میگذرد. کمکم کارش به جایی رسید که تعدادی از جوانهای مبارز و مسلمان را دور هم جمع کرد تا کارهای بزرگ و اساسی انجام دهند.
مسئول حفاظت
برای ورود امام لازم بود گروهی مسلح حفاظت از ایشان را برعهده بگیرد، چراکه ساواکیها و ضدانقلابها که نمیخواستند انقلاب به پیروزی برسد بهترین راه را برای به نتیجه نرسیدن انقلاب نبودن امام میدانستند. شورای انقلاب پس از بحث و گفتوگوهای بسیار گروه توحیدی صف به رهبری محمد بروجردی را انتخاب کردند تا کار حفاظت از امام را هنگام بازگشت به وطن برعهده بگیرد. وقتی شهید بهشتی و شهید مطهری این پیشنهاد را به محمد دادند، اشک شوق در چشمان او پیدا شد. مسئولیت بزرگی بود. آنها باید از قلب و جان ملت ایران حفاظت میکردند و او را سالم به منزل میرساندند؛ کاری سخت و طاقتفرسا بود. محمد حدس میزد که چه جمعیت انبوهی به خیابانها خواهند آمد. در میان این جمعیت انبوه چه میشد کرد؟ آن هم جمعیتی که سالها منتظر امامشان بودند و همه برای دیدن او بیتابی میکردند. آنها باید امام را کیلومترها از میان چنین جمعیتی عبور دهند. از طرف دیگر نیروهای امنیتی شاه و ضدانقلاب هم بودند که خیلی راحت میتوانستند خودشان را در میان مردم پنهان کنند و دست به هر توطئهای بزنند اما با همه سنگینیبار محمد مردانه پذیرفت و مقدمات کار را آماده کرد. آن روز یعنی 12 بهمن 1357 روزی بزرگ و سرنوشتساز بود و کاری که محمد و گروهش انجام دادند، کاری بهراستی تاریخی بود. شب وقتی محمد و بچههای گروهش در یکی از اتاقهای مدرسه رفاه دور هم جمع شدند دست در گردن هم انداختند و از اینکه در این کار بزرگ موفق بیرون آمدند اشک شوق ریختند.
پیشمرگان کرد مسلمان
اگرچه پیش از ورود محمد به پاوه آن شهر به وسیله یاران و نیروهایی که فرستاد آزاد شده بود، اما دامنه توطئه چنان گسترده بود که همه شهرهای کردستان محل تاختوتاز ضدانقلاب شده بود. محمد در همان زمان که به مقابله با ضدانقلاب مشغول بود به تجزیه و تحلیل اوضاع منطقه نیز پرداخت و به این نتیجه رسید که تنها راه نجات کردستان تشکیل نیرویی از خود مردم کردستان است تا با داشتن سلاح و آشنایی با فرهنگ و زبان مردم بومی بتوانند به مقابله با توطئهها بپردازند. بر پایه چنین اعتقادی محمد سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را تاسیس کرد و به آموزش و تجهیز آنها پرداخت. بسیاری از افراد حتی نزدیکان، دوستان و همفکران محمد در این کار با او مخالف بودند و مسلح کردن مردم کردستان را به صلاح نمیدانستند. اما بروجردی آنچنان به مردم بومی اعتقاد داشت که بیهیچتردیدی نقشه خود را عملی کرد. وقتی اولین عملیات این گروه و نقش آنها در آزادسازی کامیاران مشخص شد محمد به درست بودن فکرش بیشتر امیدوار شد. تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان ضربه سختی به ضدانقلاب بود و بیشترین فشار آن ها هم برای انحلال این سازمان بود. افراد تحت فرمان محمد در این سازمان همگی کرد بودند و هیچ اتهامی هم به آنها نمیچسبید. با همت و پشتکار محمد و همیاری پیشمرگان مسلمان شهرهای کردستان یکییکی آزاد شدند و از سلطه ضدانقلاب درآمدند و مردم توانستند ثمره و نتایج انقلاب را ببینند.
