
شهید نیروی انتظامی جمهوری اسلام ایران ( فراجا )
شهید عبدالعلی شهیدی

شهید عبدالعلی شهیدی
نام : عبدالعلی
نام خانوادگی : شهیدی
نام پدر : ادیان
نام مادر : اقدس
تاریخ تولد : 1345/06/24
محل تولد : خرمشهر
درجه : سرباز وظیفه
نوع استخدام : سرباز کمیته
تاریخ شهادت : 1365/07/05
محل شهادت : فاو
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6521580
زندگینامه
شهید مدافع وطن عبدالعلی شهیدی دوم دی ماه سال 1346، در شهرستان خرمشهر به دنیا آمد. پدرش ادیان، کارمند شهرداری و مادرش اقدس نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند.
به عنوان پاسدار وظیفه کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت، ششم مهر ماه سال 1365 در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، سینه، دست و پا، شهید شد. تربت پاکش در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
ــــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 373.
دفترچه یادداشت شهید
عشق وعلاقه ویژه و ارادات خاصی به سید الشهدا داشت، در جبهه نوحه سرایی میکرد و صدایی دلنشین داشت، همیشه دعای زیارت عاشورا با خود داشت و هر جا فرصت مییافت آن را میخواند. ایشان فردی مأنوس با قران بود و همواره در کلاسهای قران شرکت مینمود، مطمئن هستم که بیش از هر چیزی او را پس از شهادتش شناختم و این شناخت مربوط میشود به مطالعهای که از دفترچه ی یاداشت او داشتم. مطالبی را که خواندم مرا را به شدت تکان داد. او نوشته بود: وقتی روحیه بچهها را در جبهه میبینم که خودشان مجروح شدهاند و در آن اوضاع، احوال بچههای دیگر را میپرسند. وقتی میبینم بچهها برای رفتن روی مین، و یا برای باز کردن معبر، دواطلب میشوند، به حال آن ها غبطه میخورم و به راستی که آن ها امام زمان را میبینند. به همین دلیل چنین مشتاقانه و خالصانه به سویش گام بر میدارند.
اکنون پس از شهادت عمویم با خود فکر میکنم: تنها کسی می تواند چنین خالصانه احساساتش را بیان کند که در دلش شوری حسینی بر پا باشد. آری او به منزلت همرزمان خود غبطه میخورد و خویش به منزلتی رسید که اکنون ما به آن غبطه میخوریم. ( نقل از برادرزاده شهید )
قدم به دل عاطفه گذاشت
دختر ۵ ماههاش عاطفه را بغل کرد و رو به او گفت عاطفه جان این بار، آن قدر دیر میآیم تا خودت در رویم باز کنی. این آخرین سخن یک پدر به فرزندش بود و شاید در ابتدا آن را جدی نگرفتم. ولی با گذشت زمان کم کم به آن باور پیداکردم و ماهها طول کشید و عاطفه بزرگتر میشد و اما از پدرش خبری نبود. عاطفه روز به روز بزرگتر می شد بدون اینکه پدرش را ببیند بعد از آن حادثه عاطفه به شدت مریض شد و بی تابی میکرد و ناگهان در میان تعجب همگان عاطفه که بی حال و مریض بود، دستش را به سوی قاب عکس پدر بلند کرد و من سریع قاب عکس را در آغوش عاطفه گذاشتم و دیدم که آرام گرفت و پس از آن واقعه یقین پیدا کردم که پدر عاطفه به قولش عمل کرده و به خانه ی دلِ عاطفه قدم گذارده و عاطفه هم دریچه ی دل را به روی او گشوده است. ( نقل از همسر شهید)
وصیت نامه ی شهید
خدمت پدر و مادر و همگی خانواه سلام عرض میکنم و از همه مسلمین و خواهران و برادران میخواهم؛ هر کاری را که انجام میدهند و هر سخنی راکه می گویند و حتی راه رفتن شما برای خدا باشد و در راه خدا جهاد کنید و تقوا را پیشه کارخود کنید.
از همه شما میخواهم که نفاق دروغ و غیبت و حسادت را از خود دور کنید و همیشه شیطان را لعنت کنید. از برادران عزیزم میخواهم علی وار زندگی کنید.
از خواهران عزیزم میخواهم که زینب گونه زندگی کنند و نماز را ترک نکنید و به امام خیانت نکنید.
برای سلامتی امام صلوات