محمد در تمام عملیات به مردم فکر میکرد و هر جا ذرهای حقوق آنها به خطر میافتاد نقشهاش را عوض میکرد و طرح را طوری میریخت که به هیچکس ضرری نرسد. مردم نیز چنان با او صمیمی بودند که هر مشکلی برایشان پیش میآمد سراغ او میرفتند و کمک میخواستند.
مبارزه در صف
محمد دریافته بود که سرنگونی حکومت جز با فعالیت تشکیلاتی و گروهی امکانپذیر نیست. از این رو با چند تن از دوستانش یک گروه چریکی را بنا گذاشتند. این گروه که به گروه توحیدی صف معروف بود کارهای بزرگی برای پیروزی انقلاب انجام داد. گروه توحیدی صف اگرچه گروهی مسلح بود و مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را انتخاب کرده بود با دیگر گروههای مسلح آن زمان فرق اساسی داشت. فرق این گروه با مجاهدین خلق، فدایی خلق، پیکار و دیگران این بود که در هر کاری اجازه امام اصلیترین مقوله بود. آنها هر طرحی را که میریختند پیش از به اجرا در آوردن آن با امام یا یکی از نمایندگان مورد اعتمادش مثل مهدی عراقی تماس میگرفتند و درباره چند و چون طرح سوال میکردند. اگر طرحشان تایید نمیشد از آن صرفنظر میکردند، ازجمله طرحهایی که گروه صف به رهبری محمد انجام داد انفجار کافه خوانسالار بود. این کافه محل عیش و عشرت آمریکاییان در ایران بود. گروه صف با شناسایی این کافه طرح انهدام آن را ریخت. با طرح پیچیدهای مقدار زیادی مواد منفجره را به داخل کافه بردند و آنجا را منفجر کردند. طرح دیگر این گروه انفجار هلیکوپتر نظامی آمریکا بود. این هلیکوپتر که چند مستشار آمریکایی در آن سوار بودند با طرح گروه صف منفجر شد. غیر از این آنها یک مینیبوس حامل نظامیان آمریکایی را نیز هدف قرار دادند و با انداختن دو نارنجک به داخل آن باعث کشته و زخمی شدن نظامیان آمریکایی شدند. گروه تحت مدیریت محمد بروجردی در طول دوسال تا پیروزی انقلاب اسلامی از نیروهای آمریکایی و حکومت پهلوی تلفات زیادی گرفتند و نشان دادند که اگر چه امام خمینی به خارج از ایران تبعید شده اما پیروان در صحنه هستند.
قصه سنندج
چند روزی میشد که محمد در فکر بود. وقتی برای کاری به خیابانهای شهر میرفت، کُردهای آوارهای را میدید که کنار خیابان یا داخل میدانها نشستهاند. چند نفری از او درخواست کمک کرده بودند. جوانی دم در سپاه جلوی محمد را گرفت و گفت: « برادر فرمانده! شما فرمانده غرب کشورید! پس چرا به داد ما نمیرسید؟ درست است که توی کشور اسلامی ما مسلمانها بیپناه باشیم و از دست گروههای نامسلمان آواره شویم؟»
محمد در تمام طول راه و حتی موقعی که به مقر سپاه برگشت، در فکر آن جوان و حرفهایش بود. باید کاری میکرد. از چند نفر از بچههای کرمانشاه پرسوجو کرد و فهمید که سپاه یکی از مهمانخانههای مصادرهای را به صورت انبار درآورده است و از آن استفاده میکند. با چند پاسدار کرمانشاهی سوار ماشینی شدند تا به مهمانخانه بروند، آنجا را ببینند و اگر لازم بود برای سکونت آوارههای سنندجی مرتبش کنند. وقتی رسیدند جلوی مسافرخانه پاسدار جوانی از اهالی کرمانشاه که مسئول آنجا بود جلو آمد و گفت : « بفرمایید! » یکی از همراهان محمد گفت : « برادر بروجردی هستند، فرمانده عملیاتی سپاه منطقه ی غرب کشور، آمدهاند اینجا را ببینند. » پاسدار جوان با عصبانیت جلوی درِ ساختمان ایستاد و گفت : « من کسی را راه نمیدهم. باید از فرمانده ی سپاه کرمانشاه نامه بیاورید. » بروجردی جلو رفت و گفت: « برادرجان! ما که برای خودمان نمیخواهیم. برای برادران کُرد شما میخواهیم. بندهخداها سرگردان خیابانها هستند. » پاسدار جوان که بهشدت عصبانی شده بود سینه به سینه محمد ایستاد و گفت: «فکر میکنی کی هستی که به من دستور میدی؟ تو برو همان تهران خودتان. ما کردها میدانیم چطور اینجا را اداره کنیم، مستشار هم نمیخواهیم.»
دستهای جوان پاسدار میلرزید و رگهایش ورم کرده بود. در همین لحظه دستش را بالا برد و سیلی محکمی به گوش محمد زد.
برو استراحت کن
یکی از پاسدارانی که همراه محمد بود جلو دوید. اسلحهاش را مسلح کرد و به طرف جوان گرفت. محمد لوله اسلحه را طرف دیگر گرفت و آرام گفت: «آرام باش برادر، چهکار میکنی؟» همه بهتزده به این صحنه زل زده بودند. پاسدار جوان بهشدت میلرزید. محمد قدم زنان کمی از آنجا دور شد. گلوی مرد جوان خشک شده بود. صورتش به عرق نشسته و پاهایش شل شده بود. انگار جان از تنش رفته بود. همه ی کسانی که گرداگردش ایستاده بودند با ترحم به او نگاه میکردند. او را به دیده محکومی میدیدند که تا چند ساعت دیگر به سزای عملش میرسد. جوان با ترس به آن ها نگاه میکرد. چند بار تصمیم گرفت اسلحهاش را بردارد و فرار کند. فکر کرد جرمش سنگینتر میشود و بین این همه پاسدار هم راهی برای فرار وجود ندارد. در همین حال بروجردی آرام به طرف او برگشت. آهسته قدم برمیداشت. با دست عرق پیشانیاش را پاک کرد و به دو سه قدمی جوان که رسید لبخندی چهرهاش را پر کرد. پیش چشمان حیرتزده جوان و سایر پاسدارها دست او را محکم گرفت و با لبخند رو به او گفت: «انگار خیلی خستهای! یکی از این برادرها میماند اینجا شما همراه ما بیا مرکز چند روزی برو مرخصی و استراحت کن!» پاسدار جوان باور نمیکرد. توی گوش فرمانده ی سپاه غرب کشور زده بود، اما به جای مجازات، پاداش گرفته بود. جوان پاسدار همراه محمد به مقر سپاه رفت. وقتی محمد برگه مرخصی را به دستش داد، جوان دیگر به گریه افتاد. از پشت پرده اشک تکهای از آسمان را میدید که پاک بود و آبی صاف و محمد که در گوشه آن میخندید.
حلقه پاسداران
حکومت شاهنشاهی در 22 بهمن ماه سال 1357 برچیده شد و انقلاب اسلامی امور کشور را در دست گرفت. در چنین شرایطی حالا دیگر ضرورت تشکیل نیروی نظامی وفادار به انقلاب بهشدت حس میشد. برخی افراد فعال شورای انقلاب هم این ضرورت را حس کردند و با امام در میان گذاشتند. امام هم دستور تشکیل چنین نیرویی را صادر کردند و محمد جزء چند نفری بود که برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دور هم جمع شدند. محمد که در این برهه از زمان حراست از اقامتگاه امام و نیز مسئولیت زندان اوین را برعهده داشت، پیشنهاد تاسیس نهادی را داد. حفاظت از گروههایی که تا پیش از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی اسلحه به دست گرفتند و فعالیت مبارزاتی داشتند، مساله دیگری بود که باید به آن رسیدگی میشد. محمد به همراه 11 تن دیگر - که بعدا شورای عالی سپاه پاسداران را تاسیس کردند - «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» را تشکیل دادند. مسئولیت پادگان عشرتآباد که به پادگان ولیعصر(عج) تغییر نام داد به محمد بروجردی سپرده شد. این پادگان اصلیترین مقر سپاه بود این محل اولین نقطه حرکت مبارزاتی است که برای دفاع کشور و در روزهای نخست سالهای پس از انقلاب در صف اول مجاهدت قرار گرفتند.
تشکیل سپاه، یعنی جمع کردن شمار بسیاری نیروی جوان، سازماندهی آن ها، آموزش نظامی، فرهنگی و سیاسی آنها تا بتوانند در شرایط انقلابی خاص آن دوره هم با توطئههای فرهنگی و هم با دسیسههای سیاسی و نظامی مبارزه کنند. توطئهها علیه انقلاب در شهرهای مرزی ایران بیشتر بود؛ مخصوصا در کردستان. در چنین اوضاع و احوالی محمد به فکر کردستان افتاد و برای برقراری آرامش نیرو به آنجا فرستاد. اما اوضاع چنان بحرانی شد که خطر سقوط شهر پاوه به میان آمد و امام خمینی(ره) طی فرمانی همه نیروها را موظف به دخالت و آزادسازی آن شهر کردند. دیگر جای درنگ نبود پس بروجردی روانه کردستان شد.
مسیح کردستان
جوانهایی که در قالب ضدانقلاب اسلحه به دست با محمد و نیروهایش میجنگیدند، وقتی به اسارت در میآمدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی میشدند که افکار گذشته را یکسره از دست میدادند و از محمد چارهجویی میکردند و بسیاری از این زندانیان از محمد میخواستند که برنامهای اجرا کند تا دیگر جوانها در دامان ضدانقلاب نیفتند.
یکی دیگر از کارهای مهم بروجردی تشکیل نیروی آموزشدیده و منسجم از بچههای سپاه بود. این گروه که به تیپ ویژه شهدا معروف بودند بیشترین نقش را در آزادسازی شهرها برعهده داشتند. فرماندهان این تیپ از بهترین پاسداران کردستان بودند؛ افرادی مثل شهید ناصر کاظمی و محمد چنان به کردستان و مردم آن منطقه فکر میکردند که وقتی شهیدمحلاتی نماینده امام در سپاه پیشنهاد فرماندهی کل سپاه را به محمد داد، او نپذیرفت و خودش پیشنهاد کرد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به او بدهند تا این تیپ از هم نپاشد. چراکه فکر میکرد اگر این تیپ از هم بپاشد، دیگر نیرویی نیست که از کردستان دفاع کند. با گرفتن حکم فرماندهی این تیپ، همه سعی و تلاش محمد معطوف کمک به کردستان شد.
او منطقه را بررسی کرد و جای مناسبی برای ایجاد پادگان در نظر گرفت. روزی که بروجردی میخواست برای بازدید محل استقرار تیپ برود از دوستانش خداحافظی کرد و از همه حلالیت خواست. به سفارش یکی از دوستانش اجازه ندادند محمد تنها برود و یک ماشین با تیربار او را اسکورت کرد. اما وقتی به سهراه نقده رسیدند محمد ماشین اسکورت را برگرداند. وقتی دوباره راه افتاد، کمی جلوتر ماشین او به وسیله مین ضدتانک منفجر شد. محمد مجروح شد اما شدت جراحات آنقدر زیاد بود که چند لحظه بعد روح پاکش برای همیشه از دنیا پرواز کرد.
نقش شهید بروجردی در ایجاد امنیت پایدار در کردستان
شهید محمد بروجردی سال 1333 در یکی از روستاهای اطراف بروجرد به دنیا آمد؛ اما بعد از فوت پدر از هفت سالگی به همراه خانواده ساکن تهران شد و در سال 1356 با هدف ضربه زدن به رژیم پهلوی، گروه توحیدی « صف » را تشکیل داد و در زمان ورود امام خمینی (ره) به کشور مسئولیت حفاظت از ایشان را بر عهده گرفت و علیرغم اینکه فرماندهی کل سپاه به او پیشنهاد شده بود، ولی این مسئولیت را قبول نکرد و دو سال بعد یعنی در سال 1358 برای فرونشاندن آشوب ضد انقلاب در کردستان راهی این منطقه شد و با اقامت چهار ساله خود در آن دیار، وضعیت این منطقه را سروسامان داد تا جایی که به مسیح کردستان شهرت یافت. تا اینکه در یکم خرداد 1362 در کردستان به شهادت رسید.
به مناسبت در پیش بودن سالروز شهادت این شهید والامقام خبرنگار دفاعپرس گفتوگویی را با سردار حسن رستگار پناه رئیس تحقیقات امنیت ملی پایدار ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده اسبق قرارگاه حمزه سید الشهداء درباره این شهید سرافراز سپاه اسلام انجام داده که ماحصل آن در ادامه آمده است.
لقب مسیج کردستان را چه کسی به او داد؟
شهید بروجردی قبل از آنکه در سال 1362 به شهادت برسد، در غرب کشور در حال اثر گذاری بود و یک مشی امنیتی، مردم داری و حکومت داری را در منطقه دنبال میکرد؛ لذا بواسطه همین تلاشها که برای نجات مردم منطقه صورت میگرفت، لقب « مسیح کردستان » را به او میدهند.
به عبارت دیگر، چون اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، دشمن تلاشهایی را برای اضمحلال و از بین بردن هویت مردم مسلمان مناطق کردنشین کشورمان انجام میداد، شهید بروجردی با اقدامات خود تلاش میکرد تا این حیات و هویت از دست رفته مناطق کردنشین کشورمان را باز گرداند؛ لذا بواسطه این اقدامات لقب مورد اشاره را به او میدهند.
چرا بروجردی به کردستان رفت؟
برای احیای سخنان امام (ره) درباره کردستان باید فردی به منطقه میرفت تا بتواند سخنان ایشان را محقق سازد؛ زیرا اهمیت منطقه کردستان به حدی بود که امام راحل در همان سالها 341 بار کلمه «کردستان» را به کار میبرند؛ در واقع زمانی که دشمن تهاجم همه جانبهای را برای بی هویت ساختن و بی اعتقاد کردن مردم و تجزیه ایران آغاز میکند، امام خمینی (ره) دایم هشدار میدهد تا توجهها به سمت این تهاجم جلب شود.اقدامات شهید بروجردی منجر به تامین و پایداری امنیت در کردستان میشود
به همین خاطر یکی از افرادی که به این هشدارهای امام (ره) توجه میکند و به میدان مقابله با دشمن حاضر میشود، شهید بروجردی است؛ از سوی دیگر رفتارهای بروجردی که متاثر از رفتارهای امام راحل است، باعث میشود تا اثرگذاری اقدامات و تلاشهای او در منطقه ماندگار شود و تهاجم همه جانبه دشمن نیز که قصد داشت قسمتی از ایران را جدا کند با همت و اراده بروجردی، محقق نمیشود.
شهید بروجردی در زمان تشکیل سپاه پاسداران، هر چند یکی از گزینههای فرماندهی این نهاد انقلابی بود، ولی میگوید براساس دیدگاهی که به سخنان امام دارم، آنچه برای من اهمیت دارد مردم مناطق کردنشین هستند؛ لذا چنانچه قرار باشد فرمانده سپاه باشم، ابتدا سپاه را در کردستان شکل میدهم و سپس به تهران باز میگردم.
شهید بروجردی در مواجهه با مردم منطقه کردستان چگونه عمل میکرد؟
مردم داری شهید بروجردی به حدی است که مصداق آن را میتوان در عکسی که از وی در جمع کردهای مسلح منتشر شده دید. بروجردی در کمال آرامش با کردهای مسلح گفتوگو میکرد؛ این یعنی فردی از جمهوری اسلامی که مسئولیت هم دارد به حدی به کردها اعتماد دارد که حتی اسلحه خود را هم زمین میگذارد و این باعث میشود همان کردهای مسلح، جان خود را برای بروجردی و انقلاب فدا کنند. در واقع شهید بروجردی با رفتار عملی، اعتقادی و اسلامی خود کردستان را نجات داد و امنیت پایدار را در این منطقه برقرار کرد.
علت تشکیل قرارگاهی به نام حمزه سیدالشهداء در شمال غرب کشور چه بود؟
در سال 1359 تا 1360 حوادث متعددی در شمال غرب کشور در حال روی دادن بود؛ بدین صورت که در مقابل ما حزب دمکرات، کوموله و سرویسهای جاسوسی و اطلاعاتی کشورهای خارجی به صورت متمرکز علیه انقلاب اسلامی ایران در حال فعالیت بودند، اما ما در هر کدام از شهرهای کرمانشاه، سنندج و آذربایجان غربی به صورت مجزا از هم فعالیت داشتیم.
ضرورت انسجام و فرماندهی در منطقه موجب شد تا بروجردی ایده تشکیل چنین قرارگاهی را با عقبهای که به سال 1359 باز میگردد را مطرح کند؛ بدین ترتیب قرارگاه مشترکی تحت عنوان قرارگاه مشترک سپاه و ارتش با حضور بروجردی، صفوی و صیاد شیرازی در سال 1361 در مناطق کردنشین کشورمان تشکیل شد.
اقدامات شهید بروجردی منجر به تامین و پایداری امنیت در کردستان میشود
این قرارگاه ارتباطش با مدیریت اجرایی، ارتباط تعاملی و رفتاری بود. به عنوان مثال با استاندار جلسه میگذاشتند و عنوان میکردند که پاکسازی منطقه از وجود ضد انقلاب به تنهایی سودی ندارد؛ زیرا زمانی این پاکسازی میتواند برای مردم اثر بخش باشد که به همراه آن راه ارتباطی مردم، مراکز بهداشتی و مدارس منطقه نیز توسعه و بهبود یابند. به عبارت دیگر این قرارگاه در فعالیت درونی باعث همافزایی بین ارتش و سپاه میشود و در فعالیت بیرونی امکانات نظام را پای کار میآورد.
علت اینکه شهید بروجردی فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهدا را بر عهده نمیگیرند، چیست؟
شهید بروجردی در این رابطه عنوان میکرد که اگر فرمانده شوم به دلیل اینکه دو سال است در منطقه حضور دارم، شاید نتوانم پشتیبانیهای ملی را به منطقه بیاورم؛ لذا فردی باید فرمانده قرارگاه باشد که تعاملات سطح ملی آن فراتر از بنده باشد؛ به همین علت اصرار میکند فردی از تهران این مسئولیت را عهده دار شود.
بدین ترتیب «ابراهیم سنجقی» رئیس ستاد مشترک وقت سپاه، به فرماندهی قرارگاه حمزه منصوب میشود؛ البته وی در جلسهای عنوان میکند که فرمانده اصلی بروجردی است و هر چه او بگوید من عمل میکنم. در واقع فرمانده حاکمیت روحی و روانی و در صحنه ی میدان بر عهده بروجردی بود، اما از نظر شکلی و اسمی سنجقی فرماندهی قرارگاه را بر عهده داشت.

زندگینامه و آلبوم تصاویر سردار شهید محمد بروجردی با فرمت PDF :
(لطفا اینجا کلیک کنید)



